مصیبت کاغذ برای مطبوعات ما، خودش میشود مثنوی هفتاد من کاغذ! دیگر کیست که نداند صعود عجیب و غریب قیمت کاغذ و زینک و مرکب و حالا کمبودشان در بازار، چطور کمر مطبوعات ما را شکسته و حالا این صدای خردشدن از دو موسسه بزرگ مطبوعاتی هم شنیده میشود. کاغذ به چنان بحران بزرگی بدل شده که غیر از مطبوعات، دامن صنعت نشر را نیز گرفته و از آن بدتر، حتی برخی مدرسهها هم در تأمین کاغذ امتحانات پایان ترمشان درماندهاند. واقعا این چه بحرانی است که تمام مسئولان و حتی نفر نخست مملکت برای حل آن دستور صریح میدهند و دو وزیر برایش کارگروه تخصصی تشکیل دادهاند، اما چارهای پدید نمیآید، مطبوعات هر روز درباره آن مینویسند و یکییکی آب میروند ولی دستاوردی حاصل نمیشود، با شفافیت مبالغ دلاری اختصاص داده شده و البته گمشده برای واردات کاغذ منتشر میشود ولی هیچ سلطانی کشف و به دادگاه کشانده نمیشود. پای منفعت شخصی و گروهی هم اگر در میان باشد، دیگر اندکی شرف و جوانمردی باقی مانده که بحران ملی را حل کند. میگویند کل هزینه مطبوعات ایران با همه مخلفاتش، نزدیک به ۵۰میلیون یورو است. مبلغی که در سال گذشته اختصاص داده شده؛ میگویند یکپنجاهم آن نتیجه داده ولی بقیه مبلغ یا نیست شده یا در گمرک متوقف شده است و راه آزادی آن هم لاینحل باقی مانده. به قول مدیرمسئول همشهری، مطبوعات حاضرند با تشکیل کنسرسیومی کل مسئولیت واردات و توزیع کاغذ مورد نیازشان را به عهده بگیرند، اگر مسئولان موافقت کنند و اندکی همراهی. ولی چه تضمینی هست که درصورت گذر از مرحلههای انبوه موافقتها و آییننامهها، گروههای ذینفع اجازه انجام چنین ایدهای را بدهد. وقتی قیمت کاغذ چنان بالا رفته که انبارکردن و سپس فروشش، سود بیشتری دارد تا استفادهکردن در چاپ و انتشار، دیگر چه میشود گفت؟ به چه کسی یا تصمیمی میشود امید داشت؟
حال و روز مطبوعات خوب نیست؛ بله. این را همه میدانیم. ولی این بدی نه از تحریم است، نه فشارهای پیشرو. بحران مطبوعات با برخورد با مافیا، با قاطعیت خرجکردن در مسئولیتها و با اندکی وجدان و شرف حل میشود؛ مطمئن باشید حتی اگر امیدی نیست...