شماره ۱۷۳۷ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۹ تير
صفحه را ببند
مشک آن است که خود ببوید

سیاوش باقی | چند روز پیش مطابق چند‌سال اخیر حراج تهران برگزار شد و بازتاب‌های مثبت و منفی خود را داشت. یکی از خبرگزاری‌ها که گرایش جناحی مشخصی هم دارد، نقدی بر این نمایشگاه نوشته بود و نکاتی را مطرح کرده بود که البته چندان دیده نشد. با وجود این‌که نقد به چنین برنامه‌هایی بسیار کم دیده می‌شود و به آن نیاز بسیاری داریم، احتمالا به دلیل همین جناحی‌دیدن ماجرا، به دلیل تعدد رسانه‌ها و به دلیل این‌که اغلب نقدها جانمایه لازم را برای حلاجی سوژه ندارند، چنین مطالبی بازخورد ندارد.
مطلب مورد نظر انتقاداتی به برگزاری حراج تهران وارد کرده بود که بخشی از آنها درست بود. این‌که معلوم نیست انتخاب آثار بر چه مبنایی انجام می‌شود. این‌که کارشناسی آثار چقدر معتبر است و چطور می‌شود آنها را زیر سوال برد. این سوال که چه آثاری به حراج راه پیدا نکرده‌اند و چرا. طبیعتا مراسمی به بزرگی و اعتبار حراج تهران باید پاسخ‌هایی برای این سوالات داشته باشند.
بخشی از انتقادات نویسنده هم به این موضوع برمی‌گشت که چرا همه آثار ارایه‌شده در حراج متعلق به هنرمندان شناخته شده و قدیمی‌اند و در لفافه به این موضوع پرداخته بود که این شکل از ارایه آثار و مطرح‌کردن هنرمندان با ارزش‌های انقلابی سازگار نیست، بعد هم به این موضوع پرداخته شده بود که چرا نباید آثار هنرمندان انقلابی در این عرصه‌ها عرضه شوند و چرا نباید به جوانانی که دارند در این زمینه‌های هنری فعالیت می‌کنند، میدان داد و مخلص کلام این‌که اگر آن جوانان و هنرمندان رشد نمی‌کنند و بیش از این مطرح نمی‌شوند، برای این است که میدان دست غیرخودی‌هاست و اجازه بروز و ظهور به هنرمندان جوان نمی‌دهند، که اگر می‌دادند، جوانان ما چه‌ها که در عرصه‌های بین‌المللی برای گفتن نداشتند.
این موضوع و دغدغه تنها معطوف به حراج تهران و این مراسم و هنرهای تجسمی نیست. این حرف را ما در سینما و ادبیات و تئاتر هم می‌شنویم. لابد در سینما زیاد شنیده‌اید که کارگردان‌های خاصی می‌گویند به ما توجه نمی‌شود و سرمایه لازم در اختیار ما قرار داده نمی‌شود؛ اگر نه آثار ما در بالاترین حد محصولات جهانی است. یا این ادعاها که هر‌سال در زمان برگزاری جشنواره‌های مناسبتی مطرح می‌شود که بیایید ببینید جوان‌ها چه شاهکارهایی ساخته‌اند. می‌گویند مافیای سینما به اینها مجال نمی‌دهند. کارگردان‌های خارجی که آمده بودند، همه می‌گفتند فلان کارگردان و فلان اثر (منظور سینماگری سفارشی‌ساز با اثری مهجور است مثلا) چه کار سترگی انجام داده‌اند و دنیا اگر اینها را ببیند، انگشت به دهان می‌ماند.
واقعیت اما همان است که ما هم می‌دانیم و مدعیان هم می‌دانند. اثر هنری اگر ارزش داشته باشد، نمی‌شود مهارش کرد. مجید مجیدی هم فیلم بچه‌های آسمان را ساخته که در تمام دنیا تحسینش کرده‌اند، هم فیلم‌هایی با بودجه سرسام‌آور و عوامل درجه یک‌ هالیوود ساخته که حتی همین سینماروهای خودمان هم اقبالی به آن نشان نداده‌اند و امکان ادامه‌اش را پیدا نکرده است. قیصر امین‌پور و دیگر هنرمندانی که از نگاه رسمی هم اعتبار بالایی دارند، به خاطر جشنواره و تبلیغات جایگاهشان را پیدا نکرده‌اند. فیلم‌هایی که دوستان دغدغه‌مند ما شاهکار می‌دانند و معتقدند در ایران و جهان ندیده گرفته می‌شود، احتمالا ارزش هنری ندارد؛ اگرنه کسی جلودارشان نبود. همان‌طور که کسی نتوانسته جلوی مایکل‌مور و فیلم‌هایش را بگیرد و او همه سیاست‌های مورد نظرش در آمریکا را به سخره گرفته و جوایزش را از جشنواره‌ها هم دریافت کرده است. مایکل‌مور را گفتیم چون احتمالا جزو چهره‌های محبوب و مقبول دوستان دغدغه‌مند است. مطمئن باشید شما هم اگر اثر گرانبهایی خلق کنید، نه حراج تهران می‌تواند سد راهش شود، نه دست‌اندکاران سینما و ادبیات، نه رسانه‌های به‌زعم شما غیرخودی و نه هیچکس. اما به زور و با آب و تاب‌دادن نه سریال گاندو تبدیل به سریالی خوش‌ساخت و ارزشمند می‌شود، نه حامد زمانی خواهد توانست سالن‌های کنسرت را پر کند. یادتان باشد مشک آن است که خود ببوید اگرنه، عطار خودش را هم بکشد چی...؟


تعداد بازدید :  427