عبدالحسین طوطیایی پژوهشگر کشاورزی و محیطزیست
فاجعه مرگ بیش از 25هزار پرنده مهاجر در زیستگاه میانکاله در انبوهی از رویدادهای سیاسی و اجتماعی اخیر، بازتاب پررنگی به خود نگرفت. پرندگانی که میلیونها سال است در چرخه بین سیبری و جنوب دریاچه خزر، ضربان زندگی را تداوم میدهند. بیگمان این فاجعه برای این مهاجران حامل پیامی دردناک است. آنها که همهساله با بالهای پرتوان خود نزدیک به سههزار کیلومتر راه طی میکنند، اینبار دریافتند که این پناهگاه زمستانی برای آنان دیگر نه یک «زیستگاه» بلکه یک «قتلگاه» به شمار میآید. مهاجرانی که مدتهاست از فراز آسمان نیلگون، این خطه زمردین را با تشویش مینگرند. خطهای که در موزیک متن دلخراش و ناایستای ارهموتوریها، همهساله هزاران درخت تناور به زمین میافتند تا که به آن پرندگان هشدار دهند بر این سفره مرگ ننشینند. فلامینگو و چنگرها در هر پرواز دلهره این سالهای اخیر خود، یورش هیستریک انبوه ماشینآلاتی را نظاره دارند که بر این سیمای سبز چنگ زده و بذر نیستی میکارند. مهاجران اکنون و بر تلی از اجساد یاران با حقیقتی تلخ روبهرویند که در این سرزمین برایشان انصاری نیست که اگر بود، آنها اینگونه شاخه حیات خود را از بن نمیبریدند.
شبهجزیره میانکاله در منتهیالیه جنوبشرقی دریای مازندران با مساحت بیش از 68هزار هکتار و ارتفاع آن بین ۱۵ تا ۲۸متر کمتر از سطحِ دریای آزاد است. از سال ۱۳۴۸ بهعنوان منطقه حفاظتشده تعیین شد و اکنون با عناوین پناهگاه حیاتوحش و یکی از 12 ذخیرهگاه بینالمللی زیستکره تحت حفاظت محیطزیست قرار دارد. سازمان جهانی یونسکو برای آن شناسنامه ویژه تهیه کرده که باید برای انجام کارهای علمی و پژوهشی به دقت مورد حفاظت قرار گیرد. پناهگاه حیاتوحش میانکاله زیستگاه زمستانگذرانی و جوجهآوری انواع گوناگونی از پرندگان آبزی و کنار آبزی که نزدیک به ۱۰۰گونه را شامل میشود. علاوه بر این، عرصه خشکی میانکاله زیستگاه مهمی برای گونههای بومی قرقاول خزری، قو و دراج محسوب میشود. بخش آبی میانکاله از اینرو که محل تخمریزی و تکثیر ماهیان بومی و تجاری دریای خزر همانند کپور، کفال، کلمه، سفید و غیره است، در حفظ و تداوم ذخایر ماهیان دریای خزر مهم به شمار میرود.
زیستگاه کمنظیر میانکاله پس از اینکه در کنوانسیون زیستمحیطی رامسر در سال 1355 توسط سازمان یونسکو به ثبتجهانی رسید، به تدریج در محاصره عوامل پرخطر فراوانی قرار گرفت که کماکان ادامه دارد. ساختوسازهای بیرویه و احداث واحدهای صنعتی پرشمار و جنگلتراشیهای گسترده این کانون حیات را مانند سراسر شمال کشور در خود محاصره کرده است. آیا حیرتآور نیست که رئیس سازمان حفاظت محیطزیست در آغاز به کار خود موافقت در ساخت صنایع پتروشیمی در این زیستگاه شکننده را اعلام کرد؟ اکنون هم با گذشت یکماه از این رویداد تلخ نسبت به چرایی آن سکوت و تنها به اما و اگرها بسنده شده است. براساس اجماع نظرات کارشناسان مستقل عمدهترین عامل این مرگومیر؛ مسمومیت ناشی از بوتولیسم برآورد شده است. دکتر بهرنگ اکرامی در اینباره گفته است: «منشأ این مسمومیت غذایی نوعی باکتری است که در پرندگان بهویژه از گونههای چنگر و فلامینگو که از جلبکها و پلانگتونها تغذیه میکنند، ایجاد میشود. این بیماری باکتریایی در آزمایشگاه داخل استان برای مرگ پرندگان مهاجر زمستانگذران تا حدودی به قطعیت رسیده است.» به گفته ایشان، یکی از احتمالاتی که مطرح است این است که از چندین روز پیش آب تالاب و غذای پرندگان بر اثر ورود فاضلاب خانگی یا حتی صنعتی آلوده شده و آلودگی بر جلبکها و پلانگتونها هم اثر گذاشته باشد و در نتیجه آن پرندگانی که از قسمت آلوده تغذیه کردند، دچار مسمومیت شده باشند.
سیل مخرب اسفندماه 97 به استان گلستان به این منطقه آسیب جدی زد. اکنون هم مرگ خاموش هزاران پرنده درحقیقت فریاد اعتراض دیگری از طبیعت مظلوم این خطه است. فریادی که در مغاک همایش و جلسات بیهوده سازمانهای متولی و بازی با واژهها به خوبی بازتاب نیافته است. هنوز بحث نابودی خزر و برنامههای انتقال آب و اتفاقا در مجاورت میانکاله را میشنویم، تا سرانجام سرزمین سوختهای به آیندگان تحویل دهیم. بیم آن میرود که این فاجعه نیز در افکار عمومی با حادثه تازهای به فراموشی برود؛ گرچه فریاد جانگداز استمداد طبیعت همچنان پژواک خواهد داشت.