[سیمین ثقفی] یکی از برفیترین روزهای زمستان تهران است؛ آدمبرفیهای زیبا، با صورتهای سپید و چشمهای سیاه، بر بستر البرز آرمیدهاند. انگار همگی به گشتوگذاری دعوت شدهاند تا زادروزشان را دورهمی جشن بگیرند. بیش از 30نفر به فراخوان ساخت آدمبرفی در توچال پاسخ مثبت دادند، به ایستگاه پنجم توچال آمدند تا در کنار هم، با ساخت آدمبرفی، یادی از قربانیان پرواز تهران-کییف کنند.
برفها چسبنده نیستند و هوای کوهستان سرد و ناپایدار است. هیچکدام آنها برای ساختن آدمبرفی تخصصی ندارند، کار سخت است. اما امیر وارسته، هنرمندی که این فراخوان را داده، در کنار مردمی است که میخواهند تا آخرین لحظه بمانند و آدمبرفیهایی با قلبهای قرمز بسازند، به یاد قلبهایی که دیگر نمیتپند. وارسته چندسالی است که علاوه بر هنر شهری، در هنر محیطی فعالیت میکند. اجراهای او بیشتر با دغدغههای اجتماعی و محیطزیستی همراه است و هنر مفهومی را میتوان بستر و ابزار اصلی پروژههایش دانست. در نقاشی دیواریها، گرافیتیها، لندآرتها و پرفورمنسهای شهری و چیدمانهای او فصل مشترک اجرای اثر در محیطی عمومی و در تعامل زنده با مخاطب است. او میگوید قرار ما خلق یک سوژه ویژوال نیست: «در هنر اجتماعی کسی معطل اصالت تکنیک نمیماند. حضور و ارتباط مردم در اجرا با تأکید بر پیام یا مفهومی اجتماعی، آفرینش اصلی است. هنر اجتماعی ظرفیتی بیش از مشارکت 50درصد مخاطب را میطلبد و جز این، حضوری لوچ یا در بهترین نگاه ساختارشکن را در فرآیند اجرا رقم میزند.»
مه تمام منطقه را گرفته است، کمکم مردمی که در گذرند نیز، با فراخوان هنرمند به مشارکت جلب میشوند. یک مشارکت چشمگیر که ساخت آدمبرفیها را به سادهترین شکل، ممکن میکند. آدمبرفیهایی کوچک و بزرگ که بینی و چشم و شال و دکمههایشان از قبل آماده شده و مردم آنها را جانمایی میکنند. در این هوای مهآلود، آدمبرفیها سربلند کردهاند و نشان زندگی دارند، قلبهای قرمز و پررنگی که آخرین افزونه این پیکرههای سپیدرنگ است. نمایش به پایان میرسد و آدمکهای برفی قرار است با آن قلبهای قرمزشان چیزی بگویند. تمام مراحل اجرا تصویربرداری شده، تا به گفته وارسته، این تصاویر که جزو لاینفک این اثر است، پیام مهمی را برای ایران و جهان مخابره کنند. ویدیویی که پیامش ترکیبی از سوگواری و امید به فرداست و بر پرهیز از جنگ و افزایش مهرورزی و ارتقای تابآوری اجتماعی تأکید میکند. آدمبرفیهای پاک و سپید بر سرما چیره میشوند، سختیهای طبیعت را تاب میآورند، شادیهای اجتماعی و کودکانه دارند، و انگار به دست انسان با صورتی مهربان دچار تناسخ شدهاند. وارسته میگوید، فارغ از فانتزی مینیمال این پیکره مشهور در جهان، دلایل او برای این اجرای هنری به دلیل همین ویژگیهاست که آدمبرفیها را درجهان ویژه میکند. نزدیکی به روزجهانی آدمبرفی هم برای انتخاب آدمبرفی در این اجرای هنری اجتماعی موثر بوده است که عمری طولانی دارد: «شاید آدمبرفی برای اولینبار توسط میکل آنژ به سال ۱۴۹۳ و درحیاط قصر مدیچی و 1590 در «ریچارد دوم» شکسپیر، اُبژه یک اثر هنری قرار گرفت و البته یادآوری میکنم که کار ما کوچکترین بهانه ویژوال را با خود حمل نکرده است.»
وارسته میخواهد آدمبرفیها تابآوری را به مردم یادآوری کنند: «هدف این دست از اجراهای اجتماعی همان ارتقای تابآوری اجتماعی است؛ تمرین کنارهمبودن فارغ از باورها و آرمانهای شخصیمان، مردم را مردم دیدن و نه تهدیدی برای زیست انسانی خودمان؛ پرهیز از عصبانیت ضمن پیگیری مطالبات اجتماعیمان با اتکا بر عقلانیت و مراقبت از تمام دغدغههای ارزشمندمان.»
از نگاه او، برچسب اجتماعی بر هنر از منظر ساختار است و نه اثربخشی و تفکیک «هنر برای هنر» و «هنر فایدهگرا» را زمانی معنادار میداند که از اثربخشی یک هنر ویژوال یا ادبیات صحبت کنیم: «هنر اجتماعی از منظر من و در نگاه نخست، هنر وابسته به مردم است، عصیان کرده بر سقف گالریها و عریانشده در منظری عمومی؛ مخاطبش لوچ و فیلسوف نیست، جامعه است و همین؛ حالا اینکه رومانتیسیستها و پارناسیستها، نظریه «هنر برای هنر» را انعکاس نفرت از رفتار و سبک زندگی بورژوازی میدانند یا نگاه مارکسیستها در اثبات هنر فایدهگرا چیست، در باور من تغییری در خاستگاه نمایش یک آفرینش اجتماعی ایجاد نخواهد کرد.»
