حاج علی رضایی در خانواده هلالاحمر شهرستان الیگودرز، چهرهای شناخته شده است. خیر نیکاندیشی که 17 سال است شانه بهشانه امدادگران، داوطلبان و اعضای هلالاحمر الیگودرز بیوقفه برای خدمترسانی به اقشار نیازمند این شهر تلاش میکند. فعالیتهای خداپسندانهای چون تهیه جهیزیه برای 30 زوج نیازمند و زیر پوشش قرار دادن 150 خانواده کمبضاعت شهر، تهیه و ارسال اقلام مورد نیاز خانوادههای سیل زده پلدختر و فعالیت مستمر در طرح همای رحمت هلالاحمر، حاج علی آقا را به داوطلب محبوب این شهرستان تبدیل کرده است.
حاج علی رضایی اما چندان اهل تعریف کردن از کارهای خیرش نیست اما ماجرای ساختن پایگاه امداد و نجات بین شهری حاج خداکرم رضایی برایش فرق دارد.
پایگاهی که اگرچه چند سالی از ساخت آن میگذرد اما اثرگذاری این پایگاه امداد و نجات در عملیاتهای امدادی، به قول خودش او را برای ادامه فعالیت با خانواده هلالاحمر ترغیب میکند.
رضایی قصه ساخت این پایگاه را برایمان تعریف میکند: «چند سال پیش بود که از سفر مشهد بر میگشتیم. ساعت یک بامداد بود و تمام گردنه پر از برف و کولاک. هوا بشدت سرد شده بود و طوفان هم هر لحظه بیشتر میشد. آنقدر که دیگر امیدی به رسیدن نیروهای امدادی نداشتیم. ناگهان خودروی هلالاحمر در تاریکی شب از راه رسید. امدادگران در آن سرمای استخوان سوز پای کار بودند و من و خانوادهام را به پایگاهی که فاصله زیادی از گردنه داشت بردند.
آن شب تا صبح به گفتوگو با امدادگران و عملیاتهای فداکارانهشان گذشت. میان
درددلهایشان شنیدم در مسیر 70 کیلومتری محلهها تا الیگودرز هیچ پایگاه امدادی وجود ندارد. مسیری که زمستانها برف و کولاک سنگین دارد و در دیگر ایام سال هم تصادفات جادهای زیادی در آن رخ میدهد. آنجا بود که نیت کردم پایگاهی برای این امدادگران دلسوز بسازم تا در سریعترین زمان ممکن بتوانند به کمک مردم بروند.»
رضایی مکثی میکند و ادامه میدهد: «زمین پایگاه را هلالاحمر تأمین کرد و من هم صفر تا صد ساخت پایگاه را برعهده گرفتم. 5 ماه بعد و با هزینه 530 میلیون تومان توانستم پایگاه را تحویل هلالاحمر بدهم. حالا همان پایگاه، عملیاتهای موفق بسیاری دارد و توانسته با فداکاری امدادگران شجاعش افراد در راه مانده زیادی را نجات دهد.»
رضایی اما برای امدادگران پایگاه، مثل پدری مهربان است و هنوز هم مثل همان شب اول آشنایی با آنها، گاهی مهمان پایگاه گرم و صمیمیشان میشود:«لذتبخشترین کار برایم نشستن کنار امدادگران و گوش کردن به خاطرات امدادی و درد دلهای آنهاست. گاهی که دلتنگ میشوم، سراغشان میروم و از عملیاتهای امدادیشان میپرسم. وقتی میگویند توانستهاند در همین جاده جان مسافران را نجات دهند انگار به آرزویم از پوشیدن لباس داوطلبی هلالاحمر رسیدهام.»