|احمدرضا کاظمی|
عموما ما دهه شصتیها در بین همکلاسیهای قدیمی خودمان حداقل چهار شخصیت مشترک داریم. یک دوست قدیمی که الان به سمت عالم هنر رفته و زده توی کار خوانندگی، یک دوست قدیمیِ بیخاصیت که به یُمن حضور اینستاگرام الان برای خودش اینفلوئنسری شده، یکی از بچهها که به سمت کراتین و گولوتامین و آمپول و خلاصه گولاخبازی کشیده شده و به کمک سیکسپک و پشت بازوی آرنولدی الان مدل مجلات لباس شده است و چهارمی هم کسی است که دنیای سیاست را انتخاب کرده و در انتخابات مجلس یا شورای شهر کاندیدا میشود! شما شک نکنید که زمان انتخابات مجلس یا شورای شهر اگر مسیر میدان فردوسی تا میدان انقلاب را پیاده گز کنید و پوسترهای تبلیغاتی نامزدها را با دقت نگاه کنید، بدون ذرهای تردید داخلشان حداقل یکی دوتا چهره آشنا را که یا از دوستان قدیمی یا از اقوام دور و نزدیک هستند، پیدا خواهید کرد. این شرایط ترکیبی از فضای «خوف و رجا» است. از یکطرف، از دیدن یک چهره آشنا در سطح شهر حس خوبی دارید و با خود میگویید: «خب! چه خوب! فلانی بره بالا لابد دست مارو هم یه جایی بند میکنه! رفیق فابریک دبستانش بودم من یعنی!» اما از یکطرف، وقتی خاطرات مشترکتان از طرف برایتان تداعی میشود، گرگیجه میگیرید! شما فرض کن همکلاسی دوران دبیرستانت که سه چهار بار بعد از زنگ آخر ازت حسابی کتک خورده، کاندیدا بشه و روی پوستر تبلیغاتیاش هم نوشته باشد: «با قدرت آمدهام! برای احقاق حق شهروندان!» خب، در این حالت شما توی دلتان میگویید: «مرد مومن! تو اگه قدرت داشتی و میتونستی حق احقاق کنی که نمیذاشتی ما بندازیمت توی بشکه خالی ، بعد درشو ببندیم و از سربالایی قِلش بدیم بره پایین!» یا مثلا آن رفیق قدیمیات که ناظم مدرسه بابت فحشهای مثبتِ هیجده در سنِ منفیِ 12 سالگی دهها بار والدینش را خواسته بودند؛ الان با شعار «اخلاق! عرفان! ادب» وارد عرصه سیاست شده است. حالا اینها هیچی، مشکل اصلی اینجاست که سوابق علمی برخی از دوستان قدیمیات را که نگاه میکنی، یادت میآید که چطور برای 10 گرفتن در درس حرفه و فن دوم راهنمایی جلوی دفتر مدرسه گریه میکرد، ولی حالا پسوند دکتر پشت اسمش است! کسی که اگر اختیارش با تو بود حتی به عنوان دلیوری پیتزا هم در یک فستفود استخدامش نمیکردی، اما حالا این قدر اعتماد به نفس پیدا کرده که خودش را کاندیدا کند تا سکان مدیریت را به دست بگیرد. خلاصه من که کمکم دارم خودم را برای دیدن دوستان قدیمی در بین کاندیداهای جدید آماده میکنم، فقط امیدوارم امیرعلی و مجید همکلاسیهای سوم دبستانم قاطی آنها نباشند، چون آتو از من زیاد دارند!