شماره ۱۹۱۲ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۷ بهمن
صفحه را ببند
دور سوم مسابقات دوومیدانی پرشین با شرکت 200 پسر و حدود 150 دختر از محلات کم‌ برخوردار و کودکان کار برگزار شد
قهرمانان خیابان
رشته بعد از فوتبال که ایونت‌محور است دوومیدانی است. دلیل اصلی‌اش این است که این رشته جزو رشته‌های پایه ورزشی و امکان اجرا به وسیله خود بچه‌ها فراهم است و نیاز به امکانات خاصی هم ندارد. از سوی دیگر خیلی از بچه‌ها نان‌آور خانه‌اند و زمان زیادی از روز را در خیابان می‌گذرانند و برای همین هم با دویدن بسیار آشنا هستند. سعی کردیم این دویدن را وارد فاز جدی و برای بچه‌ها انگیزه ایجاد کنیم

[فروغ فکری]  دخترها، صدایشان را در سالن رها کرده‌اند. خنده‌ها بی‌محابا در صورت‌ها می‌شکفد و دست‌ها با اشتیاق و به نشانه تشویق روی سر می‌روند. سالن ورزشی «آفتاب انقلاب» پر از دخترانی است که امروزشان در خیابان و پشت چراغ قرمز یا نشسته پشت چرخ خیاطی نگذشته است. ۱۵۰ دختر از محلات کم‌برخوردار تهران، قم، اهواز، کرمانشاه و... به سالن ورزشی آمده‌اند تا در سومین دوره مسابقات دوومیدانی پرشین جمعیت امام علی(ع) شرکت کنند و دو روزشان را به جای دویدن در خیابان و مترو و فروختن فال و دودکردن اسپند، در ورزشگاه بگذرانند. بچه‌های شهرری لباس قرمز پوشیده‌اند. دختران خاک‌سفید لباس‌شان سرمه‌ای است و پاکدشتی‌ها با سبز فسفری کنار زمین نشسته‌اند. سوت آغاز مسابقه را می‌زنند و دختران نشسته روی سکو از جا می‌پرند و فریاد می‌زنند: «یک و دو و سه و چهار؛ تیم ما می‌بره ‌اِی ولا». اسم شرکت‌کنندگان خوانده می‌شود، دخترها پشت خط می‌ایستند. فینال دوی 60متر است. دستان‌شان را روی زمین محکم می‌کنند و آماده حرکت می‌شوند. سوت مسابقه زده می‌شود و پرچم سفید بالا می‌آید. هشت دختر همه توان‌شان را در پاهایشان می‌ریزند و سالن زیر پاهایشان تمام می‌شود. مریم، جسم لاغرش را تکان می‌دهد و چشمش به دختری است هم‌سن‌و‌سال خودش. دختر 9ساله‌ای که نفسش را در سینه برای بُرد حبس کرده است: «من دیر به مدرسه رفتم. بابام نمی‌ذاشت. الان کلاس اولم.» چشمش از زمین مسابقه برداشته نمی‌شود. او هم دویده. همه روزهای گذشته و همه ماه‌های قبل را. پشت ماشین‌های مانده در چراغ قرمز که برایشان اسپند دود کرده و آنها برای دادن پول او را به آن‌سوی چراغ حواله داده‌اند و حالا اینجاست. در زمینی که برای دویدن است. «فقط شنبه‌ها میرم مدرسه. بابام بیکاره. مامانم هم باید بچه‌های دیگه رو نگه داره. دو برادر و یک خواهر کوچک‌تر از خودم دارم. فقط من کار می‌کنم و روزی 50‌هزار تومن درمیارم.» اسمش را مادربزرگش مریم گذاشته. آنها از بلوچ‌های مهاجرند و حالا در قلعه گبری شهرری زندگی می‌کنند.
قلعه گبری در جنوب‌شرقی شهرری و در شهرک علائین است. از قلعه‌های قدیم شهر که قدمتش به 2000‌سال قبل و زمان ساسانیان می‌رسد. قلعه و اطرافش حالا از محله‌های حاشیه‌ای شهرند. جایی که رکسانا و 15 دختر دیگر حاضر در سالن در آن خانه دارند.

