شماره ۲۰۶۴ | ۱۳۹۹ شنبه ۲۲ شهريور
صفحه را ببند
گزارشی از وضع آموزشی مدارس زاهدان در‌ سال تحصیلی جدید
وضعیت آموزش نارنجی
بی‌سوادی، زخمی بر پیکر جامعه. معضلی اجتماعی که بارها از ریشه‌کنی آن گفته شد برای رفتن روی ریل توسعه. کلاس‌های نهضت پا گرفتند تا آمارهای بین‌المللی حکایت بهتری از میزان سواد ایران کنند. حالا کرونا آمده برای شکست این آمار. «اینجا عملا آموزش تعطیل است. بیشتر خانواده‌ها بی‌سوادند، نه امکان استفاده از فضای مجازی را دارند، نه پول مهیا کردن اسباب و ابزار آن را. اینجا 90درصد بچه‌ها از فعالیت مجازی محروم‌اند. معلم‌ها گوشی هوشمند ندارند، چه رسد به دانش‌آموزان.»

[شهروند] اینجا وضع سفید است. بوی مهر میانه شهریور هوس سرکشی کرد به مدرسه‌ها. بچه‌ها به صف شدند. روزهای هفته تقسیم شد میان‌شان. روزهای زوج صدای کلاس اولی‌ها، دومی‌‌ها و سومی‌ها می‌پیچد میان کلاس‌ها. روزهای فرد بقیه بچه‌ها می‌نشینند پشت نیمکت‌ها.
چند خیابان آن‌طرف‌تر یا در کوچه‌هایی که خودشان را می‌رسانند به جنوب شهر شاید هم کمی آن‌سوتر در خانه‌هایی که می‌گویند حاشیه‌شهر را به تصرف خود درآورده‌اند. بچه‌ها هفته‌ای دو ساعت سهم‌شان می‌شود از معلم و کلاس. بچه‌هایی که پدرانشان دغدغه نان دارند و مادران‌شان دلواپس سلامت‌شان. زورشان به خرید ماسک و محلول نمی‌رسد. سواد خواندن ندارند و با فضای مجازی غریبه‌اند. امید بچه‌ها برای باسوادشدن شبکه آموزش است، به شرط بودن جعبه جادویی.     

هفته‌ای دو ساعت آموزش
وضعیت سفید اعلام شده. کتاب و دفترهای سنجاق‌شده به زیربغل بچه‌ها، سلانه‌سلانه خودشان را به مدرسه می‌رسانند. قول‌وقرارشان روز ثبت‌نام حضور دوساعته بوده به همراه ماسک. عده‌ای ساعت هفت صبح، حاضری می‌زنند سر کلاس. عقربه‌های خسته که پامی‌فشارند روی ساعت 9 وقت رفتن می‌رسد. عده‌ای دیگر کتاب و دفترها را پهن می‌کنند روی نیمکت‌ها. ماسک‌ها حوصله‌شان را سرمی‌برند تا به گوشه‌ای پرت شوند. اخم آقا معلم که درهم می‌شود، ماسک‌ها جا خوش می‌کنند روی صورت‌ها. ساعت 11 وقت رفتن به خانه است. اینجا مدرسه‌ای است غیرانتفاعی برای پسربچه‌های اول تا پنجم. «قبل از ورود بچه‌ها، کلاس‌ها ضدعفونی می‌شوند.» عبدالرحیم بعد از معاونت مدارس دولتی، چند سالی است مدیر این پسربچه‌هاست.
بچه‌اند، عشق بازی و آتش سوزاندن. از کرونای معروف، نامش را شنیده‌اند. اخم آقا معلم و فریاد مدیر دقایقی وجود کرونا را هشدارمی‌دهد. برنده این میدان طعم شیرین بازی و حرف‌زدن با همکلاسی‌هاست. ماسک‌ها کنار ‌زده می‌شوند. انگشتان کوچک کنجکاوشان سطوح را جست‌وجو می‌کند. در غفلت از کرونا نان و سیب‌ها به هم تعارف می‌شوند. «تمام توضیحات ما چنددقیقه‌ای بیشتر دوام نمی‌آورند. دوباره سرگرم بازی و حرف‌زدن می‌‌شود، بدون رعایت فاصله‌ها.»   
