شماره ۱۹۱۵ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۳۰ بهمن
صفحه را ببند
همکارنما

بهار اصلانی

نمی‌دانم بمب ساعتی است یا مرگ خاموش. همکارم را می‌گویم. تابستان‌ها ممکن است از بویش به کما بروم. ‏من نخستین نفری بودم که علت بوی عجیب تهران را فهمید‎. زمستان‌ها هم سخاوتمندانه با عطسه‌های ‏انتحاری‌اش به مساوات، میکروب بین ما تقسیم می‌کند‎. چایش را هورت می‌کشد و زیر لب با صدایی مثل ‏کشیدن ناخن روی تخته مدام آواز می‌خواند. تهِ خوراکی‌هایم را بی‌اجازه در می‌آورد و همیشه می‌گوید رژیم ‏دارد. این رژیم صهیونیستی است‎!‎‏ در اوقات فراغتش زیرآبم را پیش رئیس می‌زند. موقع بازگشت به خانه ‏بی‌دلیل در مترو پشت سرش را نگاه می‌کند‎. جمعیت زیادی با او پشت سرشان را نگاه می‌کنند. جایی که هیچ ‏چیز نیست‎. در ورودی شلوغ‌ترین پله‌برقی‌ها و گیت‌ها هم یادش می‌افتد کارتش را در نیاورده و با توقف کامل ‏موجب ریزش دومینویی افراد پشت سرش می‌شود‎. بعضی روزها هم ماشین می‌آورد و با سرعت 20 کیلومتر ‏بر ساعت در لاین سرعت خودش را به شرکت می‌رساند. همکارها بارها گفته‌اند:   «خداوکیلی صد تومن می‌دیم ‏نیا اونطور جاها‎.» متاسفانه می‌آید‎. روزهای تعطیل هم تا می‌آیم از ندیدنش لذت ببرم، درحال خمیازه ‏کشیدن در واتس‌آپ برایم ویس می‌فرستد که:‎ ‎«هانوم اهلانی ایمِی هَدی به‌هاهِمی؟» البته منظورش این است: «خانم اصلانی ایمیل زدی به‌هاشمی؟» برای استعفا، دریافت سختیِ کار و دریافت کمک هزینه‌ تهیه‌ داروی ‏آرامبخش تلاش کرده‌ام. با هیچ‌کدام موافقت نشد‎.
حالا به پاس سال‌ها همکاری، برایش تور یک ماهه چین رزرو کرده‌ام. امیدوارم جبران زحمات شود‎.


تعداد بازدید :  183