شماره ۱۹۷۱ | ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۵ ارديبهشت
صفحه را ببند
فیلم
دوران زیبا

[سعید اصغرزاده] وقتی احساسات آدم آسیب می‌بیند کجا می‌رود؟ کجا را دارد که برود؟ سینما این بار با ایده‌های خلاقانه ‏احساسات‌تان را ترمیم می‌کند. عشق‌تان را صیقل می‌دهد و با سفر در گذشته کامیاب‌تان می‌کند. چرا که اگر حال‌تان خوب نیست، ‏حتما حال خوب را در گذشته‌ای دور یا نزدیک، جا گذاشته‌اید. لحظه‌ای که باید در یک مکان خاص تکرار شود تا دوباره سرپا ‏شوید. این اتفاق برای شما می‌افتد اما با روانکاوی خوشی‌های سپری‌شده‌‌تان‎.‎‏ یک گروه کارگردانی که نعل به نعل با شما زیست ‏می‌کند و انگار که در گذشته شما حاضر و ناظر بوده. بازیگران در لوکیشن معهود چیده می‌شوند و درست لحظه طلایی و ناب ‏گذشته‌تان را دوباره می‌گذارند زیر زبان‌تان تا مزمزه کنید. حالا بیایید و ذوق‌مرگ شوید. سینما شما را دوباره جوان می‌کند؛ عاشق. ‏دوباره حاضرید در کافه‌های پر از دود و دم بنشینید و گوش به ترانه‌های کوچه‌بازاری بدهید و در چشمانی نخفته‌درگور، خلسه‌وار ‏ساعات طولانی بدوید و پرواز کنید و زار بزنید.‏ عشق نقص خلقت است، با این‌همه در زمان فرسوده می‌شود و در مکان، ابدی. بازنمایی‌اش اما به بازتولید می‌انجامد اگر در زمان و ‏مکانی درست باشیم. در فیلم «دوران زیبا» اما پای کارگردان فراتر از همه اینها می‌رود. او علاوه بر خلق مجدد، به چرا عاشق ‏شدی هم می‌پردازد!‏
‏«دوران زیبا» حکایتی نفسگیر و پیش‌رونده است تا به ما بگوید سینما هنوز به پایان نرسیده و می‌تواند بارها و بارها فیلم‌تان کند. ‏خودتان را به روی خودتان بیاورد. گویی «لوپر» است که شوت می‌شوی در گذشته و بازآفرینی می‌شوی به جای مرگ و باز ‏می‌گردی تا خلق کنی. گویی «نیمه شب در پاریس» است اما نه برای ناکامی‌ها بلکه برای کامیابی‌ها. انگار «چه کسی از ویرجینیا ‏ولف می‌ترسد» را کارگردانش با حال خوب بازنویسی کرده است. انگار «بدو لولا بدو» است که هر بار از پس ناکامی دوباره از نو ‏می‌آغازد. گویی بازخوانی افکار بازیگر «نامه‌ای از یک زن ناشناس» است که به خود می‌گوید لیزا دست از این عشق لعنتی ‏بردار و برنمی‌دارد‎. فیلم «دوران زیبا» ‏La Belle Epoque، ساخته‌ نیکلا بیدوس همه اینها هست و نیست. حتما با دیدنش برای‌تان اتفاق می‌افتد که ‏مانند دنیل اوتوی سری به کوچه پس‌کوچه‌ها و چرخ و واچرخ‌های عاشقی خود بزنید. برای من که اتفاق افتاد.


تعداد بازدید :  502