شهرام شهیدی طنزنویس
روح آقاجان خیره شده بود به مونیتور آیفون تصویری. خانم باجی گفت: «چرا بِر و بِر نگاه میکنی؟ خب در را باز کن. کی بود اصلا؟»
روح آقاجان کاری نکرد. خانم باجی گفت: «عجبا. قدرت نداری در را باز کنی یا مسخره بازی در میآوری؟ چرا مثل حرکت آهسته در فوتبال شدهای؟»
عموجان گفت: «احتمال میدهم ایشان بعد از صحبتهای محسن رنانی فیلش یاد هندوستان کرده و با سخنان او همذات پنداری میکند. چون ایشان گفته بود ما «با تاخیرهای عجیب در تصمیمات مهم» مواجه هستیم. ایشان هم الان با تأخیر در تصمیمگیری مواجه شده است.»
برادرم گفت: «حالا من در را باز میکنم، اما این آقای رنانی دقیقا برای چی چنین موضوعی را مطرح کرده؟» عموجان گفت: «درباب مسائل سیاسی و کشورداری.»
هنوز حرفش تمام نشده بود و بچهها نتوانسته بودند وسایل پخش و پلا شده کف اتاق را جمع و جور و مرتب کنند که زنگ بالا را زدند.
عموجان پرسید: «در را زده بودی؟» برادرم گفت: «بله.»
عموجان گفت: «با اینکه آسانسور مجتمع خراب است اینها چطور اینقدر سریع رسیدند طبقه بیستم؟»
خانم باجی گفت: «گویا هر که بوده با تأخیر عجیب در تصمیم مواجه نبوده. بلکه برعکس دچار حالت «تعجیل عجیب در تصمیمات بدون اطلاع» شده و بدو بدو آمده بالا.»
کسی که پشت در بود به شدت به در میکوبید. روح آقاجان گفت: «اوووو...مگه[...]داری؟» ([...] حرف بدی نیست و درواقع چون صدای روح آقاجان در صدای زنگ و شلوغی خانه درهم تنیده شد کسی نفهمید روح آقاجان گفته طرف چی دارد؟ هر علامت این شکلیای لزوما به معنی ممیزی نیست.)
بالاخره یکی در را باز کرد و گولاخ خان آمد تو. باید عرض کنم گولاخ خان، پسر برادر شوهر عمه خانم است و به خاطر جابهجایی محل کارش قرار شده هرازگاهی شام و ناهار خانه ما تلپ بشود. نامبرده دارای حداقل دو متر و بیست سانتیمتر قد مفید و نیم متر پهنا است.
تا در باز شد گولاخ خان پرسید چرا در را باز نمیکردید؟
روح آقاجان گفت: «لابد برای مزاح و تفریح. شما چطور این همه پله را در صدم ثانیه طی کردی؟»
گولاخ خان جواب داد: «من بیچاره دچار یک بیماری عجیبی شدهام و تند تند و به صورت دردناکی نیاز دارم بروم دست به آب.»
خانم باجی گفت: «یعنی همان که من گفتم. به جای تأخیر در تصمیم با پدیده تعجیل در عمل مواجه هستی.»
گولاخ خان سرخ شد و گفت: «رویم به دیوار... با اجازه بزرگترها...بله.»
روح آقاجان گفت: «از بس میخوری. شما اگر به حرفهای وزیر نیرو خوب گوش میدادی الان با این مشکل روبهرو نمیشدی.»
خانم باجی پرسید: «یعنی در مورد فاضلاب و این جور مسائل تازگی صحبتی کردهاند؟»
روح آقاجان گفت: «نه. در مورد خروجی حرفی نزدهاند. اتفاقا مبحث ایشان اصولیتر است و معتقدند باید جلوی سرچشمه را گرفت. برای همین به جای خروجی روی ورودی ماجرا نظر دارند. ایشان اعلام کردهاند:«چینیها با یک وعده غذا هم سیر میشوند. ما زیاد میخوریم و میپوشیم. »
همگی یک صدا گفتیم عجب. صدای ناشناسی گفت:«اتفاقا چینیها با یک ذره اختلاس هم اموراتشان میگذرد. ما زیاد...»
خانم باجی دوباره پارازیت فرستاد. بنابراین از ادامه بحث اطلاع دقیقی دراختیار نداریم.