آیا میتوان هنر اجتماعی را یک هنر متعهد دانست؟
من منتقد جدی هنر متعهد با فهم سیاسی آن هستم. در سطحی بالاتر از ساختاربندی هنر، آنگاه که واژه مفهومی را به ارایه اضافه میکنیم، دغدغههای مرتبط با جامعه و انتقال پیام با تأکید بر نقد و نه پیشنهاد روش که قطعا کار متخصص مرتبطش است، موضوعیتی جدی مییابد. مگر میشود به جامعه، محیطزیست و انسان پرداخت اما هیچ مفهومی را گوشه نزد؟ آدمبرفیها در دامنه البرز آرام گرفتهاند، آنها محصول یک اتفاق هنری اجتماعی هستند که میخواهند مردم را ببینند. آنها با قلبهای سرخشان آرام گرفتهاند تا سازندگانشان این شعر را برای همه کودکان و همه مردمی که در حوادث مختلف طبیعی و غیرطبیعی از بین رفتهاند، بخوانند و پیامشان را به دنیا برسانند:
در سرزمین ما هم برف میبارد
و هنوز آدمبرفیها زندهاند
ما دلمان میخواهد قلبهایشان را رنگیتر کنیم؛
با آخرین لبخند کودکان پرواز تهران-کییف؛
همرنگ با امید به جا مانده در سیل بلوچستان؛
قرمز،
به رنگ قلب آتشنشانهای پلاسکو؛
کنار نگاههای به دریا مانده کشتی سانچی؛
ما اینجاییم،
در ایران
و مثل تمام شما از جنگ بیزاریم؛
و از کشتهشدن در معدنها، جادهها، کارخانهها و در خیابانها؛
اما امیدمان به فردای رنگیتر است؛
به دوستداشتنِ همدیگر،
و به تلاش برای با هم بودن،
مردم بودن،
کنار هم بودن.
قلبهایمان برای شما...
برای تمام آدمبرفیهایی که کودکان زمین خواهند ساخت
بیایید تا با هم مهربانتر باشیم،
و این تنها چیزیست، که برای زندگی کردن کافیست...
یادبود یخی در کانادا
[شهروند] پرواز 752هواپیمایی اوکراین به مجسمهای یخی تبدیل شده که درحالیکه در زمین فرو رفته، رو به آسمان دارد و کبوترانی از آن درحال پرواز هستند. مسافرانی که بیشتر آنها در کشور سردسیر کانادا زندگی میکردند و در فصل سرما جانشان را از دست دادند، در اثری از جنس همین فصل، تبدیل به نماد شدند.
مجسمهساز ایرانی بازنشستهای که در شهر سلکریک (Selkirk) در غرب کانادا زندگی میکند، برای ساخت یک یادبود یخی از قربانیان هواپیمای اوکراینی که در ایران سقوط کرد، بار دیگر دست به خلق مجسمه زد.
مجید کرمانی، دوسال پیش به دلیل مشکلات جسمانی مجسمهسازی را کنار گذاشته بود اما پرواز شماره 752 هواپیمایی اوکراین احساساتش را برانگیخت و این مجسمهساز ایرانی را بر آن ساخت که این واقعه را ثبت کند.
کرمانی به خبرنگار CBC گفته است که چند نفر از دوستانش در میان 176 مسافر هواپیمای اوکراینی بودهاند؛ یک زن و شوهر و دخترشان. این مجسمهساز درحالیکه داغدار دوستانش است، سعی کرد پیامی به دنیا و به افرادی بفرستد که تصمیم میگیرند آغازگر جنگ باشند.
این هنرمند ایرانی که زیر مجسمهاش به انگلیسی نوشته: «نه به جنگ»، اثرش را آنقدر گویا ساخته که نیازی به توضیح بیشتر ندارد. بنابراین سعی میکند بیشتر از احساسش درباره شرایطی که به شهادت سرنشینان هواپیما منجر شده بگوید: «جنگ راه برقراری ارتباط نیست. به باور من، جنگ پایان انسانیت و پایان گفتوگو است. ما مردم عادی خواستار جنگ نیستیم، بلکه میخواهیم در آرامش زندگی کنیم.»
کرمانی سعی کرده است با این مجسمه یخی یادآور قربانیان بیگناه این پرواز باشد؛ قربانیانی که بر اثر حادثهای که پیامد تنش آفرین آمریکا در منطقه بوده جانشان را از دست دادهاند. او میگوید: «مجسمهها صحبت میکنند. آنها میتوانند بهتر از کلام، پیام را منتقل کنند. من احساس کردم که با یک مجسمه یخی، این پیام میتواند خیلی بهتر به دنیا منتقل شود.»
کرمانی تصاویری از خودش را درحالیکه در کنار مجسمه یخی ایستاده در فیسبوک منتشر کرده و با استقبال خوبی مواجه شده است. او میگوید: «من سعی میکنم تا حد ممکن این مجسمه را حفظ کنم. البته میدانم که این مجسمه درنهایت آب میشود اما خاطراتش باقی میماند؛ چنانچه خاطرات مسافران هواپیما پاکشدنی نیست.»