مدینه قلب بزرگی دارد
شماره ۳۵۴؛ روی بلوز قرمز مدینه سنجاق شده. مربی دستان کوچکش را می‌گیرد و همان‌طور که زیرلب و به آرامی توصیه‌هایی در گوشش می‌کند، می‌گوید؛ این دختر از پدیده‌های این دوره از مسابقات است که توانسته در دوی ۸۰۰متر؛ چهار دور زمین را بدود و رکوردش با رکورد بچه‌های 18ساله حساب شود. لیلا، چندماه دیگر ۱۰ساله می‌شود. چهار برادر دارد و در مترو فال می‌فروشد: «کلاس چهارمم. تو مترو درس می‌خونم. هر زمان که وقت شد.» او و خواهر بزرگ‌ترش تنها کار می‌کنند اما برادر و خواهر کوچک‌ترش با مادرش در مترو جنس می‌فروشند.
ظریف‌تر از دختران 10ساله دیگر است اما مربی‌اش که هفته‌ای یک‌بار به او و دختران دیگر ورزش می‌دهد، می‌گوید قلبش بزرگ است، مثل یک دختر 18ساله. «تست‌های لازم را انجام دادیم تا آسیب نبیند. خیلی خوب می‌دود. استعداد عجیبی دارد.» دختران دیگر دورش را گرفته‌اند و مدینه برایشان دوستی است با پاهای طلایی که می‌دود و آنها از خوب‌دویدنش ذوق‌زده می‌شوند. مثل زهرا که بعد از هر کلام مربی سعی می‌کند آن را تصحیح کند و تعاریف جذاب‌تری برای دوستش داشته باشد: «هنوز 10سالش هم نشده.» زهرا، کل روزش را پشت چرخ خیاطی می‌نشیند. کلاس سوم دبستان است و درس برایش تکه‌ای از زندگی است که گم می‌شود و با سختی باید پیدایش کند، مثل نخ‌هایی که هر روز به سختی در سوزن می‌کند و پارچه‌هایی که کیف و شلوار و دامن می‌شوند.

نسیم با دویدن بال درمی‌آورد
نسیم چندباری صدایش را صاف می‌کند تا بگوید هربار که می‌دود، انگار دوبال پشتش درمی‌آورد. بال‌ها از زمین بلندش می‌کنند و او هربار که می‌دود، فکر می‌کند پاهایش روی زمین نیست. بعد هم دیگر به چیزی فکر نمی‌کند جز خط پایان. 13سالگی‌اش تازه شروع شده و در صدای سوت و جیغ دختران در گوش دوستش و با صدای بلند می‌گوید تو چه حسی داری موقع دویدن؟ مریم می‌گوید دویدن برایش قبلا جذاب نبوده و برایش فرقی نداشته که بدود. «بعدها موقع دویدن چشمانم دنیا را جور دیگری می‌دید. حالا برام مهم نیست ببرم یا ببازم. اگر زمین بخورم، باید با قدرت بیشتری بلند شوم.» آنها کلاس هفتمی هستند. درس می‌خوانند و تابستان‌ها در زمین‌های پاکدشت به کمک خانواده‌شان می‌روند که کارگر زمین‌های کشاورزی‌اند. نسیم همچنان که با مریم صحبت می‌کند، می‌گوید چندسالی است که داستان می‌نویسد و چند شعری هم نوشته اما هیچ‌کدام را برای هیچ‌کس نخوانده است: «دوست دارم نویسنده شم. یعنی میشه؟» او باید در مسابقه «دوی امدادی» که آخرین مسابقه روز است، شرکت کند. پاهایش را دراز می‌کند و دوباره با خنده می‌گوید: «موقع دویدن فقط به خط پایان فکر می‌کنم.»