قبل از شیطنت‌های کرونا، 20 دانش‌آموز می‌نشستند رو به تخته‌سیاه. صبح به صف می‌شدند و تا ظهر گوش می‌سپردند به طنین صدای زنگ مدرسه. زنگ‌های تفریح و ورزش هم بود. روزی پنج، شش ساعت کنار هم. روزگار خوشی بود قبل از کرونا. حالا کلاس‌ها 10نفره شده‌اند برای دو ساعت درس در روز. وقت کم می‌آید برای گفتن از داستان الفبا و کشیدن تصویرشان کنار هم که صدای «بابا» می‌دهد یا «آن مردی که در باران می‌آمد». «باید اولیا در خانه این کمبود زمان را جبران کنند.»پدر و مادرها بعد از مرزگشایی کرونا معلم‌ سرخانه شدند. چشم‌دوختند به شبکه شاد. سوالات و سردرگمی بچه‌ها را نوشتند و فرستادند برای معلم‌ها. خیلی‌ها زورشان نرسید به فرمول‌ها. «اینجا آمار بی‌سوادی خانواده‌ها بالاست. سواد هم داشته باشند با مباحث جدید درسی ناآشنا هستند.»   تعطیلی مدارس که مرسوم شد، شبکه شاد شد نُقل مجالس. قصه تبلت‌ها و نبود گوشی‌های هوشمند هم بود هرچند عده‌ای می‌گفتند اینترنت هنوز به شهرشان نرسیده و غریبه‌اند با دنیای صفرها و یک‌ها. ماه‌ها که گذشتند وزیر ارتباطات از رسیدن اینترنت به روستاها گفت. اینترنتی که قرار شد رایگان باشد برای معلم‌ها و دانش‌آموزان. خبرها هم از توزیع تبلت‌ها میان بچه‌های شهرهای دوردست گفتند. قرار بر این شد ‌سال تحصیلی جدید هیچ دختر و پسری بی‌آموزش نماند. «اینترنت رایگان هنوز به ما نرسیده. تبلت‌ها هم همین‌طور.» نوبت به مدارس دولتی که می‌رسد، کلاس‌های بیست‌نفره می‌شوند سی، چهل نفر. بچه‌هایی که سهم‌شان از آموزش می‌شود هفته‌ای دو ساعت حاضری سرکلاس. «مدارس دولتی فاجعه است. حدود 1200 دانش‌آموز که تنها هفته‌ای دو ساعت می‌توانند سرکلاس‌ها حاضر شوند.» یک‌هفته‌ای است بچه‌ها طعم سرکلاس حاضری‌زدن را می‌چشند. بچه‌های سرگردان که منتظر کلاس حضوری دو ساعته در هفته‌شان می‌مانند. «عملا در این یک هفته هیچ بچه‌ای از آموزش مناسب بهره نبرده است. هفته‌ای دو ساعت نوبت‌شان می‌شود برای کلاس. پایان ‌سال هم آزمون‌ها تأییدمی‌شوند تا بچه‌ها یک کلاس بالاتر بروند. این در آینده نزدیک می‌شود فاجعه.»   

توپ در زمین اولیا
مرکز شهر پُر شده از چند مدرسه غیرانتفاعی. مدارسی برای بچه‌های مدیران، معاونان و کارمندان. بقیه بچه‌ها سرکلاس‌های دولتی حاضری می‌زنند. هر کلاس 40 نفر. بچه‌ها تنگ هم روی نیمکت‌های چوبی و فلزی رنگ‌ورو رفته، چشم می‌دوزند به تخته روی دیوار. آموزش‌وپرورش گفت منتظر مهر نمانند و نیمه‌شهریور، بوی مهر بپیچد در شهر. ثبت‌نام‌ها شروع شد و ماسک اجباری. اما هنوز بودجه نرسیده برای ترمیم سرویس‌های بهداشتی. شیرهای خراب و گاهی غایب. درهایی که تمایلی به بسته‌شدن ندارند و مایع دستشویی که بیشتر اوقات حاضری نمی‌زند. بچه‌ها ماندند و آب خالی برای شستن دست‌ها، به شرط سرحال بودن شیرها. «شرایط با قبل کرونا فرقی نکرده. خبری از پروتکل‌ها نیست. سرویس‌های بهداشتی که یک بحران‌اند.»
هرچه به سمت جنوب شهر می‌روید، مدارس نزارترند و اولیا فقیرتر. توانی برای خرید ماسک نیست و نان شب واجب‌تر است. «ناصر» شرایط حاشیه‌ شهر را وخیم‌تر از جنوب و مرکز شهر می‌داند. محله‌هایی که نه خبری از فاصله اجتماعی است، نه ماسک و محلول ضدعفونی‌کننده کارایی برای اهالی دارد. «مدیر آموزش‌وپرورش استان اعلام کرده بود 60درصد مدارس زیرساخت‌های تأمین اصول بهداشتی را ندارند برای شروع ‌سال تحصیلی.»
