شهرام شهیدی طنزنویس
روح آقاجان آمد تو اتاق و سریع رفت سمت برادرم و گوش او را گرفت توی دستاش و محکم پیچاند. برادرم گفت: آخ آخ...چرا؟ چی شده؟
خانمباجی گفت: «هنوز دست از این خشونت خانگی برنداشتهای؟ بدآموزی داره. فردا این بچه به مقام و مسئولیتی برسه، اسلحه دست میگیره و بنگ....»
روح آقاجان گفت که آخه....
خانم باجی گفت: «آخه ماخه نداریم. اول گوش او را ول کن. اینجا انگاری که در اتاق شیشهای هستیم، خوانندگان روزنامه نشستهاند ما را تماشا میکنند و بیاخلاقیهای ما را میبینند.»
روح آقاجان گوش برادرم را ول کرد و گفت: «گیریم الان ولش کردم. بعدش چی؟»
عموجان گفت: «منظور ایشان این است که «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» البته زیاد چیز عجیب غریبی هم نیست. الان نمونههای زیادی در کشور میبینیم که این شعر حافظ برایشان خاطره است.»
خانم باجی گفت: «لطفا مسائل خانگی ما را سیاسی نکنید.»
بعد از روح آقاجان پرسید: «حالا درست به من بگو ببینم منشأ این خشونت چی بود؟ این بچه از نظر شما چه خبطی کرده بود که....»
روح آقاجان گفت: «ایشان اسرار خانگی را داده به دیگران. به رسانهها و هنرپیشهها و.... عکسهای من جزو حریم خصوصی این خاندان هست یا نه؟»
خانمباجی دمپاییاش را پرت کرد سمت برادرم و پرسید: «تو چنین غلطی کردی؟»
برادرم گفت: «شما الان بر لزوم اجرای مصالحه و پرهیز از خشونت تأکید نمیکردی؟ صد رحمت به روح آقاجان که جنگ تن به تن میکرد. شما با سلاح دوربرد مرا مورد هدف قرار میدهی. این درست نیست.»
روح آقاجان گفت: «شیرینزبانی نکن. صد بار گفتم دکان این حرفها را در این خانه تعطیل کنید. بگذارید من با همان طب سنتی خودم این دمل را درمان کنم. اگر گذاشته بودید، امروز کار به اینجا نمیرسید که عکس شلوار راحتی مرا لو بدهند و رسانهایاش کنند.»
خانمباجی گفت: «البته باید یادآوری کنم بعید است کسی خیلی دلش بخواهد آن تکهپارچه زشت بدرنگ را ببیند؛ اما نکته مهم این است که مشکلات خانه ما از این کارها شروع نشد. اگر خاطر مبارک باشد مسائل ما وقتی شکل گرفت که فیلتان یاد هندوستانکرد و....»
برادرم پقی زد زیر خنده.
خانمباجی دمپایی دوم را هم پرت کرد سمتش و اینبار دمپایی درست روی پیشانی برادرم فرود آمد. خانمباجی گفت: «اولی قلقگیری بود. حالا بگو ببینم این پسر دقیقا چه کرده؟»
روح آقاجان گفت: «امروز فهمیدم داریوش ارجمند گفته «مجریان تلویزیونی شلوارهای تنگی میپوشند که پدربزرگ من هنگام رفتن به رختخواب میپوشید. اینها مانکن هستند نه مجری. از سر و زلف تا دیالوگ» حالا شما این نوه مجریات را خوب تماشا کن ببین در برنامهاش چه میپوشد؟»
خانمباجی گفت: «این بچه خواسته به فرهنگ و سنتهایش احترام بگذارد که با پیژامه شما رفته سر صحنه. البته فقط امیدوارم یادش نرفته باشد که خشتک پیژامه مذکور پاره بوده.»