شماره ۱۹۰۷ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۰ بهمن
صفحه را ببند
درباره پیامدهای فقدان ارتباطات اجتماعی
مردمی که هویت جمعی ندارند نمی‌توانند مسائل‌شان را بیان کنند
آنچه باعث می‌شود صدای مردم در پروژه‌هایی که بر زندگی‌شان تأثیر مستقیم می‌گذارد، شنیده نشود نخست این است که سیاست‌گذاران و ‏برنامه‌ریزان فاقد علم اجتماعی یا علوم مرتبط با مردم هستند و از آن مهم‌تر فقدان هویت‌های جمعی و محلی و منطقه‌ای و کشوری برای تشخیص ‏ضرورت‌ها و مواجهه با مسائل و مشکلات است

  [سعید معیدفر، جامعه‌شناس ‏]  مسأله شنیده نشدن صدای مردم در پروژه‌های عمرانی چه در سطح ملی چه در سطح شهری ابعاد مختلفی دارد. نخستین زاویه‌ای که می‌توان به آن نگاه کرد ‏سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان هستند که عموما متخصصان رشته‌هایی غیراز علوم انسانی‌اند و به هیچ وجه  نسبت به مسائل اجتماعی و جامعه جهت‌گیری ‏ندارند. به همین دلیل محور رویکردشان به پروژه‌ها و برنامه‌ها، جنبه‌های فنی و تکنیکال است. آنها همه جنبه‌های فنی مثل مقاومت مصالح و زمین و ‏هزینه‌ها و صرفه‌های مادی را در نظر می‌گیرند اما آنچه از آن غافل‌اند این است که این پروژه باید در خدمت مردم باشد و بهره‌بردار اصلی تمام پروژه‌ها یا ‏اقداماتی که در حوزه برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری انجام می‌شود، مردم هستند. ‏
ممکن است فرض را بر این بگذاریم که این پروژه‌ها عمرانی است و قطعا باید مجریان آن از رشته‌های فنی و مهندسی باشند، اما این پروژه‌ها در کنار این ‏مجریان فنی نیاز به مشاورانی دارند که حداقل جهات اجتماعی و فرهنگی را ببینند. وقتی آن پروژه می‌خواهد نوشته شود و به تصویب برسد باید مشاورانی ‏داشته باشد و آن مشاوران بررسی کنند که آیا این پروژه پس از افتتاح می‌تواند مشکل مردم را حل کند یا مشکلی را حل و مشکل دیگری اضافه ‏می‌کند. مثلا سدی در جایی احداث می‌شود تا کسانی که دورتر از منابع آب زندگی می‌کنند از طریق پروژه‌های آبرسانی به آب دسترسی داشته باشند، ولی در ‏عین حال زندگی کسانی را که در محل آن پروژه ساکن‌اند زیرورو می‌کند. این صحیح نیست که زندگی عده‌ای را نابود کنیم تا زندگی عده دیگری را آباد ‏کنیم. وقتی از متولیان سوال می‌شود آیا به مشکلاتی که این پروژه برای کسانی که در نزدیکی آن زندگی‌ می‌کنند ایجاد می‌کند، توجه کرده‌اید یا خیر، ‏می‌گویند برای ما ذی‌نفعان بزرگ‌تر مهم هستند و ذی‌نفعان جزء اهمیت ندارند. این رفتار غاصبانه‌ از مجریان و برنامه‌ریزانی سر می‌زند که تجربه یا علم مرتبط ‏با مردم را ندارند که البته می‌توانند مشاورانی بگیرند. ‏
مطالعات اجتماعی و مطالعات تأثیرات اجتماعی و فرهنگی هم که در پروژه‌های شهری انجام می‌شود مشکلاتی دارد که مانع از به‌کارگیری نگاه اجتماعی ‏در پروژه‌های عمرانی است. یکی از مشکلات جدی این مطالعات با نام «اتاف»،  این است که بعد از شروع پروژه‌های فنی ‏انجام می‌شود. فرض بر این است که ما می‌خواهیم این پروژه را  اجرا کنیم و شما ببینید چطور می‌توان پیامدهای اجتماعی و فرهنگی آن را کاهش داد. ‏مطالعه تأثیرات اجتماعی و فرهنگی باید همان ابتدای پروژه انجام شود. پروژه‌های ابتدایی باشد اما عموما وقتی انجام می‌شود