شماره ۱۸۲۰ | ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۹ مهر
صفحه را ببند
‏«از زندگی یک تک‌سر» یا «رمانی با یک طوطی»
رونمایی از چهره تازه روسیه

رمانی با یک طوطی که کتابی درباره قدرت نگرش سرمایه‌داری بر دانش و فرهنگ است اثری از آندرى ولوس است. عنوان ‏اصلی کتاب «از زندگی یک تک‌سر» نام دارد که طعنه‌ای به عقاب دوسر، از نمادهای حکومتی فدراسیون روسیه است، اما مترجم ‏کتاب، آبتین گلکار با موافقت نویسنده از عنوان فرعی کتاب استفاده می‌کند، چرا که عنوان اصلی کتاب برای خواننده ایرانی دور از ‏ذهن است. رمان آندرس ولوس که اصالتا تاجیک است از سوی نشر ماهی با اجازه نویسنده و خرید حق کپی‌رایت آن منتشر ‏شده است.
آندرس ولوس درباره زندگی خود در اواخر دهه ۱۹۹۰ می‌نویسد:   «همه‌ آن‌چه می‌توانم درباره‌ خودم بگویم در چند سطر می‌گنجد. ‏در دوشنبه به دنیا آمدم. آنجا مدرسه را تمام کردم. در پژوهشکده نفت درس خواندم. متخصص ژئوفیزیک شدم. حتی مدتی در ‏همین رشته کار کردم. در جوانی شعر می‌سرودم. گاهی چاپ‌شان می‌کردند. مدت‌ها به ترجمه شعر تاجیکی مشغول بودم. اولین ‏داستانم حدود… حتی یادم نمی‌آید حدود چند‌سال پیش منتشر شد. ده؟ دوازده؟ بعد نوبت به کتاب نثرم رسید… خلاصه، زندگی پیش ‏می‌رود و تمامش هم وقف ادبیات نشده است. لابد به همین دلیل است که دوستانم درباره‌ من می‌گویند: همانی است که نویسندگی ‏هم می‌کند‎.»
این نویسنده پیش از این کتاب، رمان‌های زیادی به بازار عرضه کرد و توانست جایزه‌هایی مانند جایزه بوکر روسی، جایزه آنتی ‏بوکر، جایزه دولتی فدراسیون روسیه و تعدادی دیگر را به ارمغان آورد.
آندری وُلوس نویسنده‌ای است که با وجود آن‌که روسی‌الاصل است، به علت تولد در دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، به مضمون‌های ‏شرقی علاقه دارد. اولین رمانش «خرم‌آباد» است. خرم‌آباد نامی است که او به شهر دوشنبه داده است. کتابی هم که بیش از همه ‏باعث شهرت او در روسیه شده است، «بازگشت به پنج‌رود» نام دارد که زندگی‌نامه‌ خیالی رودکی است. این نویسنده در این اثر ‏کل زندگی رودکی و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی زمانه او را از یک طرف با استناد به منابع تاریخی و از طرف دیگر با ‏تکیه بر افسانه‌های رایج و تخیل شخصی خودش به تصویر می‌کشد و اثری ارایه می‌دهد که هرچند قابل‌استناد علمی نیست، ولی ‏در ارایه فضایی واقعی از حیات اجتماعی بخارای زمان سامانیان کاملا قانع‌کننده به نظر می‌رسد. عجیب به نظر می‌رسید که ‏رمانی با چنین موضوع «غیرروسی» مورد توجه طیف وسیعی از خوانندگان قرار بگیرد، ولی این اتفاق افتاد و رمان با استقبال ‏کم‌سابقه‌ای روبه‌رو شد و جایزه‌ بوکر روسی را در‌سال ۲۰۱۳ به دست آورد.‏
متنی که پشت جلد کتاب رمانی با یک طوطی آمده، به‌خوبی محتوای کتاب را منعکس می‌کند‎:
کالاباروف یک روز در میان راهی دادگاه می‌شود، چون پیوسته به کتابخانه سوءقصد می‌کنند، گاهی به ساختمانش و گاهی هم به ‏زمینش. گاهی شرکت نفت می‌خواهد در آن ساکن شود و گاهی شرکت گاز. گاهی می‌خواهند به جای کتابخانه جایگاه سوختگیری با ‏فناوری نانو درست کنند و گاهی پارک آبی. این سوءقصدها فعلا دفع شده است. ولی اگر روزی واقعا کالاباروف را برکنار کنند، ‏چه کسی برای دفاع از کتابخانه سپر به دست می‌گیرد و شمشیر می‌زند؟
