| سیدمهرزاد موسوی | خبرنگار|
ادنهازارد پس از کشوقوسهای فراوان بالاخره به سرزمین آرزوهایش یعنی مادرید پا گذاشت. رقم قرارداد فوتبالیها معمولا مخفیانه است، ولی رسانههای نزدیک به رئال وهازارد این مبلغ را چیزی نزدیک به ۱۰۰ تا ۱۳۰میلیون یورو (با توجه به آپشنها و پاداشها...) تخمین زدهاند. در همین روزها هم آندرهآ استراماچونی با قراردادی دو ساله هدایت استقلال را برعهده گرفت. مبلغ قرارداد او هم همانند بقیه دنیا اعلام نشده، ولی خیلی از رسانهها مبلغ رقم 1.6میلیون یورو را برای او و دستیارانش اعلام کردهاند. حالا از اینکه استاد کی وارد ایران میشود و سکان این کشتی تلاطمزده و نابسامان آبیها را به دست میگیرد، کسی خبر ندارد. همانطور که کسی از محتوای قرارداد و جزییات آن اطلاعی ندارد. آیا این همه پنهانکاری درحالیکه همهجای دنیا هم قراردادهای مالی فوتبالیستها شفاف و عیان نیست، علتی دارد؟
بیایید فکر کنیم هفته سوم لیگ برتر را گذراندهایم و استقلال هنوز موفق نشده خودش را به سیستم سرمربی جوان و جدید وفق دهد و تمرینات ناقص پیشفصل هم باعث شده تا توان بدنی بازیکنها هم از دست برود و خلاصه استقلال در سومین هفته هم موفق به برد نشده. چیزی که شکرخدا در مطبوعات ما خیلی زیاد است، سردبیران پرسپولیسی متعصب! فردای بازی، رقم قرارداد آندرهآ را ضربدر رقم روز تبدیل یورو به ریال میکنند، خیلی خلاق باشند، تقسیم بر تعداد بازی میکنند و تیتر میزنند که چقدر از بودجه مردم صرف این افتضاح شده است. نتیجه اینکه بازی بعدی، بر اثر فشار مردم متلاطم شده و رسانههای دلسوز، آخرین بازی سرمربی آیندهدار استقلال خواهد شد و هر توپی که به خط دروازه حریف نمیرسد، ثانیهشمار معکوسی است که برای اخراج او حرکت میکند. این شفافیت و اعلام رقم قرارداد (چه برای یکسال او باشد و چه به قول هیأتمدیره استقلال، برای دو فصلش) چه سودی به حال استقلال، طرفداران این تیم و کلا فوتبال ما دارد؟
بله! مبرهن است که در جایی شفافیت حق مسلم مردم و رسانههاست؛ آنجا که بحث بودجه عمومی، نفع ملی و بیتالمال مطرح است. ولی آیا شفافیت در همه زمینهها و همه حوزهها واقعا مفید است؟ مورد استقلال به دلیل وابستگی به بودجه عمومی کشور یک استثناست ولی اگر چنین نبود و با تیمی خصوصی -نه در مفهوم ایرانیاش؛ خصولتی!- مواجه بودیم، بیان جزییات یک قرارداد چه لزومی داشت؟ یا در مثالی دیگر، اینکه منِ نوعی بدانم همکارم در صندلی کناریام، چقدر دشت میکند و برای این مبلغ چقدر زحمت میکشد، جز فشار روانی و بغض و بدبینی (یا حتی ترحم و خودبرتربینی) چه کمکی به انجام کار و افزایش بهرهوری میکند؟ آن هم درحالیکه اغلب آدمها، دلیل این تفاوتها و ماجرای آن را نمیدانند و فقط متر و معیار ظاهری را مبنای مقایسه قرار میدهند.
این نوشته قرار نیست ضد شفافیت باشد ولی میخواهد بگوید که دانستن حق طبیعی و قانونی آدمهاست و این دانستن راهی جز شفافیت ندارد ولی جز در این موارد انگشتشمار، زیاد دانستن سودی برای کسی ندارد؛ چه کسی که افشاگری میکند و شفافیت را در هر چیزی میبیند، چه کسی که برای دانستنش جز بخیلی و بدبینی دستاوردی نخواهد داشت.