شماره ۱۷۷۱ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۳۰ مرداد
صفحه را ببند
مسئول‎نما و تاکسی آمبولانس!

شهرام شهیدی طنزنویس

موسیو شیطان گفت: «امضای گولاخ خان را هم گرفتم. ببخشید دیر شد. مشکل این بود که یک خودکار آن‌جا پیدا نمی‎شد.»
خانم باجی گفت: «یک بار شما را در خانه تنها گذاشتم از پس نوشتن چهارتا خط برنیامدید. برگردم نشانتان می‌دهم که دورتادور خانه پر از خودکار است. مگر دکل است که گم شود؟»
روح آقاجان جواب داد: «خودکار بود، اما جوهر نداشت. خودکار بی‌جوهر هم که مثل پنجاه بدون پنج است.»
موسیو شیطان گفت: «حالا این همه برو و بیا برای چی بود؟»
خانم باجی گفت: «بیا خودت هم مثل گولاخ خان این‌جا را امضا کن تا بفهمی. داریم برای جلوگیری از سگ‎کشی فجیع عوامل شهرداری امضا جمع می‎کنیم.»
روح آقاجان گفت: «من هم با این‌که یک روح خسته هستم، اما امضا می‎کنم. چطور دلشان آمد با تزریق اسید این طفل‌معصوم‎ها را...»
موسیو شیطان گفت: «یکی از راه‎های کمک به آمار افزایش میزان اشتغال همین کارهاست. یک‌سری مسئول‎نما، دستور  می‌دهند. یک عده هم مسئول کشتن این توله‌های زیبا می‌شوند. بعد یک‌سری می‌خواهند در اعتراض به این کار پلاکارد چاپ کنند. یک‌سری هم برای حضور در محل اعتراض نیاز به تاکسی و پیک موتوری و ... دارند. حالا بقیه‎اش را نمی‎گویم که مشمول ممیزی نشوم. همه اینها یعنی ایجاد اشتغال توسط افراد مسئول‎نما. چپ‌چپ هم نگاه نکنید، بگوییم افراد مسئول دستور داده‌‎اند، گرفتاری حقوقی به بار می‎آورد. پس واژه «مسئول‎نما» را ابداع کردیم. یک چیزی شبیه تماشاگرنما.»
خانم‎باجی گفت: «الان یک اشتغال دیگه هم اضافه می‎کنم. یک تودهانی محکم می‌زنم که دیگر از این‌جور تولید اشتغال‎ها دفاع نکنی. این تودهانی دندانت را می‎شکند و باعث می‌شود به دندانپزشک هم احتیاج پیدا کنیم.»
موسیو شیطان گفت: «الان که خوب فکر می‎کنم می‎بینم می‎توانم امضای بیشتری جمع کنم تا حداقل فریاد ما مدافعان حقوق حیوانات در تاریخ ثبت می‎شود.»
روح آقاجان خندید و پرسید: «کدام تاریخ؟ چون می‌گویند تاریخ دوبار تکرار می‎شود. بار اول تراژدی و بار دوم کمدی.»
خانم باجی گفت: «وقتی شما حضور داری حتما در بخش کمیک تاریخ هستیم. البته وقتی پوستت را بکنم، دیگه وقتی دلم از این سگ‎کشی شکسته، شیرین‌زبانی نکنی، ناگهان وارد بخش تراژیک تاریخ می‎شوی.»
روح آقاجان گفت: «خوشبختانه تکنولوژی این کار هنوز اختراع نشده.»
خانم باجی گفت: «اتفاقا یک اپلیکیشن جدید نصب کرده‌ام کارش همین است. اسمش هست «روح پوست‌کن» تا روشنش کنی و ...»
موسیو شیطان گفت: «من آن را دیده‎ام، اما مثل این اپلیکیشن‎های مربوط به کرایه دوچرخه در شهر، یک‌جورایی زیرپوستی برای خانم‎ها غیرفعال شده. یعنی تا جنسیت‎تان را می‌پرسد و گزینه‎ زن را انتخاب می‌کنی‎، بازی درمی‎آورد.»
روح آقاجان با خنده گفت: «درواقع اعمال محدودیت علنی نیست. یک‌جورهایی زیرپوستی مانع شده‎اند که ...»
خانم باجی گفت: «بدون اپلیکیشن هم می‎توانم پوستت را...»
روح آقاجان فریاد زد: «تاکسی!»
یکهو یک آمبولانس ایستاد و روح آقاجان سوارش شد و به سرعت دور شدند.
خانم باجی گفت: «شگفتا. این چی بود؟»
موسیو شیطان گفت: «خدمات جدید برخی شرکت‎های آمبولانس خصوصی. به جای حمل بیمار، سلبریتی‎ها را حمل می‎کنند. یک‎جور تاکسی خصوصی که زود و بدون دردسر سلبریتی‎ها را به مقصد می‎رساند.»
خانم باجی گفت: «هردم از این باغ بری می‌رسد!»


تعداد بازدید :  160