محمدعلی محمدپور
مسخرهباز لحاف است، از نوع چهلتکه، پر از وصلهپینه، اما لحافی که گرمتان نمیکند بلکه یخ میکنید، سرما میخورید، آنفلوآنزا میگیرید، ذاتالریه میشوید. هر چیزی را از هر جایی کندهاند بهش چسباندهاند. سوال اول این است که «چرا تئاترها رو میریزین تو سینما؟» واقعا چرا ما باید بیاییم سینما، تئاتر ببینیم؟ اگر میخواستیم تلهتئاتر ببینیم که خودمان شبکه چهار داریم، هر از گاهی میزنیم شبکه چهار، آن طفلکیهای این شبکه هم از تنهایی درمیآیند، ثواب دارد.
بازیها در این فیلم یکجوری ادایی هستند که میلاد کیمرام توی زندگیاش اینقدر ادایی نیست. صابر ابر که مثل همیشه صدای راویخورش ملس است. اصلا دو نفر توی این سینما هستند که اگر هر کارگردانی از صدایشان بهعنوان صدای راوی استفاده نکند، فیلمش میسوزد. یکی علی مصفا و دیگری همین صابر ابر. بغض همیشگی که توی گلوی اَبَر گیر کرده جان میدهد برای همین کارها. یعنی اگر یک روز اشتباهی بغضش را قورت بدهد یا بترکد کلا باید با دنیای بازیگری خداحافظی کند. از استاد نصیریان هم واقعا انتظار بیشتری میرفت. یعنی واقعا یکبار در طول پروژه نشد ایشان بزرگتری کند و فیلمساز را بکشد کنار بگوید: «پسرجان! این چه ادابازیایه ما اینجا راه انداختیم؟»
بعد نمیفهمیم این وسط کاراکتر هزاردستان از کجا سر و کلهاش پیدا میشود. خب، عزیزم تعارف نکن حالا که هر کی به هر کی است، مش حسن، گاو مش حسن، کریم آب منگل، حاجی نصرت، رضا پانصد (خیلی ارزان نیست؟)، علی فرصت، آره و اینا و خیلیهای دیگر را هم همینجوری وارد فیلم کن دیگر.
از اینها گذشته حالا شما چهار تا فیلم در عمرت دیدی باید تصویر همهشان را برای ما خراب کنی. یعنی ما هر موقع میخواهیم یاد جک نیکلسون در فیلم درخشش بیفتیم باید تصویر رضا کیانیان جلوی چشممان بیاید که سرش را از سوراخ در کمد داخل کرده؟ حداقل به کازابلانکا رحم میکردی رئیسجان! اینقدر هم که شما از فیلمهای ژان پیر ژونه مثل «املی پولن» و «اغذیهفروشی» کپی کردهای، تهمینه میلانی از نقاشی دیگران الهام نگرفته است.
نکته آخر هم این است که یاد بگیریم هر جا فیلم نمیکشد، تمامش کنیم. «مسخرهباز» بعد از نیم ساعت هر لحظه میتواند تمام شود. بیننده چندینبار نیمخیز میشود از پای فیلم بلند شود ولی میبیند هنوز ادامه دارد. به نظر میرسد علی مصفا (تهیهکننده) عوامل را توی آرایشگاه (بهقول کاظمخان سلمونی) حبس کرده گفته تا 100 دقیقه فیلم را پر نکردید حق بیرون آمدن ندارید، وگرنه دلیل منطقی دیگری نمیتوان متصور بود.