مهتاب، چند صندلی آن‌طرف‌تر نشسته و با آرامش عجیبی به سالن نگاه می‌کند. به دخترانی که در سالن می‌دوند و آنها که هنوز و بعد از چندساعت ماندن در سالن ورزشی اینجا برایشان تازگی دارد. او در سه‌سال گذشته هم در این مسابقات شرکت کرده و هر‌سال در سالن‌های مختلف دویده. مادرش اهل مشهد و پدرش اهل هرات است. خودش در ملک‌آباد شهرری به دنیا آمده و 16‌سال گذشته را همانجا گذرانده. «عاشق دویدن بودم. خانواده‌ام علاقه‌ام را دیدند اما دست‌وبالشان خالی بود و نمی‌توانستند برایم کاری کنند، تا اینکه یکی از دوستانم جمعیت امام علی(ع) را به ما معرفی کرد و با کمک آنها توانستم به اینجا بیایم.» دویدن برایش قوت قلب است و می‌گوید با آنکه قلبش چند ماهی است مشکل پیدا کرده نمی‌تواند از دویدن دست بکشد. دکتر گفته باید دویدن را کنار بگذارد. با هر بار دویدن تپش قلبش بالا می‌رود و قفسه سینه‌اش درد می‌گیرد «اما دویدن قوت قلبم است، نمی‌توانم رهایش کنم». او همان‌قدر که عاشق دویدن است، عاشق پلیس‌شدن هم بوده اما گفتند نمی‌تواند در ایران پلیس شود و اگر می‌خواهد پلیس باشد باید به افغانستان برود. او تا به حال هرات را ندیده و فقط گاهی در میان خاطرات پدرش نامی از شهری شنیده که برایش خیلی دور است: «دوست دارم افغانستان را ببینم. برای پلیس‌شدن هم خیلی از معلم‌ها و مدیران مدرسه پرس‌وجو کردم همه گفتند نمی‌شود.» در ملک‌آباد بچه‌ها فقط امکان انتخاب رشته‌های تجربی، انسانی، خیاطی و حسابداری را داشتند و آزیتا هم حسابداری را انتخاب کرد: «فقط درس می‌خونم. کار نمی‌کنم.»

آمده از کرمانشاه و اهواز، برای قهرمان‌شدن
دختران کرمانشاه گوشه سالن ورزشی نشسته‌اند و به کردی چیزی به هم می‌گویند، می‌خندند و صدایشان گوشه سالن را پر می‌کند. آنها از جعفرآباد کرمانشاه آمده‌اند. زهره روسری گلدارش را جابه‌جا می‌کند و می‌گوید تمام راه را از کرمانشاه تا اینجا  خندیده‌اند و حالا خوشحالند که تهرانند: «ما بچه‌های کار، زیاد داریم اما معمولا کار کشاورزی انجام می‌دهند. من کار نمی‌کنم.» اهوازی‌ها نگاه‌شان به آنهاست. 16 دختری که از اهواز به تهران آمده‌اند از کوی مندلی و عین دو هستند. سیما عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کند و همان‌طور که زمین مسابقه را ترک می‌کند، می‌گوید: «ما عربیم. من خیاطی می‌کنم.» کلاس ششم است و خلاف فائزه، همشهری و هم‌سنش اهواز را دوست دارد. هوای گرمش را. خانه‌های درهم و کوچه‌های تنگش را. «آرایشگری هم یاد گرفتم. در خانه ایرانی آرایشگری بلد شدم.»
دخترها در سالن می‌چرخند و مهدی شفاخواه، عضو کمیته ورزش جمعیت امام‌علی(ع) که از مسئولان برگزاری مسابقات است، به آنها می‌گوید روی تشک نپرند. شفاخواه برایشان «عمویی» است که می‌توانند کاستی‌ها را به او بگویند و او هم آرام‌شان کند. او حالا می‌گوید باشگاه پرشین در این سال‌ها که فعالیتش را در محلات کم‌برخوردار و دورافتاده شروع کرده می‌خواهد الگوی ورزشی برایشان تعریف کند تا زندگی از سختی‌های حاشیه کم شود. «الگوهای حاشیه همواره الگوهای سختی برای بچه‌هاست. از دیدن فقر و اعتیاد و زد و خورد تا معضلات اجتماعی دیگر. در نتیجه لازم است فضای زندگی بچه‌ها تغییر کند؛ مخصوصا برای دختران.» دور سوم مسابقات دوومیدانی پرشین 200 پسر و حدود 150 دختر را به سالن آورده و برنامه در دو روز برگزار شده تا هم حال و هوای بچه‌ها برای دو روز عوض شود و هم بتوانند به لیگ‌شدن مسابقات کمک کنند.
