[جواد محدثی] بیدارباش هجدهم؛ قدر روشن این شبها، فرازهای این دعا عبارت است از: ۱- در نگاه روشن شب زندهداران ۲- دلی ز«بارقه» روشن ۳- «تن» در خدمت «جان»
أَللّـهُمَّ نَبِّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أَسْحارِهِ وَ نَـوِّرْ فـیهِ قَـلْبی بِضیـآءِ أَنْـوارِهِ
وَ خُذْ بِکُلِّ أَعْضآئی اِلَی اتِّباعِ آثارِهِ بِنُورِکَ یا مُنَـوِّرَ قُـلُوبِ الْعارِفینَ.
در نگاه روشن شب زندهداران
اگر لذّتِ ترک لذّت بدانی/ دگر لذّت نفس، لذّت نخوانی
هزاران در، از خلق، بر خود ببندی/ گرت باز باشد دری آسمانی
سفرهای عِلوی کند مرغ جانت/ گر از چنبر آز، بازش رهانی
چنان میروی، ساکن و خواب درسر/ که میترسم از کاروان، بازمانی
نصیحت همین است جان برادر/ که اوقات، ضایع مکن، تا توانی
کاروانی از نور روان است، به سرعت برق میگذرد، به تابندگی خورشید، به سرشاری چشمهساران، به برکت رمضان و فقط یک «لحظه» بیداری، کار عمری را میسازد و یک «آن» توجه برکتهای سالیان را به همراه دارد.
آنچه لازم است، «توجه» است، و هشیاری!
«انتباه» است و بیداری و درک «لحظات اللّه».
گرفتن آن برقهای معنوی و نفوذدادن در رگهای جان است و عملکردن به رهنمود قرآنی که: «وَبِالأسحارِ هُم یَستَغفِرُونَ».[۱]
سحرهای رمضان، همه برکت است.
«برکت» یعنی خیر فراوان و نیکی جاودان،
«برکت» ارزشهای ماندگار است،
آنکه خواب را در دیدگانش میشکند و چند مشت از آب بیداری به صورت میزند، خواب را از چشم خویش گرفته و بیداری را در آن مینشاند، آشنا با برکات سحرگاهی است.
آنکه کام را با یاد خدا شیرین میکند و دل را با ذکر حق آرامش میبخشد و صورت را در برابر پرتو معارف قرآن و معنویات رمضان میگیرد و دست و زبانش را خدایی میکند،
آنکه از بستر گرم و نرم خواب ناز برمیخیزد،
و شب تار را با زمزمه مناجات، با نوای نیایش، با فروغ دیدار، با روشنایی حضور روشن میکند. او به برکات سحر دست یافته است.
چنین سحرخیزی ارادهاش تقویت میشود، از روزمرگی میرهد و عادت هر روزه را میشکند.
«برکات اسحار» چه میخواهی باشد؟!
اگر آن «تنبّه» و هوشیاری را داشته باشی، سحرهای رمضان همه نور است و همه ضیاء و بنده مفتون جلوه اللّه است و سرگشته جذباتِ حق!
مشتاق تو در کویت، از شوق تو سرگردان/ از خلق خدا گشته، خرسند به خلقانها
از سوز جگر چشمی، چون حلقه گوهرها/ وز آتش دل گاهی، چون رشته مرجانها
دلی ز«بارقه» روشن
بیشک رمضان ماه نور و روشنایی است.
ماه تجلی بیشتر خداوند بر کائنات، ماهی است که «شب قدر» را در دامن دارد. شبی که بیداردلان بیداردیده طاعتی افزونتر و نیایشی عاشقانهتر دارند.
شبی که بصیران آن را «زنده» نگه میدارند، با یاد خدا، با مناجات و دعا، با تلاوت قرآن، با نماز شب، با اشک، با خون، با سوختن، گداختن، رفتن، رسیدن و وصال!
در شبها و سحرهای این ماه نورانی، لحظهها تابندگی خاصی دارند، زبانها عطر «ذکر» دارند و بوی «خدا» میدهند. دستها بوی تسبیح دارند و استغفار و «مصحف».
باید دل را به روی این خورشید گرفت، باید دریچهای از جهان نور به تاریکخانه قلب گشود، باید شوق پرواز داشت و فیض دیدار را آرزو کرد، باید قلب را از آلودگیهای کبر، منیّت، خودخواهی، هویپرستی، هوسرانی، کینهتوزی، غرور و ریا، پاک کرد، تا جلوههایی از تواضع، خداجویی، اخلاص، عفو، عبودیّت، خشیت و خشوع، خوف و رجا و خضوع، بر آن بتابد.
چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنی است آن بینی
در فراز دوم نیایش امروز، از خداوند «نورانیت قلب» را خواستهایم.
آری...قلب هم تیره میشود از «گناه»
تاریک و بیفروغ میشود... از «غفلت»
سرد و ظلمانی میشود...از «نفسپرستی».
از دیگر سو، «روشندلی»، موهبتی است بزرگ که اگر خدا لطف کند و دست نوازش بر سر بنده بکشد و بارقهای از فروغهای جاودان و ابدی حیات و معنویت بر دلش بتاباند، همه عمر زنده گردد، به حیاتِ آدمیت!...
و عجیب دنیایی است دنیای «دل»، با ویژگیها و اوصاف عجیب! دلآزرده، دلسوخته، دلآشفته، دلآگاه، دلبسته، دلافسرده، دلشکسته، دلشاد، دلخوش، دلخون، دلداده، دل مرده، دلتنگ، دل گرفته و...
همچنین تنگدل، سنگدل، تیرهدل، روشندل، پاکدل، بیماردل، شوریدهدل، سیهدل، بیداردل، خرمدل، و...[۲]
این ترکیبات ادبی، نشاندهنده دنیای شگفت و تو درتوی قلب انسان است. چه خوب که انسان توفیق یابد از تیرهدلی به روشندلی برسد و از دلمردگی به زندهدلی و از بیماردلی به بیداردلی...
آری... نور قلب، با آگاهی است، با بصیرت و معرفت است، با یقین و ایمان است، با اطمینان و ذکر است.
«تن» در خدمت «جان»
سومین خواسته امروز، آن است که تمام اعضا و جوارح در استخدام «برکات سحر» و فروغ رمضان باشد و این، درصورتی میسر است که:
«زبان» بر گفتن حق و یاد خدا و ترک زشتیها بگردد، «گوش» راهی برای ورود حکمت، به خانه دل شود، «چشم»، به روی حرام و ناروا بسته باشد، «پا»، به سوی ناروا و گناه نرود، «دست» به ستم گشوده نگشته و به حرام دراز نشود، «شکم»، انبار حرام و کانون حرص نگردد، چه چیزی جز «تقوا» و پرهیزکاری میتواند رعایت این حقوق را در اعضا و اندام تضمین کند؟!
هریک از اعضا بر ما حقی دارد و ما موظفیم به رعایت آنها. اگر لحظهای دست و پا و چشم و گوش و زبان را به حال خود رها کنیم و زیرپوششی از خداترسی و حفاظی از ایمان و نگهبانی از «خوف» قرار ندهیم، همین اندام و اعضا که میتوانند عامل رشد و وسیله سعادت شوند، به ابزار تباهی و اسباب سقوط تبدیل میگردند و به قول معروف: به جای آنکه قاتق نان شوند، قاتل جان میشوند و به جای آنکه بسازند، میسوزند و به جای آبادکردن، ویران میکنند و به جای «عروج»دادن، به «هبوط» و «سقوط» میکشند.
رمضان یک راه رشد است و سحرها، یک چراغ راهنماست.
دعاها، عامل رشد و نمازها، وسیله قرب است. شب زندهداریها، احیاگر جان است و «کف نفس»ها، عامل بالندگی اراده در جهت خدایی و دورشدن از وادی حیوانیت.
از خداوند بخواهیم بار دیگر و چندبار، که نسبت به برکتهای سحرها، بیداری عطا کند و از فروغ این ماه بر دلهایمان بتاباند و اعضایمان را در استخدام پیروی از آثار این برکتها و فروغهای جاودانه به کار گیرد، از خدایی که نور است و روشنیبخش دلهای عارفان است.
یارب دل پاک و جان آگاهم ده/ آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود، اول زخودم بیخود کن/ خود چوشدم، زخود به خود راهم ده
منابع:
[۱] ـ ذاریات، آیه ۱۸.
[۲] ـ در حدیث است: چشم بیاشک نشانه قساوت دل است و قساوت دل هم پیامد گناه است: ما جَفّتِ الدُّمُوع اِلاّ لِقَسوَةِ القُلوبِ و ما قَسَتِ القلوبُ الاّ لِکثرةِ الذّنوب میزان الحکمه، ج ۵ ص ۲۳۹.
* برگرفته از کتاب «سینای نیاز؛ شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان» به قلم نویسنده