نوشین اسدی| میخائیل گورباچف در زمان فروریختن دیوار برلین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود. او در دوران قدرت خود تلاش کرد برخی از اصلاحات لیبرال را در اتحاد جماهیر شوروی به اجرا بگذارد. او این اصلاحات را پروستریکا (بازسازی) خوانده بود. همین اقدامات گورباچف بود که موجب شد جنگ سرد پایان یابد. او در سال 1990 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. امروز گورباچف 88سال دارد و در حومه مسکو زندگی میکند و همچنان در مباحث سیاسی مشارکتی فعال دارد. به دلیل وضع سلامتی او تنها بخشی از این گفتوگو در دفتر او در مسکو انجام شده و بخش دیگر آن به صورت کتبی صورت پذیرفته است. او گفتوگویی با هفتهنامه آلمانی اشپیگل انجام داده و در آن درباره مسائلی نظیر فروریختن دیوار برلین، اجتنابناپذیربودن پروستریکا و روابط فعلی روسیه با غرب سخن گفته است.
آقای گورباچف! دیوار برلین در نهم نوامبر سال 1989 فرو ریخت. 30سال از آن زمان گذشته است. حالا که به گذشته نگاه میکنید، این واقعه را چطور میبینید؟
نگاه من به اتحاد دو آلمان با گذشته فرقی نکرده است. اتحاد دو آلمان یکی از مهمترین کارهایی است که من کردهام. این اتفاق تأثیر بسزایی بر زندگی مردم داشته است. من این روز را ارج مینهم و برای تمام کسانی که در این امر دخیل بودند، احترام ویژهای قایل هستم.
آیا فروریختن دیوار برلین شما را غافلگیر کرد؟
ما تحولات جمهوری دموکراتیک آلمان را به دقت رصد میکردیم. درخواست برای تغییر همهگیر بود. در اوایل اکتبر سال 1989، در میانه جشن سالروز تأسیس جمهوری دموکراتیک آلمان، صفی از اعضای جوان حزب حاکم را دیدم که به حرکت درآمده بودند و با پروستریکایی که به راه انداخته بودیم، همراهی کرده و شعار میدادند: «گورباچف! به ما کمک کن.» در همان زمان تظاهرات گستردهای در شهرهای بزرگ آلمان درحال وقوع بود و هر روز بر تعداد تظاهرکنندگان افزوده میشد. پلاکاردهای متعددی را میدیدید که روی آنها نوشته شده بود: «ما همه یک ملتیم.» در هجدهم اکتبر، اریش هونکر مجبور شد استعفا کند و اگون کرنز جانشین او شد. اما دیگر برای اصلاحات دیر شده بود. ما در تاریخ سوم نوامبر، یعنی یک هفته قبل از فروپاشی دیوار برلین، در جلسه پولیتبورو، شرکت کردیم و رئیس کمیته امنیت ملی گفت: «فردا 500هزار نفر در خیابانهای برلین و دیگر شهرهای آلمان حضور خواهند یافت.»
شما انتظار چه پاسخی داشتید؟
هیچ کس تردید نداشت که مردم آلمان حق تعیین سرنوشت خود را دارند، اما باید منافع کشورهای همسایه و جامعه جهانی نیز در این خصوص لحاظ میشد. مسئولیت اصلی من این بود که امکان بروز هرگونه خشونت را از میان ببرم. من مذاکرات فشردهای با هلموت کهل، صدراعظم آلمان غربی و کرنز، آمریکاییها و چهرههای اروپایی داشتم. ما باید مانع میشدیم که خواسته مردم آلمان برای اتحاد دوباره، موجب ایجاد دوباره جنگ سرد شود.
آیا فرماندهان نظامی در آلمان یا سفیر اتحاد جماهیر شوروی در برلین خواستار دخالت نظامی نشدند؟
ما با رهبران سیاسی در المان ارتباط برقرار کردیم اما هرگز ارتباط مستقیمی با ارتش این کشور نداشتیم. وظیفه سفیر ما این بود که با دقت تمام آنچه را درحال وقوع بود، گزارش کند و هیچ خواستهای مطرح نکند.
آیا بعد از نهم نوامبر هرگز خواستهای برای احداث دوباره دیوار برلین مطرح شد؟
اطلاعی از این موضوع ندارم، اما نفی نمیکنم که ممکن است برخی افراد بیمسئولیت یا گروههای تندرو چنین خواسته مسخره و مضحکی را مطرح کرده باشند. تلاش برای ممانعت از وقوع چنین رخداد تاریخی مثل این است که بخواهید با خوابیدن روی ریل آهن، جلوی حرکت قطار را بگیرید.