«در این دوره ماده 60 متر، 1500 متر، 800متر و 400 متر داشتیم. همچنین دو امدادی، پرش و پرتاب وزنه هم بود و سعی کردیم در باشگاه ورزشی پرشین با توجه به علاقه‌مندی بچه‌ها حرکت کنیم. اولین ورزش فوتبال بود و گستردگی‌اش هم بیشتر شد و تابستان گذشته پنجمین دوره بود و حالا دوومیدانی.»
باشگاه با بچه‌های زیر 18 ‌سال کار می‌کند و استانداردهایی تعریف شده که برای شروع فعالیت باید از رده‌های نونهالان، خردسالان  شروع کنند و در عین حال باید پروسه مددکاری انجام گیرد تا بتواند روی آینده‌شان تأثیر بگذارد. «رشته بعد از فوتبال که ایونت‌محور است دوومیدانی است. دلیل اصلی‌اش این است که این رشته جزو رشته‌های پایه ورزشی و امکان اجرا به وسیله خود بچه‌ها فراهم است و نیاز به امکانات خاصی هم ندارد. از سوی دیگر خیلی از بچه‌ها نان‌آور خانه‌اند و زمان زیادی از روز را در خیابان می‌گذرانند و برای همین هم با دویدن بسیار آشنا هستند. سعی کردیم این دویدن را وارد فاز جدی و برای بچه‌ها انگیزه ایجاد کنیم.» شفاخواه همزمان که بچه‌ها را هدایت می‌کند با چند نفری از آنها صحبت می‌کند. بعضی‌ها می‌خواهند باز هم در مسابقه شرکت کنند و تعدادی می‌گویند آهنگ‌های شادتر بگذارید و شفاخواه در میان دختران نشسته روی نیمکت به چند نفری اشاره می‌کند و می‌گوید هدف‌مان کشف استعداد همین دخترهاست. بچه‌های بااستعداد فراوانی داریم که رکوردهایشان بی‌نظیر و هدف‌گذاری از استعدادیابی تا الگوسازی و درنهایت گام گذاشتن در آینده سالم است. «تصمیم ما این است که این تیم‌ها در فضای رسمی‌تر حاضر ‌شوند و می‌خواهیم خودمان را به‌عنوان تیمی رسمی نشان دهیم و در سطح بین‌الملل هم حاضر شویم.»
دنیا زیر گام‌های دختران حرکت می‌کند و همین هم دلیلی است که ورزش مکمل مددکاری باشد و حتی بر فاز مددکاری هم بچربد. «جنس مشکلات و دغدغه‌های دختران و پسران فرق دارد. سعی داریم با ترویج این مناسبت‌ها جلوی محدودیت‌های تحصیلی بایستیم و دختران را به باورپذیری برسانیم.» تیم‌های بسیاری از شهرهای مختلف نیامده‌اند. شهرهایی که مناطق محروم فراوان دارند اما به گفته شفاخواه قواعد و استانداردهای لازم را رعایت نکردند و در نتیجه نتوانسته‌اند در این مسابقات حاضر شوند. «یک‌سری قواعد و استاندارد داریم که مسابقات خوب باشد و می‌خواهیم توجه فدراسیون را جلب کنیم. شهرهایی که حاضر نیستند معمولا این قواعد را رعایت نکرده‌اند یا در حوزه دختران خیلی جدی نبوده‌اند؛  مثلا بلوچستان در مسابقات پسران حاضر است اما در دختران تیمی ندارد چون در این سال‌ها خوب کار نکرده‌ و حضور‌نیافتن‌شان در این مسابقات باعث می‌شود کمی به خود بیایند و برای سال‌های بعد تلاش کنند تا به استانداردها برسند.»
 او می‌گوید عده بسیاری در این راه پشتیبان بوده‌اند و کمک کرده‌اند اما همچنان مشکلات زیاد است: «بچه‌های بااستعداد در میان آنها زیاد است اما خانواده بسیاری از آنها اجازه نداد تا بیایند. گفتند باید کار کنند؛ آخر‌ سال است.»


تعداد بازدید :  579