شماره ۱۹۰۷ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۰ بهمن
صفحه را ببند
خروج از تفکر انحصاری مهندسی، راه‌حلی در برابر بحران‌های شهری

ناصر فکوهی استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران

غرض از این یادداشت بررسی، نقد، تأیید یا تکذیب یک پروژه نیست. می‌دانیم که در هفته‌های اخیر افتتاح پروژه زیرگذر استاد معین در تهران از یک سو سبب مناقشه‌ها و اعتراض‌های زیادی شد و از سوی دیگر به آنجا رسید که هر یک از مسئولان خود را «مسئول» ندانند و مسئولیت آن را به عهده دیگران بیندازند. در نگاه نخست هیچ یک از این دو مورد نه جدید است و نه شاید چندان به‌خودی‌خود قابل تامل؛ زیرا ساختارهایی هستند که در کشور ما دائم تکرار می‌شوند؛ اعتراض مردم و مسئولیت‌‌ناپذیری و پاسخگونبودن مدیران. نکته‌ای که مایلم در این یادداشت کوتاه بر آن تأکید کنم به صورت غیر‌مستقیم به ریشه چنین ساختاری مربوط می‌شود و امید ما همیشه آن بوده و هست که اگر تأمل لازم بر چنین تحلیل‌هایی انجام بگیرد، شاید در آینده کمتر شاهد این موارد باشیم.
زمانی که در تهران و سایر شهرهای برنامه‌های ارزیابی اجتماعی و فرهنگی طرح‌های توسعه مطرح و اجباری شد، اغلب دست‌اندرکاران علوم اجتماعی نه‌تنها از این امر استقبال کردند و برای نخستین بار در شهرسازی و ساخت‌وسازهای توسعه‌ای ظاهرا توجه به سوی عنصر انسانی کشیده شد، بلکه خود آنها در صف اول داوطلبان برای اجرای طرح‌های «اتاف» قرار گرفتند. شکی نیست که کار این متخصصان در طول بیش از 10 یا 15‌سال اخیر بدون نقص نبوده است و نگارنده خود ازجمله کسانی بود که در طرحی فراتحلیلی حدود 10 پروژه اتمام‌یافته را به دقت بررسی و نقد کرد تا کار به سوی بهترشدن پیش برود. مشکل اما در جای دیگری است که مصداق آن را این بار هم در این پروژه و اعتراض‌های مردم و تکذیب مسئولان می‌بینیم.
تمایل به مهندسی ‌دیدن و مهندسی عمل‌کردن در پهنه‌های شهری و در حوزه توسعه به‌طور عام صرفا امری صنفی و ناشی از تمایل به برتر دانستن صنف و حرفه خود نیست که کاملا طبیعی می‌نماید هر کسی کار خود را مهم‌تر یا دست‌کم به همان اندازه مهم بپندارد که کار دیگران است. این تمایل میراثی استعماری برای تمام کشورهای درحال توسعه است. زمانی که استعمارگران در نیمه نخست قرن بیستم کشورهای جهان سوم را ترک‌کردند، تنها بار شکست بیش از چند صد‌سال توهم «عمران و آبادی» دیگر کشورها را با خود نبردند، زیرا درنهایت و در کوتاه‌مدت و میان‌مدت همه چیز به سود آنها تمام شده بود: کارخانه‌هایشان رونق گرفته بودند، مردم کشورهای جهان سوم به مصرف‌کنندگان و اقتصادهایشان به اقتصادهای اغلب تک‌محصولی تبدیل شده بودند و بازار جهانی اقتصادی کاملا در اختیار کشورهای استعماری قرار گرفته بود و نتیجه نیز امروز قابل مشاهده است: جهان سومی فروپاشیده و تخریب‌شده و غربی که هنوز در بهترین موقعیت قرار دارد. هر چند این وضع بی‌شک ادامه نیافته و بحران جهان سوم به کشورهای توسعه‌یافته و کل جهان تسری کرده است و همه را گرفتار خواهد کرد. اما درحال حاضر این کشورهای مستعمره پیشین هستند که سخت‌ترین ضربات را تحمل می‌کنند و مردما‌ن‌شان تلاش دارند با مهاجرت گسترده خود را «نجات»‌دهند.  