شماره ۲۰۳۰ | ۱۳۹۹ پنج شنبه ۹ مرداد
صفحه را ببند
زیباشهر

فیلم

شنبه شب و صبح یکشنبه

  [ فرشاد رضایی ] فیلم «شنبه شب و صبح یکشنبه» به کارگردانی کارل رایس در‌ سال 1960 اکران شد. از بازیگران آن می‌توان به آلبرت فینی و ریچل رابرتس اشاره کرد. این فیلم موفق شد جایزه «بفتا» را در‌ سال 1961 به‌عنوان بهترین فیلم بریتانیایی از آن خود کند. ماجرای فیلم از این قرار است که سال‌ 1960 در ناتینگهام کارگری بیست‌وچهار ساله به نام آرتور شرایط اجتماعی بسیار متزلزلی دارد. او بسیار وظیفه‌شناس و باوجدان است و در کارخانه‌ای کار می‌کند، اما با وجود این‌ همه تلاش، کارش بی‌ثبات است. او که به دلیل شرایط نامطلوب اجتماعی به مسکرات رو آورده، با دختری به نام برندا آشنا شده. اما آرتور به خاطر شرایط روانی نامساعد از او دل کنده و سراغ فردی دیگر می‌رود؛ رابطه‌ای که هر لحظه اندوه او را بیشتر می‌کند و شرایط وخیم‌تر دیگری را پیش‌‌ آورده است. منتقدان درباره این فیلم می‌گویند کارل رایس توانسته یکی از بهترین فیلم‌های سینمای کارگری را ارایه‌کند. هرچند در این فیلم چندان به توصیف وضع کارگران پرداخته نشده و فضای اثر بیشتر درباره تداعی شور و حرارت و نوستالژی انگلستانی است که رو به نابودی می‌رود؛ نوعی نوستالژی جلسات خانوادگی آرام، کافه‌های پر از دود و حرف و حدیث‌های مختلف در میهمانی‌ها. فیلم «شنبه شب و صبح یکشنبه»، جوایز بسیاری دریافت کرده و یکی از برترین‌های تاریخ سینمای جهان است. نکته قابل تأمل این است که این فیلم برگرفته از کتابی با همین نام بود، نوشته نویسنده‌ای به نام آلن سیلیتو. او یکی از اعضای اصلی گروه ادبی دهه 1950 بریتانیا موسوم به «مردان جوان خشمگین» بود. سیلیتو به دلیل نقدهای اجتماعی و تصویرکردن تنش‌های زندگی خانوادگی شهرت داشت. سیلیتو که در ناتینگهام انگلستان بزرگ شده بود، در مصاحبه‌ای محیط زندگی‌اش را چنین توصیف کرده بود: «بوی گاز نشت کرده، چربی مانده و دیوارهای نم‌کرده همه جا را برداشته بود.» او ‌سال 2009 در لندن درگذشت.

 فیلم «شنبه شب و صبح یکشنبه»، جوایز بسیاری دریافت کرده و یکی از برترین‌های تاریخ سینمای جهان است. نکته قابل تأمل این است که این فیلم برگرفته از کتابی با همین نام بود، نوشته نویسنده‌ای به نام آلن سیلیتو. او یکی از اعضای اصلی گروه ادبی دهه 1950 بریتانیا موسوم به «مردان جوان خشمگین» بود. سیلیتو به دلیل نقدهای اجتماعی و تصویر کردن تنش‌های زندگی خانوادگی شهرت داشت.

موسیقی

ضربه‌ای در ذهن شما

  [ ملیحه محمدی] با ضبط آهنگ «دختر چشم قهوه‌ای» در‌ سال1967 بود که وان موریسون، ترانه‌سرا، خواننده و موسیقیدان اهل ایرلند شمالی، حرفه خود را به‌طور مستقل آغاز کرد. بعد از پخش این ترانه، «وارنر براس» موریسون را متقاعد کرد که به نیویورک برود و با کپی‌رایت آنها اثر خود را ضبط کند. موریسون پیشنهاد آنان را پذیرفت و قراردادی را امضا کرد که به‌درستی آن را مطالعه نکرده بود! در این قرارداد نوشته شده بود که وارنر حق هر گونه انتخاب و تغییر را در آهنگ‌ها دارد. در بیست‌وهشتم مارس 1967 طی دو روز ضبط در استودیوی «آر‌اند بی»، هشت آهنگ او ضبط شد. این آهنگ‌ها به‌عنوان نخستین آلبوم سولوی او به نام «ضربه‌ای در ذهن شما» عرضه شد. خود او در ‌سال1973 اعلام کرد که خیلی از این اثرش راضی نبوده و چیزی دیگر را در ذهن خود داشته، فراتر از آنچه وارنر براس در این آلبوم گردآوری کرده. اگرچه در همان ابتدای حرفه‌اش، 22 آهنگ را ضبط و آنها را به‌عنوان یک‌سری مجموعه آهنگ در اواسط ژوئن 1967 عرضه کرده بود، اما بین تمام‌شان «دختر چشم‌قهوه‌ای»، مقام دهم را در رتبه‌بندی ‌سال به دست آورد. در ‌سال 1967 موریسون به بوستون و ماساچوست نقل مکان کرد و بسیار سریع با مشکلات شخصی و اقتصادی مواجه شد. اگرچه کمی بعد شهرت خود را بازیافت. موریسون فعالیت حرفه‌ای خود را در اواخر دهه 50 میلادی و در سنین نوجوانی شروع کرده بود و شخصیتی سرکش داشت. او تحت‌تأثیر پدرش که آثار موسیقی بسیاری را جمع‌آوری می‌کرد، با گوش سپردن به موسیقی بزرگانی همچون جلی رول مورتون، ری چالرز، لید بلی و سولمون براک پرورش یافت؛ خود موریسون بعدها گفت: «اگر هنرمندانی چون ری و سولمون را نمی‌شناختم، نمی‌توانستم جایی که امروز هستم، باشم.» پدرش او را با ژانرهای وسیع موسیقی آشنا کرد؛ بلوز از مادی واترز، گاسپل از مالیا جکسون، جاز از چارلی پارکر، موسیقی محلی از وودی گاتری و موسیقی بومی از‌ هانک ویلیامز و جیمی راجرز. در ‌سال 1999 موسیقی «راک گاراجی» موریسون به رقابت جایزه «گرمی» راه یافت که توسط یکی از منتقدان بنام آن روز این‌طور توصیف شده: «صدای وان موریسون، نوری است در تاریکی، خانه‌ای روشن در انتهای دنیا. او بهترین موسیقی راک را به بشریت تقدیم کرده. اجراهای زنده‌ چشم قهوه‌ای، روح‌افزا و متعالی لقب گرفته‌‌اند و به‌عنوان برترین‌های دنیای موسیقی از آنها یاد می‌شود.»

