شهرام شهیدی طنزنویس
موسیو شیطان گفت: «امضای گولاخ خان را هم گرفتم. ببخشید دیر شد. مشکل این بود که یک خودکار آنجا پیدا نمیشد.»
خانم باجی گفت: «یک بار شما را در خانه تنها گذاشتم از پس نوشتن چهارتا خط برنیامدید. برگردم نشانتان میدهم که دورتادور خانه پر از خودکار است. مگر دکل است که گم شود؟»
روح آقاجان جواب داد: «خودکار بود، اما جوهر نداشت. خودکار بیجوهر هم که مثل پنجاه بدون پنج است.»
موسیو شیطان گفت: «حالا این همه برو و بیا برای چی بود؟»
خانم باجی گفت: «بیا خودت هم مثل گولاخ خان اینجا را امضا کن تا بفهمی. داریم برای جلوگیری از سگکشی فجیع عوامل شهرداری امضا جمع میکنیم.»
روح آقاجان گفت: «من هم با اینکه یک روح خسته هستم، اما امضا میکنم. چطور دلشان آمد با تزریق اسید این طفلمعصومها را...»
موسیو شیطان گفت: «یکی از راههای کمک به آمار افزایش میزان اشتغال همین کارهاست. یکسری مسئولنما، دستور میدهند. یک عده هم مسئول کشتن این تولههای زیبا میشوند. بعد یکسری میخواهند در اعتراض به این کار پلاکارد چاپ کنند. یکسری هم برای حضور در محل اعتراض نیاز به تاکسی و پیک موتوری و ... دارند. حالا بقیهاش را نمیگویم که مشمول ممیزی نشوم. همه اینها یعنی ایجاد اشتغال توسط افراد مسئولنما. چپچپ هم نگاه نکنید، بگوییم افراد مسئول دستور دادهاند، گرفتاری حقوقی به بار میآورد. پس واژه «مسئولنما» را ابداع کردیم. یک چیزی شبیه تماشاگرنما.»
خانمباجی گفت: «الان یک اشتغال دیگه هم اضافه میکنم. یک تودهانی محکم میزنم که دیگر از اینجور تولید اشتغالها دفاع نکنی. این تودهانی دندانت را میشکند و باعث میشود به دندانپزشک هم احتیاج پیدا کنیم.»
موسیو شیطان گفت: «الان که خوب فکر میکنم میبینم میتوانم امضای بیشتری جمع کنم تا حداقل فریاد ما مدافعان حقوق حیوانات در تاریخ ثبت میشود.»
روح آقاجان خندید و پرسید: «کدام تاریخ؟ چون میگویند تاریخ دوبار تکرار میشود. بار اول تراژدی و بار دوم کمدی.»
خانم باجی گفت: «وقتی شما حضور داری حتما در بخش کمیک تاریخ هستیم. البته وقتی پوستت را بکنم، دیگه وقتی دلم از این سگکشی شکسته، شیرینزبانی نکنی، ناگهان وارد بخش تراژیک تاریخ میشوی.»
روح آقاجان گفت: «خوشبختانه تکنولوژی این کار هنوز اختراع نشده.»
خانم باجی گفت: «اتفاقا یک اپلیکیشن جدید نصب کردهام کارش همین است. اسمش هست «روح پوستکن» تا روشنش کنی و ...»
موسیو شیطان گفت: «من آن را دیدهام، اما مثل این اپلیکیشنهای مربوط به کرایه دوچرخه در شهر، یکجورایی زیرپوستی برای خانمها غیرفعال شده. یعنی تا جنسیتتان را میپرسد و گزینه زن را انتخاب میکنی، بازی درمیآورد.»
روح آقاجان با خنده گفت: «درواقع اعمال محدودیت علنی نیست. یکجورهایی زیرپوستی مانع شدهاند که ...»
خانم باجی گفت: «بدون اپلیکیشن هم میتوانم پوستت را...»
روح آقاجان فریاد زد: «تاکسی!»
یکهو یک آمبولانس ایستاد و روح آقاجان سوارش شد و به سرعت دور شدند.
خانم باجی گفت: «شگفتا. این چی بود؟»
موسیو شیطان گفت: «خدمات جدید برخی شرکتهای آمبولانس خصوصی. به جای حمل بیمار، سلبریتیها را حمل میکنند. یکجور تاکسی خصوصی که زود و بدون دردسر سلبریتیها را به مقصد میرساند.»
خانم باجی گفت: «هردم از این باغ بری میرسد!»