کلاس‌ اولی‌ها پارسال حروف الفبا را یاد گرفتند برای نوشتن املا، اما کرونا مدارس‌شان را تعطیل کرد تا بنشینند روبه‌روی شبکه آموزش. امسال کلاس دوم‌اند، اما به لکنت می‌افتند در خواندن واژه‌ها. کلاس‌ سومی‌ها هم ضرب‌ را بلد نیستند و نمی‌دانند با تقسیم‌های کلاس چهارم چه کنند. «بچه‌هایمان بی‌سواد فقط می‌روند کلاس بالا.» مدارس که تعطیل شدند، مادر و پدرها مدرسه را دوباره شروع کردند. نوشتند و خواندند و هجی‌کردند تا بچه‌ها بیاموزند خواندن و نوشتن را. «کرونا به آموزش بچه‌ها ضرر زد. هر قدر هم ما پدر و مادرها تلاش می‌کنیم به استانداردها نمی‌رسیم. بچه‌ها بی‌سواد بار می‌آیند.» «ناصر» یکی از  اولیا از شرایط بازگشایی مدارس در کرونا ناراضی است. از نبود تمهیدات بهداشتی، ندادن ماسک و محلول ضدعفونی به بچه‌ها. «مدارس هیچ امکاناتی ندارند. بیشتر اولیا به نان شب محتاج‌اند و نمی‌توانند ماسک و محلول بچه‌ها را تهیه کنند.» «ناصر» از مدیران مدارس گلایه دارد. «مدیران توپ را به زمین اولیا می‌اندازند. می‌گویند معلم‌ها سرکلاس‌ حاضرند، بچه‌ها خواستند بیایند، نخواستند نه. ما معلم‌ها را فرستادیم سرکلاس‌ها.»

هیولای بی‌سوادی در کمین بچه‌ها
مدارس شهر که زنگ بازگشایی را زدند، مدارس روستایی هم میل به بازگشایی کردند، اما هر دو بی‌ماسک و محلول ضدعفونی. وضع سفید، اجازه بازگشایی‌ها بود. فاصله اجتماعی، شیفت‌بندی کرد بچه‌ها را. مدارس شهر یک‌هفته‌ای است که شده‌اند میزبان دانش‌آموزان. پروتکل‌ها در میانه شهر ناپیدا هستند و گویی هیچ‌گاه قرار نیست گذرشان به حاشیه شهر و روستاها برسد. «به‌ندرت بچه‌ای با ماسک می‌رود مدرسه. ماسک‌های کثیف که خبر از روزهای متمادی استفاده می‌دهند.» «احمد» فعال اجتماعی است. او مقصر اصلی را فقری می‌داند که میان همشهری‌هایش بیداد می‌کند. «اینجا ماسک، محلول ضدعفونی و فاصله اجتماعی بی‌معنی است.»
آمارها می‌گویند بیشتر بچه‌ها شبکه شاد دارند برای خواندن فصول کتاب‌ها. اگرچه واقعیت این روزهای زاهدان خبر از این دارد که بیشتر بچه‌ها هنوز گوشی هوشمند از نزدیک ندیده‌اند و همه امیدشان به کلاس 25دقیقه رسانه ملی بود و بس. «نمی‌دانم این آمارها از کجا به مرکز فرستاده می‌شود! هزینه گوشی هوشمند برای اغلب مردم شهر به معنی نان شب چند ماه اهل و عیال است.» وزیر ارتباطات خبر از توسعه ارتباطات در روستاها داده، اما حالا زاهدان در مرکز استان با مشکلات نبود اینترنت دست به گریبان است. «پنج، شش سالی می‌شود به‌عنوان مدیرمسئول یک رسانه پیگیر اینترنت برای تلفن ثابت هستم.»
شبکه شاد جایگزین کلاس‌های درس شد. اینترنت و گوشی هوشمند اهمیت پیدا کرد و بارها و بارها اخبار از کمبودها روایت کردند و دلسوزان از نداشته‌ها گفتند. از زنگ خطری که برای کیفیت آموزش به صدا درآمده بود. «اغلب معلم‌ها گوشی هوشمند ندارند و استفاده از این فضا را بلد نیستند. کلاس‌ها ضمن خدمت هستند، اما بهانه‌ای برای حضور و غیاب و گرفتن مدرک.»