آیا از شما خواسته شد که مرزها را ببندید و نیروهایتان را به آلمان اعزام کنید؟
کدام مرز را باید میبستیم؟ در آن زمان 380هزار نیروی نظامی روس در آلمان مستقر بودند. آنها از دستورات مبنی بر مداخله نکردن در تحولات پیروی کردند.
چرا اجازه دادید جمهوری دموکراتیک آلمان که در آن زمان متحد نزدیک مسکو بود، سرنگون شود؟ شما در سال 1991 در دیگر مناطق نظیر بالتیک موضع سرسختانهتری اتخاذ کردید. شما تظاهرات مردم لیتوانی را که خواستار استقلال کشورشان بودند بهشدت هرچه تمامتر سرکوب کردید.
نگاه ما به آلمان غربی مانند کشوری بود که بعد از سرنگونی رژیم هیتلر در مسیر دموکراسی قرار گرفته بود. همینطور که حالا میفهمیم و البته در آن زمان هم میفهمیدیم اتحاد دو آلمان تحقق آرزوی مردم آلمان غربی و شرقی بود. به استناد نامههای بسیاری که به من میرسد، به شما میگویم این مردم هنوز هم بابت حمایت روسیه از ما متشکر هستند. شما مرا به خاطر خونریزی در لاتویا و لیتوانی نکوهش میکنید. بهعنوان رئیسجمهوری، مسلما مسئولیت هر اتفاقی را که در این دو کشور افتاد، میپذیرم. اما اگر شما اسناد آن زمان را بخوانید، خواهید دید که من همواره سعی کردم درگیریها را از طریق سیاسی حلوفصل کنم.
وقتی شما در سال 1985 به قدرت رسیدید، خطاب به بلوک شرق اعلام کردید که کشورهای این بلوک باید بتوانند مستقل از روسیه به حیات خود ادامه دهند. آیا در آن زمان فکر میکردید که ممکن است روزی دیوار میان آلمان شرقی و غربی فرو بریزد؟
آیا واقعا فکر میکنید دیواری که شرق و غرب آلمان را از هم جدا میکرد سناریو مورد نظر و مقبول ما بود؟ آیا واقعا فکر میکنید دیوار، مدل مورد نظر ما برای آینده آلمان بود؟ ما پروستریکا را آغاز کردیم تا آلمان را از بنبست رها کنیم. ما برای شکوفا کردن اقتصاد خود به روابط خوب با همسایگان و دیگر کشورهای جهان احتیاج داشتیم. ما به پرده آهنین نیازی نداشتیم. ما میخواستیم از شر دیوار بیاعتمادی میان شرق و غرب رها شویم. ما میخواستیم از شر هر دیواری که میان کشورها، گروههای مردم و افراد وجود داشت، خلاص شویم.
شما مطالعات گستردهای درباره نظریههای مارکسیستی لنینیستی انجام دادهاید. زمانی که مبارزه برای احقاق حق مردم و حق تعیین سرنوشت آنها را آغاز کردید، آیا تناقضی با آن نظریهها نداشت؟ چرا یک مارکسیست باید بخواهد دیوار برلین فرو بریزد؟
ظاهرا شما فراموش کردهاید مارکس، انگلس و لنین چه نوشتهاند. شاید هم اصلا نوشتههای آنها را نخواندهاید. بگذارید نقل قولی مشهور برایتان بگویم که میگوید «یک ملت نمیتواند آزاد باشد و در عین حال دیگر ملتها را سرکوب کند». در سال 1914 لنین کتابی به نام «حق ملتها برای تعیین سرنوشت» نوشت. سپس بعد از وقوع انقلاب اکتبر، او با استالین درباره این موضوع وارد بحث و مجادله شد. روسیه استالین در آن زمان دولتی تمرکزگرا و بسیار بسته بود. متحدان ما و کشورهای شرق اروپا نیز تحت نظارت شدید روسیه قرار داشتند. در طول سالیانی که پروستریکا به اجرا درآمد، ما دکترین «استقلال محدود» را کنار گذاشتیم. وقتی به رهبران این کشورها گفتم که در تصمیمگیریهایشان مستقل هستند، در ابتدا خیلیها حرفمان را باور نکردند، اما حرفمان را عملی کردیم. به همین دلیل بود که در تحولات اتحاد دو آلمان هیچ دخالتی نکردیم.
