شماره ۱۹۳۸ | ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۷ فروردين
صفحه را ببند
لیلی گلستان و پریس تنظیفی از زندگی کیومرث درمبخش می‌گویند
انزوا و دوری مرد رنج‌ها

 [نیره خادمی]   کیومرث درمبخش در یکی از وهم‌آلودترین دوران تاریخ بر اثر بیماری کرونا در پاریس از دنیا رفت در حالی ‌که در سال‌های اخیر به بیماری فراموشی هم مبتلا شده بود. هنرمندی که همیشه به مفهوم رنج می‌اندیشید و سعی کرد با دو فیلم کسوف و شب آن را به تصویر بکشد. حرف‌های ناگفته بسیاری درباره او وجود دارد اینکه در سینمای ایران مهجور ماند و هیچ‌وقت نتوانست به جایگاهی که حق آن را داشت، دست پیدا کند؛ به‌ویژه اینکه قبل از انقلاب بوف کور را پشت لنز دوربینش برده بود. لیلی گلستان، دوست و همکار دیرینه‌اش، حالا معتقد است که او به دلیل انزوا نتوانست در سینمای مستند ایران به جایگاهی که مستحق آن بود، دست پیدا کند.

سابقه آشنایی مترجم و مدیر گالری گلستان با کیومرث درمبخش به دهه 40 برمی‌گردد. لیلی گلستان درباره کیومرث درمبخش به «شهروند» می‌گوید: «کیومرث شخصیت حساس و زودرنجی داشت، مبارزه با آدم‌ها و محیط‌های مختلف را برنمی‌تابید بنابراین نتوانست خود را در محیط پرتنش سینمای ایران وارد کند. البته با وجود این شخصیت منزوی و آرام، همیشه کار خود را انجام می‌داد؛ مثلا فیلمی که درباره صادق هدایت ساخت کار قابل تحسینی بود. آدم بااستعداد و عکاس خوبی بود. من فیلم‌های مستندش را خیلی دوست داشتم. کارش را انجام می‌داد اما چون اهل روابط عمومی و نشان‌دادن کار خود نبود، نتوانست جایگاهی را که مستحق آن بود پیدا کند. هنرمند وقتی وارد محیط‌های هنری می‌شود، باید سپری جلوی خود بگیرد تا بتواند دوام بیاورد. او باید بتواند خود و برنامه هنری خود را به دیگران معرفی کند اما درمبخش اهل این کارها نبود و در عین حال توانایی خلق در انزوا را داشت، در صورتی که در انزوا ماندن برای هنرمند خوب نیست. به دلیل همین انزوا بود که تأثیر چندانی در هنر عکاسی یا سینمای مستند ایرانی نداشت.»
او بودن و ماندن هنرمند در انزوا را مضر دانسته و می‌گوید: «هنرمند اگر کار خود را قبول داشته باشد باید پای آن بایستد، بتواند از کار خود دفاع و جایگاهی برای خود پیدا کند. نمی‌شود که بگوید من آرتیست هستم و شما هم اگر دوست دارید کار من را ببینید و من را کشف کنید.» دوست دیرینه کیومرث درمبخش درباره سرخوردگی‌هایی که نتیجه آن دورشدن او از دنیای هنر بود هم می‌گوید: «ما در صداوسیما دوست و همکار بودیم و دوستی ما پس از بیرون آمدن از آنجا هم تا سالیان‌ سال ادامه یافت. نمی‌دانم دقیقا چه کسانی اذیتش کردند و سد راهش شدند فقط این را می‌دانم که چنین افرادی همیشه حضور دارند. ما باید با آنها بجنگیم و نباید خود را کنار بکشیم در حالی ‌که او نمی‌توانست و خود را کنار می‌کشید. سال‌های آخر خیلی از او خبر نداشتم. او در فرانسه بود و من بیشتر از طریق کامبیز (برادر کیومرث درمبخش) جویای احوالش بودم. زندگی خوبی نداشت و این اواخر درگیر بیماری و فراموشی شده بود. هنرمند اگر در اجتماع باشد، کمتر دچار فراموشی خواهد شد؛ اما وقتی در گوشه باشد هم خودش فراموش می‌شود و هم فراموش می‌کند.»

