شماره ۱۹۰۶ | ۱۳۹۸ شنبه ۱۹ بهمن
صفحه را ببند
سنگ مفت، حرف مفت
سورپرایز دوم حقوق!

شهرام شهیدی طـــنــزنـویــس

  به سردبیر می‎گویم: «روی خبر خوش سازمان تأمین اجتماعی به بازنشستگان کار کنیم؟ ایرادی ندارد؟ درست است که ما از آزادی کامل سوژه برخورداریم اما باید آزادی نوشتارمان درخصوص سوژه را با شما چک کنیم.» می‎گوید: «شهیدی این‌قدر سر به سر من نگذار. باز چی تو سرت است نمی‌دانم. حالا سازمان تأمین اجتماعی چه وعده وعیدی داده؟» جواب می‌دهم: «سازمان اعلام کرده هیچ مالیاتی از عیدی بازنشستگان کسر نمی‌شود. راستی سازمان تأمین اجتماعی هم برای مردم سورپرایز داشت. شما بالاخره نمی‌خواهی یک‌بار هم که شده، ما را سورپرایز کنی؟»
سردبیر کمی چپ‌چپ نگاهم می‌کند و می‌گوید: «فکر بدی هم نیست. اتفاقا دست سازمان تأمین اجتماعی درد نکند که یادم داد. الان که خوب فکر می‌کنم، می‌بینم بد نیست حق‌التحریرتان را 20برابر کنم. سورپراااایز... کیف کردی؟ حالِت جا آمد؟» می‌گویم: «اینکه عالی است. اصلا باورم نمیشه این تصمیم سخت و خطیر را گرفته باشید.»
سردبیر می‌گوید: «باید در این مقطع حساس کنونی تصمیم سرنوشت‌سازی می‌گرفتم شهیدی. الان به خودم و تصمیمم می‌بالم. برای همین سورپرایز اولم را هم رو می‎کنم.»
می‌گویم: «سردبیرجان، سورپرایز دوم. اولی را که گفتی.» سردبیر نگاهم می‌کند، لبخند ملیحی می‌زند و می‌گوید: «من سردبیرم یا تو؟ من می‌دانم چه چیزی را کی و کجا باید بگویم. آنکه گفتم سورپرایز دومم بود. اما سورپرایز اولم این است که از این به بعد حق‌التحریری پرداخت نمی‌کنیم. در واقع پرداختی‌مان به شما صفر ریال است.»
با تعجب می‌پرسم: «ولی همین الان گفتی حق‌التحریرها را 20برابر می‌کنی.» سردبیر گفت: «الان هم نظرم همان است. 20برابرِ صفر ریال را پرداخت می‌کنیم و سورپرایز سوم هم اینکه از این اضافه درآمد شما مالیات کسر نمی‌کنیم.» سردبیر خوبی است. با زبان بی‌زبانی سیاست‌های تأمین اجتماعی را نقد می‌کند. فقط این وسط ما ‌تر و خشک با هم می‌سوزیم.
  وقتی با سردبیر درخصوص سورپرایزهای او و تأمین اجتماعی اختلاط می‌کردیم، دبیر شهرونگ هم تو اتاق بود. وقتی خیالش از اعمال سیاست‌های حداکثری سردبیر راحت شد، گفت: «شهیدی تو اصلا چرا سنگ این سازمان تأمین اجتماعی را به سینه می‌زنی؟» جواب دادم: «عزیزجان شما دیگر دست روی دلم نگذار. من ‌هزارویک گرفتاری دارم که هزینه‌هایش را باید تأمین اجتماعی بدهد. من که نباید با کسی که همه هزینه‌هایم با اوست، شوخی کنم. زشته.»
دبیر شهرونگ گفت: «شهیدی بگذار برایت یک خاطره تعریف کنم. یک‌بار رفته بودم ماشینم را تعمیر کنم، موتور عوض شد، گیربُکس عوض شد، واشِر سرِ سیلندر سوخته بود، تعویضش کردیم. شمع‌ها و دلکو و پمپ برف‌پاک‌کن را هم عوض کردیم. کار ماشین که تمام شد، گفتم چهار تا چرخ را هم تنظیم باد کنند. وقتی به تعمیرکار گفتم حساب ما چقدر می‌شود تعمیرکار گفت 10میلیون و 700‌هزار تومان. البته تنظیم بادتان را آن آقا حساب کردند. تأمین اجتماعی هم مثل آن آقا هزینه بیمارستان و دوا درمانت را پرداخت می‌کند.»


تعداد بازدید :  208