شماره ۱۶۹۸ | ۱۳۹۸ دوشنبه ۳۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
فصل تغییر آموزش و پرورش را می‌توان لب‌خوانی کرد!‏

سعید اصغرزاده معاون سردبیر

همیشه یکی از دغدغه‌های جامعه این بوده که چرا سیستم آموزشی ما این‌قدر فشل است.(حتی چند وقت پیش داد رئیس جمهوری ‏هم درآمده بود که با این‌همه آموزش زبان، بچه‌ها دو کلمه انگلیسی بلد نیستند!) چرا شاهد این‌همه نارسایی و اشتباه رفتاری و ‏سیاست‌های منسوخ و نخ‌نما هستیم. چرا این‌همه خشونت ازیکسو و از یک طرف دیگر عبوسی و بحران ‏شادمانی. همیشه هم فکرمان این بود که متولیان و دست‌اندرکاران یا جو زده‌اند یا سواد کافی ندارند یا راه را اشتباهی می‌روند و ‏هزاران توجیه دیگر. اما دیروز وقتی گفت‌وگوی مفصل احمد عابدینی (معاون دبیرکل شورای‌عالی آموزش و پرورش) منتشر و در شبکه‌های مجازی دست به دست شد و هر کسی قسمتی از آن‌همه صحبت دلخواه را منعکس کرد، تازه فهمیدیم که دست‌‏اندرکاران هم می‌دانند در آموزش وپرورش مملکت چه خبر است. آنها علاوه بر این‌که منتقد وضع موجودند، تازه مشکلات و ‏معضلات دیگری را هم برملا می‌کنند و قصه فقط به چهارتا کلیپ کتک‌کاری معلم و دانش‌آموزان و چندتا کلیپ رقص ‏ختم نمی‌شود.
این‌که چرا متولیان و مدیران و بدنه کارشناسی همواره شعور و بینش کافی را دارند، اما در عمل این فرآیند خوشفکری و به روز ‏بودن تبدیل به یک سیستم سنتی و حزن‌آلود می‌شود، پرسشی است بی‌پاسخ. البته پاسخ‌هایی را معاون محترم ‏داده است. به‌عنوان مثال این‌که دیگر کسی معلم را به‌عنوان مرجع نمی‌شناسد و به تازگی سلبریتی‌ها و هنرپیشه‌ها به جای معلمان ‏مرجع شده‌اند. یعنی مرجعیت یک قشر فرهیخته که با علم و اندیشه و افکار سر و کار دارد، تغییر پیدا کرده است. یا این‌که به جای ‏بوق و کرنا کردن آمارهای آسیب‌های اجتماعی باید به دانش‌آموزان آگاهی داد و بر علم معلمان افزود. یا این‌که خودمان بیش از ‏دیگران به آموزش و پرورش انتقاد داریم و می‌دانیم که مشکلات زیادی در آموزش و پرورش وجود دارد، به همین دلیل بحث تغییر ‏و تحول مطرح شده، اگر معتقد بودیم که به آموزش و پرورش نقدی وارد نیست، این طرح‌ها و برنامه‌ها را عنوان نمی‌کردیم. یا ‏این‌که بزرگترین خطای ما در جامعه، بویژه در تعلیم و تربیت این است که به موضوعات به شکل مجرد و جداگانه و به تربیت ‏تک ساحتی می‌پردازیم، درحالی‌که این اشتباه بزرگی برای تربیت انسان چند ساحتی است.یا....

 البته او ریزتر هم وارد موضوعات شده و نمونه‌هایی را ذکر می‌کند که خوراک شبکه‌های اجتماعی هم شد. به‌عنوان مثال می‌‏گوید که با ناظم‌های چوب به‌دست نمی‌توان انتظار شادی در مدارس داشت. او از تار کردن شیشه‌ کلاس‌های دخترانه انتقاد می‌کند ‏یا می‌گوید صداوسیما ذهن‌ بچه‌ها را به سمت ناامیدی سوق داده‌ است. یا این‌که خیلی از آدم‌ها را داریم که تصور می‌کنند عبوس ‏بودن نشانه مذهبی بودن آنان است و ممکن است در مدارس ما این باورهای غلط رسوخ کرده باشد.‏اما متاسفانه چرخه نقد کردن و نقدپذیری ما فقط در کلام است که جاری می‌شود و در عرصه عمل همواره دچار رخوت و سستی ‏و کاهلی هستیم. قصه تغییر و تحول و بینش هم همین‌طوری شروع نمی‌شود، البته نسل جدید متاسفانه تغییر بینشش را پیدا کرده. این را می‌توان لب‌خوانی کرد! ما همیشه دیر می‌رسیم. ‏

 


تعداد بازدید :  605