شما به مردم آلمان اجازه داديد دوباره متحد شوند، اما خیلی زود خودتان جایگاهتان را در اتحاد جماهیر شوروی از دست دادید. نظرتان درباره آن اتفاقات چیست؟
چرا از من نمیپرسيد آیا از اجرای پروستریکا پشیمانم یا خیر؟ پاسخ این است که خیر. پشیمان نیستم. دیگر نمیشد آنطور به زندگی ادامه داد و یکی از مهمترین بخشهای پروستریکا طرحریزی شیوهای جدید در سیاست خارجی بود. ما باید ارزشهای جهانی و خلع سلاح اتمی را در نظر میگرفتیم و به انتخابات آزاد روی میآوردیم. نمیتوانستیم آزادی و حق انتخاب را به مردم خودمان بدهیم اما مردم کشورهایی نظیر آلمان شرقی و غربی، چک و اسلواکی و مجارستان را از این حقوق منع کنیم. وقتی پروستریکا را آغاز کردیم، میدانستیم دست به خطر بزرگی زدهایم، اما همه مقامات سیاسی روسیه معتقد بودند تغییر ضروری است. آنها که ما را به دلیل پروستریکا و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سرزنش میکنند همان کسانی هستند که کودتای ماه اوت سال 1991 را اجرا کردند و از موقعیت ضعیف رئیسجمهوری اتحاد جماهیر شوروی سوءاستفاده کردند.
آیا در مقایسه با دوران جنگ سرد، امروز دنیا جای بهتری برای زندگی است؟
وقتی صحبت از جنگ سرد میشود هیچ حس نوستالژیکی به آن ندارم و برای هیچکسی آرزو نمیکنم که آن روزها برگردد. البته باید بپذیریم که بعد از جنگ سرد، رهبران جدید جهان در معماری نظام امنیتی مدرن شکست خوردند. این اتفاق خصوصا در اروپا رخ داده است. در نتیجه این شکست بود که خطوط افتراق و شکاف ایجاد شد و ناتو سعی کرد به سمت شرق گسترش یابد و بهسوی مرزهای روسیه حرکت کند.
آیا روابط میان روسیه و غرب به بدی روابط دو طرف در زمان جنگ سرد است؟
اگر یک طرف مدام یک درخواست را تکرار کند، هیچ اتفاق خوبی رخ نخواهد داد. اینها نشانههایی است که ثابت میکند هم روسیه و هم غرب دریافتهاند کانالهای ارتباطی باید فعال باقی بماند. رجزخوانیها بهتدریج تغییر خواهد کرد. شاید این نخستین گام باشد. مسلما ما برای برقراری اعتماد میان روسیه و غرب راه درازی در پیش داریم. معتقدیم باید این راه را با خلع سلاح هستهای آغاز کنیم. اخیرا از همه قدرتهای هستهای خواستهام بیانیهای مشترک علیه سلاحهای هستهای صادر کنند. مذاکرات میان آمریکا و روسیه باید از سر گرفته شود و مشورتها میان قدرتهای هستهای دوباره آغاز شود.
خیلی از مردم اروپا با نگرانی تحولات روسیه را دنبال میکنند. به نظر میرسد مسکو از اصول پروستریکا فاصله گرفته است؟
فکر نمیکنم شرایط آنقدرها که شما توصیف کردید بد باشد. مردم خیلی خوب میدانند چه پیشرفتهایی در روسیه صورت گرفته است. حالا ما با چالش جدیدی روبهرو هستیم و نام آن جهانیشدن است.
آلمان متحد چه رویکردی را باید در قبال روسیه اتخاذ کند؟
مهم است که آلمانیها، بهخصوص سیاستمدارانشان، روسها را درک کنند. روسیه از دوران اتوکراسی، بردگی و فلاکت و سرکوب استالینیستی گذر کرده است. تاریخ روسیه مملو از سختی و مشقت است. در دهه 1980 ما مسیر اصلاحات را در پیش گرفتیم. اشتباه و شکست داشتیم. میتوانیم در اینباره که مسیر اصلاحات تا چه حد پیش رفته است، بحث کنیم اما هرگز قصد نداریم بار دیگر در دامن تمامیتخواهی بیفتیم. امروز ما باید به جلو نگاه کنیم و دستاوردهایمان را مبنا قرار دهیم. روح توافقی که درباره اتحاد دو آلمان امضا شد، میتواند چراغ راه ما باشد.