وحید میرزایی طنزنویس
خوشبختانه مسئولان پس از ساماندهی وضع اقتصادی و معیشت مردم و همچنین حلوفصل کامل مسائل اجتماعی و فرهنگی اینبار قصد ورود به سیستم آموزشی کشور را دارند. به بیان دیگر با گذر از تپههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حال نوبت به تپههای آموزشی است که آن را درنوردند. در تازهترین اقدام مدیرکل دفتر امور زنان وزارت آموزش و پرورش اظهار کرد: «تحقیقاتی در زمینه ورود مسائل مربوط به دختران در کتب درسی درحال انجام است، به طوری که سهم دختران در مباحث کتب درسی بهبود بخشیده شود.» به نظر میرسد پس از سالها بالاخره سیستم آموزشی به این نتیجه رسید که همه اشتباهات و خطاها صرفا به خاطر «تصمیم کبری» نبوده و همه احتمال اشتباه دارند. اما با توجه به اینکه در سالهای گذشته همواره تغییرات کتب درسی در یک جهت خاص بوده است در اینجا پیشبینی میکنیم که با انجام این طرح، داستان پطروس فداکار به این شکل تغییر یابد:
داستان پطروسدخت فداکار
روزی دختری به نام پطروس دخت از کوه و دشت و بیابان با حفظ شئونات و عرف موجود در جامعه میگذشت. وی بسیار پاکدامن بود و به جای ساپورت زشت و زننده همواره در زندگی ساق بلند و گشاد میپوشید. او در حال قدم زدن بود که ناگهان بادی شدید وزیدن گرفت و باران زیادی از آسمان بارید. پطروس دخت بلافاصله خود را از بستر رودخانه دور کرد و سعی کرد با متانت خاصی خود را به جای امنی برساند. اما متاسفانه به دلیل تحریمها، جای امنی برای مردمی که دچار سیل ناگهانی میشوند، تدارک دیده نشده بود. پطروس دخت ناامید نشد، اما چون با دولت میانه خوبی نداشت، تصمیم گرفت ناامید شود. در همین حین چشمش به یک ورزشگاه افتاد که دو تیم ورزشی فوتبال مردان درحال مسابقه بودند. چشمانش برق زد چرا که با خود اندیشید که با پناه بردن به ورزشگاه میتواند جان خود را از سیل نجات دهد. داشت به سمت ورزشگاه میرفت که با خود گفت «نکند رفتن به ورزشگاه باعث کاهش میزان وقار و متانتش شود.» شک تمام وجودش را گرفته بود که ناگهان معاون فدراسیون فوتبال با لبخندی سرشار از آرامش او را از رفتن به ورزشگاه به دلیل محیط آلوده آن منع کرد و مراتب را به کمیته انضباطی فدراسیون گزارش داد. پطروس دخت که خیس شده بود به راه خود ادامه داد. وی درحال دویدن به سمت بالادست رودخانه بود که ناگهان دید سدی که با زحمات و تلاش زیاد ساخته شده، درحال سوراخ شدن است. پطروس دخت که همواره دیدن برنامه خانواده جزو روتین زندگیاش بود، تحتتأثیر این برنامه با خود گفت «وی باید جلوی سوراخ سد را با انگشتان با وقار و متینش بگیرد.» بنابراین با فداکاری و متانت تمام، انگشتانش را جلوی سوراخ سد قرار داد و به دلیل همین وقار هرگز انگشتانش کرخت نشد. به همین خاطر پرسنل محترم سد متوجه کاهش سطح آب پشت سد و سوراخ شدن سد نشدند و تا همین الان هم انگشت با وقار پطروس دخت فداکار درون سوراخ سد است و از شکستن سد جلوگیری کرده است. همه مردم باید به داشتن چنین دختر متین و باوقاری افتخار کنند.