شماره ۱۷۶۱ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۶ مرداد
صفحه را ببند
کوچه اول‎

بیا پسته بخور‎   | حسام حیدری‎ | ‎ جای سیلی اولی هنوز متورم بود. یکی دو ساعتی محلم نگذاشت و حرف نزد. بعدش هم گیر داد که: «بیا پسته ‏بخور‎.»
گفتم:   «پدر من ... عزیز من ... شما خیر و صلاح ما رو می‌خوای؛ قبول ... پدر مایی زحمتی کشیدی بزرگمون کردی؛ ‏قبول ... خرج‌مان را می‌دهی؛ قبول ... احترامت هم واجب ... اما عزیز من، شما که توی عمرت یک متن دو خطی هم ‏ننوشته‌ای، چرا هی می‌گی:   بیا پسته بخور؟ ... پسته هم خوب است. اما در حد یک دو بیتی آبکی. یا مثلا یک ‏داستان کوتاه تک شخصیتی آن هم از نقطه دید سوم شخص که تو وبلاگی چیزی منتشر شود. اما کسی که ‏می‌خواهد نمایشنامه آبزورد بنویسد که پسته نمی‌خورد ... کمترین حدش وینستون عقابی ‏است .... حالا ما به لایت راضی شده‌ایم شما ناراحتی؟‎»


تعداد بازدید :  413