شماره ۱۷۴۳ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۶ تير
صفحه را ببند
مصلحان را به خاک بسپارید

مجتبی پارسا روزنامه‌نگار

«همه آن‌چه رفتيم، باطل بود و همه آن‌چه ياد گرفتيم، فراموش‌شدني است. آن‌چه بايد ياد مي‌گرفتيم، ياد نگرفتيم و عمرمان را در راه آن‌چه نبايد ياد بگيريم، صرف كرديم.»(فخر رازي)
بشر همواره به فکر بهبود وضع جامعه و افراد انسانی آن بوده است. در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان متفکران را به فردگرا و جامعه‌گرا تقسیم کرد. متفكران فردگرا، بيش از هر چيز دغدغه‌ نجات افراد را دارند و متفكران جامعه‌گرا، اهتمام‌شان عمدتا معطوف به اصلاح جامعه است.
تفاوت مهم آنان در این است که فردگرايان اصلاح جامعه را يا هدفي بلندپروازانه و غيرواقع‌بينانه مي‌دانند يا هدفي مي‌انگارند كه جز به وسيله و به‌واسطه‌ نجات‌يافتگي و اصلاح تک‌تک افراد جامعه امكان حصول ندارد و در نتیجه بر آن می‌شوند که هر فردی باید در جهت اصلاح فرهنگ دروني خود يعني باورها، احساسات و عواطف، خواسته‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌هايش بکوشد.
جامعه‌گرايان اما اين تصحيح و بهبودبخشي فرهنگ دروني افراد را يا هدفي غيرضروری مي‌دانند يا هدفي مي‌انگارند كه جز به مدد اصلاح‌شدن نهادهاي اجتماعي به ويژه نهادهاي سياست، اقتصاد و حقوق امكان‌پذير نيست، بنابراین معتقدند اقتضاي عقلانيت عملي اين است كه به ‌اصلاح نهادهاي اجتماعي همت بگماريم.
اما ظاهرا تاریخ، سخن گروه اول (فردگرایان) را اثبات می‌کند. کم نبودند کشورهایی که پس از تغییر در ساختار‌های سیاسی و تغییر نهادها و قوانین سیاسی و اجتماعی، اما تغییری در بهبود وضع مردمان‌شان ایجاد نشده است. خیلی راحت می‌توان به 6 کشور عربی که در یک دهه اخیر شاهد انقلاب‌هایی موسوم به بهار عربی بودند، اشاره کرد. از سوی دیگر، مثال موفقیت‌آمیز اصلاح فرد فرد جامعه هم، مثال گاندی در هند است.
عارفان نیز بر همین نکته تاکید داشته‌اند. آنها می‌گفتند (و می‌گویند): «در افعال‌تان، هدف‌تان اصلاح فقط خودتان باشد. اگر موفق نشدید باز باید تلاش کنید. اما اگر موفق شدید یعنی خودتان سالک شدید همه کسانی که تحت تاثیر شما قرار می‌گیرند، اصلاح می‌شوند، بنابراین اصلاح دیگران نتیجه عمل شماست، نه هدف شما.» این دقیقا مهمترین اختلاف تفکر عارفان از همه مصلحان اجتماعی است. اﯾﻦ ﺧﻄﺎی ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ﺷﻨﺎﺳﺎن اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﮑر می‌ﮐﻨﻨﺪ اﮔﺮ ﺑﯿﺮون ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮب ﺷﺪ، همه چیز خوب می‌شود.
البته به این معنا نیست که نباید پی تغییر بیرونی باشیم، بلکه به این معناست که باید باور کنیم دگرگونی اساسی، دگرگونی است که نخست در درون رخ می‌دهد و بعد متناسب با آن دگرگونی‌هایی هم در بیرون رخ می‌دهد.
بنابراین چند نکته را به‌عنوان پیش‌فرض‌های نظری اصلاح جامعه باید در نظر گرفت:  
1- اصلاح جامعه نباید هدف باشد، بلکه هرکس باید اصلاح خود را هدف قرار بدهد؛ نتیجه آن اصلاح جامعه خواهد بود.
2- امکان اصلاح جامعه وجود ندارد، مگر آن‌که تک‌تک افراد جامعه اصلاح شوند.
3- اصلاح جامعه امکان‌پذیر نیست مگر آن‌که خود فرد اصلاح شود و اطرافیان او براساس تاثیری که آن فرد روی آنها می‌گذارد و با توجه به عملکرد او (نه سخنان و توصیه‌هایش) اصلاح می‌شوند.
4- هیچ‌کس نمی‌تواند خود را اصلاح کند مگر آن‌که بپذیرد عقاید، باورها و رفتارش نیاز به اصلاح دارند یا دست‌کم ممکن است صحیح نباشند.
5- هیچ‌کس نمی‌تواند خود را اصلاح کند مگر آن‌که فرصت، استعداد و نیرویی برای اصلاح باورها، احساسات و عواطف، خواسته‌ها، گفتارها، کردارها و وضع و حال اخلاقی خود داشته باشد و این انرژی و زمان را به اصلاحات درونی اختصاص دهد.


تعداد بازدید :  455