که کلنگ پروژه زده و قرارداد هم بسته شده و برای زینت‌‏المجالس پروژه اتاف هم انجام می‌شود. گاهی حتی نتایج این پروژه‌ها هم دیده نمی‌شود. درحالی‌که در همان زمان که ضرورت فنی پروژه‌ها دیده می‌شود ‏باید ضرورت‌های اجتماعی و فرهنگی‌شان هم دیده شود. عده‌ای از مجریان می‌گویند ما این پروژه را از دید منفعت عمومی دیده‌ایم درحالی‌که نمی‌توان ‏زندگی یک عده را نابود کرد تا به منفعت عمومی رسید. گاهی اوقات یک پروژه اتاف باید بتواند نقش وتویی داشته باشد، براساس این طرح باید   کل ‏پروژه بخوابد یا قسمتی از آن انجام نشود.‏‎ ‎
اما مشکل بزرگ‌تر این است که در وضع فعلی نمی‌توانید مشکل اصلی فرهنگی و اجتماعی را شناسایی کنید، زیرا در جامعه و شهری زندگی می‌کنید که ‏فاقد هویت محله‌ای و اجتماعی است. شما شهری درست کردید که پر است از جمعیت و خانه و خیابان و فروشگاه یا محل کار، اما در بین ساکنان این ‏مکان‌ها ارتباط اجتماعی وجود ندارد. وقتی این ارتباط وجود ندارد مطالعات اجتماعی با یک پرسشنامه و چند سوال پشت در خانه‌های مردم تمام می‌شود. ‏مردمی که هویت جمعی نداشته باشند   نمی‌توانند مسائل‌شان را بیان کنند یا آن‌طور که در واقعیت است ابراز کنند. معمولا زمانی این مطالعات موفق ‏می‌شود که به هویت‌های جمعی دسترسی پیدا کند. مردم باید به‌طور پیوسته و روزمره با هم تعامل محلی داشته باشند تا مشکلات در میان‌شان به گفت‌و‏گو و بحث و بررسی و مذاکره گذاشته شود و بعد با توجه به ثمره این مذاکرات مشکلات را درک کنید. وقتی از مردمی که پراکنده هستند و هویت محله‌ای و ‏اجتماعی و فرهنگی ندارند اطلاعاتی می‌گیریم و حتی برخی از این داده‌ها را هم به مجری بگوییم و مجری هم براساس این اطلاعات کاری انجام دهد اما ‏بعد وقتی پروژه اجرا شد و در عمل مردم گرفتار شدند یک‌دفعه با هجمه مردم روبه‌رو می‌شوید. چه کسی تشخیص می‌دهد این طرح‌ها باید در کجا اجرا ‏شود؟ کارشناسان تشخیص می‌دهند، درحالی‌که اصل بر این است که ضرورت‌های انجام یک پروژه از سطح پایین شکل بگیرد. در هر محله آدم‌ها بعد از ‏اینکه مشارکت و کار می‌کنند به تدریج ضرورت تغییرات را می‌فهمند و از آنجا زمینه انجام یک پروژه شکل می‌گیرد. پروژه‌های ملی هم می‌تواند از دست به ‏دست دادن این مذاکرات محلی یا منطقه‌ای یا ملی شکل بگیرد. ما هویت‌های محلی را از کار انداخته‌ایم و در نتیجه مردم درگیر این تغییرات نمی‌شوند تا اینکه ‏در عمل گرفتار شوند و اعتراض انفجاری از خود نشان دهند. ‏
متاسفانه همیشه یک‌بارگی با مسائل اجتماعی سر و کار پیدا می‌کنیم. ما باید به شکل عادی در زندگی روزمره فرصت و مجال اینکه آدم‌ها با دور هم بودن ‏مسائل‌شان را بفهمند ادراک کنند و در محله مشارکت داشته باشند ایجاد کنیم تا احساس هویت محله‌ای پیدا کنند و در آن روندها گام به گام با هویت‌های ‏جمعی بتوانیم مشکلات و مسائل اجتماعی را حل کنیم. ‏
در نتیجه آنچه باعث می‌شود صدای مردم در پروژه‌هایی که بر زندگی‌شان تأثیر مستقیم می‌گذارد، شنیده نشود نخست این است که سیاست‌گذاران و ‏برنامه‌ریزان فاقد علم اجتماعی یا علوم مرتبط با مردم هستند و از آن مهم‌تر فقدان هویت‌های جمعی و محلی و منطقه‌ای و کشوری برای تشخیص ‏ضرورت‌ها و مواجهه با مسائل و مشکلات است.‏


تعداد بازدید :  254