شماره ۱۷۵۹ | ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۴ مرداد
صفحه را ببند
جاده دوستی: یکطرفه

زهرا جعفرزاده روزنامه‌نگار

فرمانده نیروی انتظامی دیروز در مراسمی که به مناسبت هفدهم مرداد، روز خبرنگار، برگزار شده بود، صحبت‌هایی کرد درباره این‌که هیچ سدی برای ارتباط خبرنگاران با ناجا وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت و ما مدیون خبرنگارانیم و از این حرف‌ها. صحبت‌های حسین اشتری در روز خبرنگار مرا به 10، 12‌سال پیش برد، زمانی که خبرنگار حوادث در یکی از خبرگزاری‌ها بودم و یکی از وظایف روزانه‌ام، سرزدن به پلیس آگاهی مرکزی در خیابان وحدت اسلامی بود. آن زمان مثل الان نبود که خبر از آسمان و زمین برسد، نه از تلگرام خبری بود نه اینستاگرام و نه کسی خبری برایمان می‌فرستاد. ما خودمان در خبرگزاری تولید‌کننده خبر بودیم و باید از زیر سنگ هم می‌شد، خبر را پیدا می‌کردیم. پلیس آگاهی برای ما خبرنگاران حوادث، کارخانه خبر بود. برای همین هم با یکی دو نفر از همکارانم روزهای هفته را تقسیم کرده بودیم و هر روز یکی از ما به محض رسیدن به محل کار، دفتر دستک و ضبط صوت کاستی، از همان قدیمی‌ها که از کف دست بزرگتر بود، برمی‌داشتیم و با خودمان به پلیس آگاهی می‌بردیم. آن‌جا پر از خبر بود، هر روز، یک عالم آدم را به اتهام دزدی و شرارت و تجاوز و قتل به اداره‌های مختلف می‌بردند و بعد از بازجویی یا آزاد می‌شدند یا به بازداشتگاه آگاهی که انتهای حیاط بود، (حالا احتمالا تغییراتی کرده) منتقل می‌شدند. تا وقتی که من و همدوره‌ای‌های من خبرنگار حوادث بودیم، پلیس با ما دوست نبود؛ نه فقط با ما دوست نبود که چشم دیدنمان را هم نداشت اما ما با مجوز نمی‌دانم کجا، هر روز صبح مثل کارمندان پلیس آگاهی از اتاقک زیر سر در آگاهی رد می‌شدیم و دنبال خبرمان بودیم. از اداره قتل به اداره سرقت، از سرقت به آدم‌ربایی، از آدم‌ربایی به اداره جعل و کلاهبرداری و... و در این پروسه، چشم‌های زیادی روی ما بود که نکند وارد بخشی شویم و سوالی بپرسیم که به ما مربوط نیست. حالا بماند که در این رفت‌وآمدها، چه چیزها که نمی‌دیدیم و نمی‌شنیدیم که در این بحث نمی‌گنجد اما ارتباط خبرنگاران با مسئولان این اداره، حکایت‌ها داشت. خبرنگار نه محرم بود، نه رازدار (که شاید طبیعی هم باشد) و نه دوست. همیشه یک غریبه‌ دردسرسازی بود که آمده سر از خبرها در بیاورد و برود. هر روز قانون جدیدی برایمان وضع می‌شد، فلان اداره نروید، با فلان کس حرف نزنید، فلان خبر را منتشر نکنید، این‌طور لباس نپوشید و قس‌علی‌هذا. اگر هم اتفاقی می‌افتاد و ما نیاز به برقراری ارتباط با پلیس داشتیم، تنها یک راه ارتباطی بود، آن هم رئیس اداره اطلاع‌رسانی که شکر خدا هیچ وقت هم اطلاع‌رسانی نمی‌کرد و ما می‌ماندیم و گزارش میدانی‌مان از اتفاق و بسنده‌کردن به گفته‌ها و شنیده‌ها و بعد از انتشار خبر، سیل جوابیه و تکذیبیه و تذکر راه می‌افتاد. خبرنگار اما گاهی هم عزیز می‌شد، وقتی نشست‌‌های خبری و موقعی که طرحی با موفقیت اجرا می‌شد و حالا باید «اطلاع‌رسانی» اتفاق می‌افتاد!  آن زمان که ما خبرنگار حوادث بودیم، میان ما و پلیس سد نبود، اقیانوسی بود عمیق و پرآب که گذشتن از آن کار هر کسی نبود. حالا شرایط تغییر کرده و چند سالی می‌شود که درهای آگاهی به روی خبرنگاران بسته شده و خبرها از کانال مدیر اطلاع‌سانی برای آنها «واتس‌اَپ» می‌شود. خبرنگار حق ندارد پایش را در پلیس آگاهی بگذارد، مگر صدایش کنند؛ البته برای اطلاع‌رسانی. از همه این حرف‌ها گذشته، می‌خواهم بگویم که ارتباط میان پلیس و خبرنگار وجود دارد اما تنها وقتی که به حضورش نیاز باشد. 


تعداد بازدید :  385