اما از میراث‌های شوم استعمار برای کشورهای درحال‌توسعه یعنی مستعمرات پیشین آنها این باور اسطوره‌ای و خیالین به قدرت «مهندسی»، «علوم دقیقه»، «ساختن و آبادی مادی» بود؛ این باور حیرت‌انگیز که هر‌چه می‌توانند جاده، ساختمان، مدرسه، بیمارستان، کوچه، خیابان، فروشگاه، فرودگاه، ایستگاه، خودرو، هواپیما، قطار، موتور و ... بسازند و این کار را با طراحی و مهندسی‌کردن همه محصولات، همه روابط حتی انسانی‌ترین روابط انسانی و فرهنگی در کشورهایشان ادامه دهند و مطمئن باشند که همه مشکلات‌شان به صورت معجزه‌آسایی حل خواهد شد. نتیجه امروز نه پیش‌روی ما که پیش‌روی اکثریت مردم جهان درحال توسعه است: اقتصادهای معیشتی آنها تخریب ‌شده است،  کالاهای کشاورزی را باید وارد کنند و تقریبا همه در اقتصادهای تک‌محصولی وارد شده‌اند که هیچ تسلطی بر بازارهای آنها در سطح جهان ندارند. شهرها آشفته، آب‌وهوا و خاک‌ها آلوده، مردمان عصبی و آشفته، نبود سیستم‌های مدنی و از میان رفتن سیستم‌های سنتی مدیریت و صلح اجتماعی.
آنچه سال‌هاست ما به‌عنوان متخصصان فرهنگ و جامعه بر آن پای می‌فشاریم این است که تا از این‌گونه تفکر تک‌بُعدی که مهندسی و طراحی‌های مادی می‌توانند مشکلات ما را حل کنند، تا زمانی که درک‌نکنیم محور اندیشه ما نه ساخت‌وساز به‌خودی‌خود بلکه پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدتی است که این ساخت‌وسازها بر زندگی نه فقط انسان‌ها بلکه همه موجودات دیگر و طبیعت دارند، راه به جایی نخواهیم برد و آنچه معجزه اقتصادی و پیشرفت تصور می‌کنیم، می‌تواند به دوزخی برای همه‌مان تبدیل شود. شهر صرفا تجمعی از مردم نیست که نیاز به ساخت‌و‌ساز خانه، خیابان، زیر‌گذر، پل، پارکینگ، فروشگاه و تأسیسات داشته باشد. یک محله صرفا تکه‌ای از یک شهر نیست که مثل هر تکه‌ای دیگر از شهر باشد و مردم آن تنها یک بخش از مردم نیستند که شبیه همه مردمان دیگر شهر باشند. پیچیدگی عناصر شهری و انسانی به‌حدی زیاد است که امروز در همان جهان توسعه‌یافته که برای ما نسخه‌های مهندسی می‌پیچید، دیگر هیچ شهری حتی با جمعیت متوسط را نمی‌توان یافت که در آن تفکر و مطالعات و ارزیابی‌های اجتماعی بر تفکر فناورانه و صرفا مهندسی اولویت نداشته باشد. حتی همین نکته که اتاف در ایران اجباری شد، به این روند عمومی جهانی مربوط می‌شود.
در این میان پرسش مشروع مردم آن است که چرا مسئولان به جای اولویت‌دادن به مطالعات اجتماعی یا دست‌کم جدی گرفتن آنها به نسبت اندیشه صرفا مهندسی و جست‌وجوی وسواس‌آمیز و بی‌معنا برای یافتن راه‌حلی مهندسی برای هر مشکل شهری،  رویه‌ای را که در همه جهان پیش گرفته شده آن هم در شهرهای چند میلیونی که به مراتب همه موارد گفته شده، حاد‌تر هستند، پیش نمی‌گیرند. شک نداشته باشیم که اگر این کار را نکنیم، با مشکلاتی دائما بزرگتر، اعتراضاتی بیشتر و بیشتر و عدم کارایی عمیق‌تر در روابط شهری حتی در روابط صرفا مهندسی و مادی در شهر روبه‌رو خواهیم شد و آن هم نه در آینده‌ای دوردست، بلکه در چشم‌اندازی کوتاه‌مدت و میان‌مدت.   

 


تعداد بازدید :  255