این رمان به سبکی طنزگونه از زبان یک طوطی به اسم سلیمان باگدانویچ روایت می‌شود. پرنده‌ای که وقتی در رمان از اسم ‏عجیب و حتی احمقانه او صحبت می‌شود به خشم می‌آید و می‌گوید:   «به اسمم افتخار می‌کنم. ضمن این‌که اسم بنده از زیر بته ‏درنیامده است، بلکه مثل بقیه‌ چیزهای دنیا تاریخچه‌ای دارد.» و سپس تاریخچه اسم خود را بیان می‌کند. البته سلیمان باگدانویچ ‏ارتباطی با دیگر شخصیت‌های رمان برقرار نمی‌کند و فقط گاهی همه می‌ترسند که نکند تک‌کلمه‌ای احمقانه بگوید یا کار دیگری
 ‏انجام دهد‎.‎
داستان رمان حول کتابخانه‌ای در مسکو و کارکنان آن جریان دارد، مدیر کتابخانه فردی به نام کالاباروف است که ادیبی فرهیخته و ‏مدبری‌ست که تا به حال کتابخانه را با چنگ و دندان مدیریت کرده و مسائل کتابخانه را به خوبی به جلو برده است. شب شعر ‏برگزار می‌کند و از دانش خود بقیه را هم بی‌بهره نمی‌گذارد. اما از مقامات بالا به‌ویژه از طرف ماخروشکینا، مدیرکل وزارت ‏کتابخانه‌ها، زیر فشار است تا استعفا دهد و دست از مدیریت این کتابخانه بردارد‎.‎
عاقبت کالاباروف زیر این فشارها تاب نمی‌آورد و بر اثر حمله قلبی جان به جان آفرین تسلیم می‌کند. بعد از مرگ کالاباروف ‏مدیریت کتابخانه به دست افسری اطلاعاتی و بازنشسته به نام میلاسادوف می‌افتد که در گذشته در بخش کارگزینی ارتش خدمت ‏می‌کرده و هیچ سر رشته‌ای از ادبیات ندارد. او که برای کتابخانه خواب‌هایی دیده است تمام رشته‌هایی که کالاباروف در این چند ‏سال ریسیده بود، پنبه می‌کند. به‌عنوان مثال شب شعرهایی که به بهترین شکل ممکن برگزار می‌شد را به گند می‌کشد‎.‎
در این میان ساختمان کتابخانه که کمی پیش از شروع جنگ جهانی اول ساخته شده است و حتی نامش در بعضی از فهرست‌های ‏میراث فرهنگی به چشم می‌خورد، وضع وخیمی دارد و به شدت نیازمند تعمیرات است. این قدمت مایه افتخار است اما باید مانع ‏از خراب شدن خود به خودی و پوسیدگی آن شد‎.‎
کتاب جنبه‌های مختلف دیگری هم دارد، اما مسأله مهم سرنوشت کتابخانه است که باید رمان را بخوانید تا ببینید چه اتفاقی خواهد ‏افتاد. در میان شخصیت طوطی هم جالب توجه است که خواندن کتاب را لذت‌بخش‌تر می‌کند‎.‎
درباره کتاب آندری ولوس
در قسمت دیگری از پشت جلد کتاب آمده است «آندری ولوس در این کتاب با نثری ساده و روشن به مسأله غلبه‌ نگرش تجاری ‏و سرمایه‌داری بر دانش و فرهنگ می‌پردازد، مشکلی که ظاهرا ابعادی فراگیر و جهانی به خود گرفته است.» اما به نظر من این ‏نکته تنها بخش محدود و کوچکی از رمان است. رمان بی‌شک یک رمان طنزِ سیاسی است. نویسنده به وضوح از سیستم سیاسی ‏روسیه انتقاد می‌کند و در جایی می‌گوید:   «هر کس در روسیه چیزی می‌فهمد حداقل دوبار سر و کارش به زندان افتاده.» بنابراین ‏این کتاب نقدی کاملا واضح به سیستم نظامی روسیه و قدرتش در عرصه‌های اجتماعی است. حتی جایی که چشمه‌ای از این قدرت ‏باعث تخفیف ۵٠‌درصدی از رستوران می‌شود‎.‎
این کتاب علاوه بر این موضوع در فضایی فرهنگی شکل می‌گیرد و انتقاد جالبی از قشر فرهنگی می‌کند. علاوه بر آن نقدی جالب ‏در برخورد اجتماعی روس‌ها با تاجیک‌ها به نمایش می‌گذارد که نمونه مشابه آن را می‌توان رفتار ایرانی‌ها با افغان‌ها دانست‎.