 بعد از پخش ترانه «دختر چشم‌قهوه‌ای»، شرکت «وارنر براس»، جان موریسون را متقاعد کرد که به نیویورک برود و با کپی‌رایت آنها اثر خود را ضبط کند. موریسون پیشنهاد آنان را پذیرفت و قراردادی را امضا کرد که به‌درستی آن را مطالعه نکرده بود! در این قرارداد نوشته شده بود که وارنر حق هر گونه انتخاب و تغییر را در آهنگ‌ها دارد. موریسون بعدها در ‌سال 1973 اعلام کرد خیلی از این اثرش راضی نبوده و چیزی فراتر در ذهنش داشته.

عکس

گل‌های نارنجک

  [ صابر سماواتی ] تناقض غریبی که در این عکس می‌بینید، زندگی انسانی است که در مرگ به دنبال زندگی است و در ویرانی به دنبال حیات. مادری فلسطینی که در رام‌الله، پوکه‌های گازهای اشک‌آور را جمع کرده، در آنها خاک ریخته و در هر کدام‌شان بذری کاشته و به باغچه‌ای پرگل رسیده؛ به امید روزی که دوباره زندگی در کنار خانواده‌اش جان بگیرد و خبری از گاز و تفنگ و گلوله نباشد. نظامیان رژیم صهیونیستی برای او بذر مرگ می‌کارند، اما این مادر، عاشقانه هر روز به پوکه‌های کاشته در خاک، آب می‌دهد. ابتکار او در چنین حرکتی که ناخودآگاه نمادین و باشکوه است، مثال‌زدنی است. شاید کاری از دستش برنمی‌آید، اما با همین باغچه کوچک خود، پیامی تأثیرگذار برای دنیا دارد؛ برای ما، برای شما و برای هر کسی که از سوداگران مرگ بیزار است و نمی‌خواهد زندگی‌اش را زیر چکمه‌های متجاوز ببیند. شاید هیچ دفاعی برایش باقی نمانده باشد، اما پوکه‌های پرگل آیا خود رویشی جانانه نیست؟

کتاب

ربه‌کا

  [ سپیده سرایی] شاید مردم ملل مختلف مانند آمریکا، انگلیس یا فرانسه سلیقه‌ای متفاوت با ما داشته باشند، اما کتاب‌هایی وجود دارند که به سبب ارزشمندی‌شان  با هر سلیقه‌ای باید آنها را به خاطر سپرد و در اولین فرصت به سراغ‌شان رفت. یکی از این آثار مهم، رمان ربه‌کا اثر دافنه دوموریه، نویسنده انگلیسی است که در ‌سال ۱۹۳۸ منتشر شد.
کتاب با این جمله شروع می‌شود که یکی از آغازهای مشهور تاریخ ادبیات است: «دیشب در عالم رؤیا دیدم که بار دیگر در ماندلی پا گذاشتم.» این رمان توسط زن جوانی روایت می‌شود که تا پایان داستان صرفا به نام خانم دووینتر شناخته می‌شود. داستان درواقع درباره زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. زن جوان پس از مدتی متوجه می‌شود مرد، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده است، اما این تمام ماجرا نیست، چراکه در طول داستان مشخص می‌شود این حادثه‌ای که مرد از آن سخن می‌گوید، چیست و جریان از چه قرار است. «ربه‌کا» یکی از آثار ادبیات انگلستان است که شهرت فراوانی دارد و براساس آن آثار اقتباسی فراوانی هم در سینما ساخته شده است. این کتاب چندین بار هم به فارسی ترجمه شده، اما مشهورترین اقتباس این اثر در سینما، فیلم سینمایی «ربه‌کا» با شرکت لارنس اولیویه است که آلفرد هیچکاک آن را در‌ سال۱۹۴۰ ساخت و موفق به دریافت جایزه اسکار شد.

 


تعداد بازدید :  528