مهاجرت درمبخش و خط‌کشی‌های اشتباه
شاید داشتن روحیه آرام تنها یکی از دلایل مهجورماندن این چهره هنری ایرانی نباشد و قطعا دلایل دیگری را هم می‌توان برای آن برشمرد. پریس تنظیفی، منتقد هنری و روزنامه‌نگار حوزه هنرهای تجسمی درباره دلایل این ناشناختگی به «شهروند» می‌گوید: «چه پیش از انقلاب و چه پس از آن ما دچار معضلی با عنوان بریدگی فرهنگی هستیم. ما همیشه هنرمندان خوبی چون بهمن محصص را داشته‌ایم که مهاجرت کردند و چون در خارج از ایران زندگی کردند، در موج اصلی شهرت و دیده‌شدن و تأثیرگذاری نبودند. کیومرث درمبخش هم چون از ایران رفت چنین اتفاقی برایش پیش آمد، چون ما پیوند فرهنگی بین داخل کشور و این افراد نداریم، بنابراین تأثیر آنها هر چند هم که مهم باشد در جریان اصلی هنر گم می‌شود.» او در این راه از چند دلیل دیگر هم نام می‌برد: «ما همیشه در داخل کشور با مسأله سوء برداشت نسبت به اهمیت گونه‌های مختلف هنری روبه‌رو هستیم؛ بعضی از هنرها را فروتر و برخی را فراتر می‌دانیم؛ مثلا اگر کسی در حوزه سینمای آوانگارد یا سینمای داستانی کار کند او را بسیار برتر از کسی می‌دانیم که در حوزه کودک و نوجوان یا حوزه مستند کار می‌کند و این ماجرا در حوزه ادبیات داستانی هم همین‌طور است. این خط‌کشی‌ها باعث شده است که هنرمندان تأثیرگذار از ایران بروند و درباره کیومرث درمبخش هم این اتفاق رقم خورد؛ چون در گونه‌ای از هنر فعالیت می‌کرد که چندان اهمیتی به آن داده نمی‌شد.»

تأثیر درمبخش با بوف کور بر سینمای هنری دهه 60
زنجیره تأثیرات کیومرث درمبخش بر سینمای ایران با وجود مهاجرت و دوربودن از فضای هنری ایران از سال‌های پیش از انقلاب آغاز شده بود؛ یعنی زمانی که او مهم‌ترین اثر داستانی ایرانی را برای روایت از پشت لنز دوربینش انتخاب کرد. اگر چه او در زمینه‌های مختلفی فعالیت داشت اما حالا بسیاری او را با فیلم «بوف کور+ زندگی و مرگ صادق هدایت» می‌شناسند. بوف کور صادق هدایت آن‌قدر خاص بود که کمتر کسی جرأت می‌کرد سراغ آن برود اما درمبخش کار را دست گرفت. این فیلم معماگونه سرانجام در ‌سال 54 با رگه‌هایی از ترس و وهم ساخته شد و نام کارگردان خوشفکر سی ساله‌اش را سر زبان‌ها انداخت. پریس تنظیفی درباره تأثیرات ساخت چنین فیلمی بر سینمای ایران می‌گوید: «درمبخش در حوزه فیلمسازی کارهای ماندگاری انجام داد. فیلم بوف کور با بازی درخشان پرویز فنی‌زاده از ماندگارترین کارهای او در ایران است و می‌توان آن را بارها تماشا و از جنبه‌های مختلف بازخوانی کرد. نخستین تأثیر ساخت چنین فیلمی به وجود آوردن این قدرت در میان نسل جوان فیلمساز ایرانی بود؛ اینکه ما هم می‌توانیم از ادبیات داستانی اثر اقتباسی با ارزش بالای هنری و سینمایی بسازیم. این فیلم در شرایطی ساخته شد که تمرکز بیشتر استودیوها بر ساختن فیلم‌های تجاری بود، همان روالی که همچنان در سینمای ایران رواج دارد. بنابراین افرادی چون درمبخش در آن دوره با وجود تمام محدودیت‌ها توانستند راه جدیدی در سینمای ایران باز کنند که تأثیرات آن را در سینمای هنری دهه 60 ایران دیدیم.»
درمبخش تحصیلات خود را همزمان در سال‌های پیش از انقلاب در دو رشته عکاسی و سینما به پایان رسانده بود و در هر دو حوزه هم دستی بر آتش داشت. او برای فیلم‌های تنگسیر و گوزن‌ها عکاسی کرد و در مستندسازی هم بیشتر به سمت سوژه‌هایی از حیات طبیعی و محیط‌ زیست رفت؛ اما روحیه ساکت و آرام و شاید مهاجرتش همیشه او را از هیاهو و دیده‌شدن دور نگه داشت. درمبخش پس از انقلاب دو فیلم كسوف و  شب را ساخت که خود درباره آن گفته بود: «در این دو فیلم رنج انسانی را مد نظر داشتم و مفهوم رنج موضوعی است كه همیشه به آن فكر می‌كنم.» او که در کارنامه‌اش آثار زیادی ازجمله «جرس»، «سفر بهاری»، «هشدار» و مجموعه 13 مستند درباره معرفی میراث فرهنگی ایران را دارد حالا برای همیشه آرام گرفته است. سیزدهم فروردین  کامبیز درمبخش خبر درگذشت او را در اینستاگرام اعلام کرد و نوشت که برادرش صبح روز دوازدهم فروردین بر اثر عوارض بیماری کرونا در پاریس از دنیا رفته است.


تعداد بازدید :  413