حسامالدین نراقی | سال ۷۹ و در طی فعالیتهای داوطلبانه در حوزه محیط زیست وقتی با آلودگیهای نفتی در خلیج فارس و رودخانههای غربی کشور و تلفشدن جوجه فلامینگوها در نمک به دلیل خشکسالی در یکی از تالابها و دریاچههای جنوبی کشور مواجه شدیم با دوستانمان تصمیم گرفتیم که گروهی را برای امداد به محیط زیست به نام امداد زمین تشکیل دهیم. خیلی پیگیری کردیم ولی به دلیل نبود شرایط فعالیت، اطلاعات کافی، برنامه ملی و استانی، نامشخصبودن متولی و برخی تنگنظریها در آن زمان کاری از پیش نبردیم و آن ایده متوقف شد ولی در همین ایام که مصادف بود با تشکیل جمعیت هلال احمر استان تهران و پس از آن تشکیل شعبه شمیرانات با دوستان امداد زمین همگی داوطلب هلال احمر شدیم و دوره کمکهای اولیه را با مربیگری استاد جوانمان علی شادلو و حمایت نخستین مدیرعامل استان تهران حاج آقا دفتری و تسهیلگری آقای رامین کهن خاکی و راهنمایی آقای دکتر حمیدرضا دهقان آغاز کردیم.
دیگر هلال احمری شده بودیم و به جرگه امدادگران جمعیت هلال احمر پیوسته بودیم. نخستین تجربه خدمت من در ایام سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) در سال ۸۰ و اولین تجربه عملیاتی ما نیز امدادرسانی مستقل در سیل مینودشت و کلاله سال ۸۰ استان گلستان بود، پس از آن نیز زمینلرزه چنگوره 81 قزوین، اوج تجربهمان در زمینلرزه بم 82 بود و پس از آن داستان زندگی من که کلا در وادی سوانح و حوادث رقم خورده است تا به امروز. در این مدت بخش بزرگی از تجربیات، تحصیلات، کار و پیشه، روش و مسیر و داستان زندگیام با هویتم در جمعیت هلالاحمر گره خورده است؛ اتصالی جدانشدنی، حتی وقتی که در سال 88 به استخدام جمعیت درآمدم و کارمند سازمان امدادونجات شدم تا آخرین حوزه مسئولیتیام در حوزه دبیرکل و استعفایم در سال 97 و دوباره داوطلبشدنم و فعالیتم در قالب داوطلب در سیل نوروز 98.
وقتی این مسیر و دوران طی شده را مرور میکنم با خودم فکر میکنم عضویت و بودن و ماندن در جمعیت برای من و امثال من به نوعی سبک خاصی از زندگی شده است. ما فرصت داشتیم نسلی از اساتید، اسطورهها و پیشکسوتان هلال احمر را از نزدیک ببینیم و این آشنایی و حضور در کنار تجربه خدمت در سوانح باعث شد که تجربیاتی یگانه و خاص را کسب کنیم. این حضور مسئولیت سنگینتری را بر دوش من و همنسلان من گذاشته است تا که این مسیر را با نسلهای بعدی داوطلبان بشردوست به اشتراک بگذاریم. باید فرصتهایی فراموشنشدنی و اثرگذار را برای نسل بعدی داوطلبان و امدادگران و نجاتگران جمعیت خلق کنیم؛ با آموزش و انتقال صحیح واقعیات و تجربیات و درسهایی که آموختیم.
شخصا با هدف امدادرسانی به محیط زیست و فعالیتهای داوطلبانه در حوزه محیط زیست از جهاندوستی پا به وادی بشردوستی گذاشتم و امروزه فکر میکنم که به سبکی و روشی خاص در زندگی و بودن رسیدم. سبک داوطلببودن. داوطلببودن برای خدمت، داوطلببودن برای کمک به همه. این روزها خود را یک داوطلب در حوزه بشردوستی میدانم و این بشردوستی با هفت اصل نهضت شاید همه چیز را شامل شود. وقتی به اصول هفتگانه نهضت جهانی صلیب سرخ و هلال احمر نگاه میکنم، خوببودن و مفیدبودن را بیشتر درک میکنم. در جریان جنگ دوم خلیج فارس برای فعالکردن چادرهای دریافت کمکهای مردمی حاج آقا کسائیفر، مسئول امداد وقت شعبه شمیرانات، به من بیطرفی و بیغرضی را آموخت و یادآور شد که درست است تا دیروز با کشور عراق در جنگ بودیم ولی وقتی عضو داوطلب نهضت جهانی صلیب سرخ و هلال احمر شدی و لباس امدادگری و داوطلبی را به تن کردی نباید ملیت و مذهب و قومیت نیازمندان برایت مهم باشد؛ باید به همه خدمت کنی و برای انسانیت گام برداری.
جهانشمولی نهضت را در امدادرسانی به همه، در همه جا و در هر شرایط و در زمان موج مهاجرت آوارگان میانمار به بنگلادش و حضور تیمهای درمانی جمعیت همزمان با زمینلرزه 96 استان کرمانشاه درک کردم؛ یعنی کمک به دیگران حتی زمانی که خودمان نیازمند کمک هستیم. استقلال و یگانگی جمعیت را در احترام دولت و جایگاه خاص و مورد وثوق جمعیت در سطح مقامات ملی و بینالمللی دیدم. جمعیت ما عضو شورای حکام فدراسیون است. پس ما شرایط و استانداردهای بینالمللی را داریم. بشردوستی و خدمات داوطلبانه را در حضور احمد و محمد و مهرداد و مونا و سعید و امیر و ایمان و خیلی از دوستان داوطلب جمعیت و داوطلب مستقل یا داوطلب سازمانهای مردمنهاد و خیریه شاغل و دغدغهمند ولی همراه با جمعیت در طی امدادرسانی به سیل نوروزی بارها و بارها در قامت و چهره و گفتار و کردار داوطلبان مختلف از استانهای مختلف دیدم.