شماره ۱۸۹۳ | ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن
صفحه را ببند
بی‌ادبیات

بهار اصلانی

سایه ادبیات مستدام که آینه تمام‌نمای احساسات بشر است.آن‌قدر با شعر هم‌ذات‌پنداری می‌کنم که انگار در لحظه حاضرم و از چشم شاعر جهان را می‌بینم. مثلا آنجا که می‌فرماید: «عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو؟ دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست؟» مطمئنم برق قطع و شاعرکلافه بوده.
یا مصرع «ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم» به نظر می‌آید در حالی سروده شده که شاعر با قفل فرمان از ماشین پیاده می‌شده. جای دیگری می‌فرماید: «گل در بر و می در کف و معشوق به‌کام است» حتم دارم شاعر عکس دیوید بکهام را در اینستاگرم دیده و پس از لایک‌کردن، عده‌ای او را فالو کرده و شاعر با غضب فرموده: «تا درخت دوستی کی بر دهد، حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم».
در این حین گوشی حضرت هنگ کرده و همان‌طور که ریست‌فکتوری می‌کرده، فرموده: «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی».


تعداد بازدید :  324