اگر بخواهم از متن کتاب انتقادهایی که به موارد مختلف اشاره می‌کند نقل کنم باید حجم زیادی از کتاب را در این‌جا بنویسم، اما فقط ‏به یک مورد که به مهمترین موضوع کتاب یعنی همان قدرت نگرش سرمایه‌داری اشاره دارد، بسنده می‌کنم. در قسمتی از کتاب ‏مدیر جدید کتابخانه اشاره می‌کند که مدیریت کتابخانه برای او واقعا یک پست موقت است و او کاری به کتاب‌ها و مراجعان و ‏شب‌شعرها و دیگر برنامه‌ها ندارد، کار او مهمتر از این حرف‌هاست و این کار مهم طبیعتا چیزی است مرتبط با پول و ثروت: ‏‏«حرفم را گوش کنین. شما خیلی جوونین. هنوز نمی‌دونین توی تمام دنیا فقط پوله که همه‌چی رو می‌چرخونه.» در ادامه این قسمت ‏از متن در کتاب آمده است:   «فقر! هشت گرو نه! چه دلخوشی‌ای دارین؟ روزای عید یه تیکه کره‌ اضافی میندازین تو غذا؟ ولی ‏من می‌تونم تمام خوشیای عالم رو به پاتون بریزم‎.»
من در این رمان آینه‌ای دیدم که فضایی کاملا مشابه در کشور خودم را تداعی می‌کرد. چیزهایی که اتفاق افتادن‌شان خیلی دور از ‏ذهن نیست. از این رمان چه از نظر داستانی و چه از نظر محتوایی لذت بردم و از آبتین گلکار و انتشارات ماهی بابت ترجمه این ‏کتاب تشکر می‌کنم‎.‎
جملاتی از کتاب رمانی با یک طوطی
قبلا گفتم که کتابخانه‌ ما معمولا خلوت است. خدا می‌داند چند‌سال یک‌بار ممکن است شانه‌به‌سری به سراغ ما بیاید که یکدفعه به ‏کتاب آموزش مکرمه‌بافی نیاز مبرم پیدا کرده است و بدون آن نمی‌تواند زندگی کند. یا پیرزنی از راه برسد که باید به او کتاب ‏راهنمای باغبانی داد: شته‌های چغندر به باغچه‌ خارج شهرش هجوم آورده‌اند و او سر پیری شب‌ها با رویای ریشه‌کن‌شدن نسل ‏آنها به خواب می‌رود. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۲۸‏‎)
تمام زندگی من در این‌جا سپری شده است، در کتابخانه، وسط کتاب‌ها. هر چیزی که می‌دانم کتاب‌ها به من داده‌اند، کتاب‌هایی ‏این‌قدر متنوع و این‌قدر زنده… در هر کدام‌شان قلب فناناپذیر خالقی می‌تپد؛ گیریم گاهی این قلب ابله است، گیریم گاهی حتی سیاه و ‏بدذات است، اما دقیقا همین‌ها هستند که شخصیت مرا شکل داده‌اند. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۳۷‏‎)
می‌گوید چیزهایی هست که بهتر است درباره‌شان حرف نزنیم و قضاوتی نکنیم، زیرا هنوز تازه باید تجربه‌شان کرد. (کتاب رمانی ‏با یک طوطی – صفحه ۱۴۰‏‎)
بحث بر سر اسطوره‌ اورفئوس و ائورودیکه بود. می‌گفتند در این اسطوره، بحث نه بر سر عشق است و نه بر سر مرگی که آنها ‏را از هم جدا می‌کند، بلکه بر سر آن است که اگر هنرمند می‌خواهد زیبایی را بیابد، باید پا به جهنم بگذارد، به قعر دنیای زیرین ‏که آکنده از رنج و عذاب است. باید روح خود را در آن‌جا غوطه‌ور سازد و با دست خود آن را به بلایای جهنمی محکوم کند. ‏وحشت‌آور است آن کرانه‌های مرده، هولناک است آن زمین خشکیده و تفتیده، که گاه شعله می‌کشد و گاه با ابرهای تیره و بی‌فروغ و ‏مهی زهرآگین پوشیده می‌شود. ولی فقط آن‌جاست که هنرمند، فرسوده از اندیشه‌ای که قلب او را تلخ‌تر از آتش کینه‌توز می‌سوزاند، ‏می‌تواند امید داشته باشد که زمانی او را خواهد، ائورودیکه‌ خود را… (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۴۰‏‎)
کاری از دست من ساخته نیست. انحصارطلبی همه‌ منافذ رو بسته، همه‌ شریان‌ها رو فشرده، تموم چیزهای زنده رو خفه کرده! ‏‏(کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۶۵‏‎) 


تعداد بازدید :  475