سیدمرتضی توکلی روانشناس و روزنامهنگار
بیمارستان بیرحم، ستاره موسیقی این مرد جوان را زخمی تحویل گرفته و بیجان تحویل داده. او گریه میکند و همه ما مثل او در زندگیمان کسانی را داریم که ندیده، عاشقشان هستیم یا دستکم دوستشان داریم. دوست نداریم برایشان اتفاقی بیفتد و اگر رخدادی آنها را از پا بندازد یا به زندگیشان پایان بدهد، سخت اندوهناک میشویم.
قصه عکس ما به حاشیه مرگ زودهنگام «آنگ دییدیر هون» ستاره موسیقی ساحل عاج اشاره دارد که شهرتی جهانی داشت. دو روز پیش موتورسواری مایه مرگش شد، اگرچه 33سال بیشتر نداشت. او را به نام هنری «دیجی عرفات» میشناختند و هواداران بسیاری داشت. طوری شد که پلیس برای کنترل جمعیت انبوه دور بیمارستان مجبور شد وارد عمل شود.
زندگی برای مرد جوان عکس ما، آن یکی که غمناک به او خیره شده و برای بقیه که دارند زار میزنند، انصاف به خرج نداده است. شاید شما هم مثل من یاد تشییع مرتضی پاشایی افتاده باشید. یک بدرقه کمسابقه در پایتخت با کلی حاشیه و تفسیر. شاید کسر کوچکی از آن جمعیت هم پاشایی را ندیده بود، اما چه میشود که گوشه دل ما، بیآنکه آگاهانه باشد، کسانی خانه میکنند و اینقدر بهشان اهمیت میدهیم؟
داشتههای روانی ما مثل مجسمههایی کوچک و طلایی به مرور چکش میخورند و برجسته میشوند، صیقل پیدا میکنند و کسی هم جلودارشان نیست. علاقه افراطی به چهرهها گرچه در نوجوانی اختلال روانی است که در متون رواندرمانی به رسمیت شناخته میشود، ولی مثل هر اخلال دیگری کموبیش در وجود همه ما هست. این اختلال تا جایی پیش میرود که فکر میکنیم او هم ما را دوست دارد، او هم منتظر خبری از ماست و اگر در جمعیتی داریم او را از دور میبینیم، سرککشیدنهای متقابل او هم درجهت یافتن ماست! اما این خیال، نسبتی با واقعیت ندارد. ما در جهان بزرگ موضوعات، از ایدئولوژی گرفته تا دنیای هنر، پیکرهای تراشیده زیادی در قلب خود میسازیم. با آنها بده بستان برقرار میکنیم و از بام تا شام بهشان فکر میکنیم. قدرت تصور، قدرت بسیار بسیار بزرگی است. این قدرت وقتی به داشتههای روانی ما پیوند میخورد، عمیقتر، پیچیدهتر و ناشناختهتر میشود. بیهمتایی این صفات را وقتی درمییابیم که ما نیز مثل قطرهای در سیل مردمان، در پی عکسی یا صدایی میدویم و گریه میکنیم. بپرسند چرا، پاسخش آسان نیست.