بی‌سوادی، زخمی بر پیکر جامعه. معضلی اجتماعی که بارها از ریشه‌کنی آن گفته شد برای رفتن روی ریل توسعه. کلاس‌های نهضت پا گرفتند تا آمارهای بین‌المللی حکایت بهتری از میزان سواد ایران کنند. حالا کرونا آمده برای شکست این آمار. «اینجا عملا آموزش تعطیل است. بیشتر خانواده‌ها بی‌سوادند، نه امکان استفاده از فضای مجازی را دارند، نه پول مهیا کردن اسباب و ابزار آن را. اینجا 90درصد بچه‌ها از فعالیت مجازی محروم‌اند. معلم‌ها گوشی هوشمند ندارند، چه رسد به دانش‌آموزان.»          

رتبه اول کشور در محرومیت‌های آموزشی
محرومیت، موانع تحصیلی و بازماندگان از تحصیل از سال‌های دور با سیستان‌وبلوچستان عجین شده؛ هرچند هر وزیری که بر صندلی وزارت آموزش‌وپرورش تکیه زده، از کاستن این درد گفته. ‌سال 96 بود که بطحایی از توجه به فاصله زیاد سیستان‌وبلوچستان در ‌مقایسه با سایر استان‌ها گفت. در همان دوره قرار شد وضع تحصیلی دانش‌آموزان این استان در دستور کار وزارتخانه قرار بگیرد. نماینده مردم زاهدان هم درمجلس از شناسایی ۱۲۷‌هزار کودک بازمانده از تحصیل در سیستان‌وبلوچستان در‌ سال تحصیلی 99-98 خبر داده بود، هرچند این نماینده از کمبود 13هزار معلم هم در استان گلایه کرده بود. این آمار درحالی از سوی نماینده زاهدان گفته می‌شد که بسیاری از این دانش‌آموزان می‌توانند هرکدام آینده‌سازان این کشور باشند، اما آنها محکومند در سایه‌سار تبعیض آموزشی خط بطلان بر آرزوهای خویش بکشند. در همان برهه صحبت‌هایی پیرامون پایین‌بودن شاخص‌های توسعه‌ای درحوزه آموزش‌وپرورش شکل گرفت. صحبت‌هایی که می‌گفتند استان سیستان‌وبلوچستان در اغلب شاخصه‌ها در رده آخر کشور قرار دارد. استان سیستان‌وبلوچستان درحوزه کمبود فضای آموزشی، پایین‌بودن معدل کتبی دیپلم دانش‌آموزان، کودکان بازمانده از تحصیل، کمبود نیروی آموزشی و ترک‌تحصیل دانش‌آموزان رتبه نخست کشور را دارد و متناسب با این عقب‌ماندگی‌ها اقدامات لازم در استان تدبیر و عملیاتی نمی‌شود. در شرایط فعلی استان سیستان‌وبلوچستان با آمار رشد جمعیتی مواجه بوده؛ این آمار سالیانه 4.5 در ‌هزار است که از ابتدای انقلاب این رشد جمعیت ثابت بوده، ولی وزارت آموزش‌وپرورش به هیچ‌عنوان برنامه‌ای برای این افزایش جمعیت ندارد. سیستان‌وبلوچستان رکورددار بازماندگان از تحصیل در میان 31 استان ایران است و دختران هم رکورددار بازماندگان از تحصیل در این استان؛ بازماندگانی که بی‌توجهی به آنها عواقبی بعضا امنیتی در پی دارد.
به گفته رضوان حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش‌وپرورش، در چهارسال گذشته یعنی از ‌سال 95 تا 97 حدود 143‌هزار کودک که از تحصیل بازمانده بودند، جذب مدرسه ‌شدند و همچنان 142‌هزار کودک از تحصیل بازمانده‌اند. مدیرکل آموزش‌وپرورش سیستان‌وبلوچستان هم در همان دوران گفته بود:  «در چهارسال گذشته 120‌هزار کودک بازمانده از تحصیل جذب مدارس شدند و همچنان 70‌هزار نفر از تحصیل بازمانده‌اند؛ این یعنی از جمعیت 143‌هزار کودک بازمانده از تحصیل که در 31 استان ایران جذب شدند، بیش ‌از 80‌درصد آن، 120‌هزار نفر متعلق به سیستان‌وبلوچستان‌ است؛ همچنین از 142‌هزار کودک همچنان بازمانده هم چیزی حدود 50‌درصد بازهم متعلق به محروم‌ترین استان ایران است.» کمبود شديد فضاي استاندارد و تجهيزات آ‌موزشي و رواج شغل‌هاي کاذب به ‌دليل سکونت در مناطق مرزي بي‌تأثير در بازماندن دانش‌آموز از تحصيل نيست. فقر مالي و ناتواني در تأمين امکانات اوليه تحصيل و اشتغال فرزندان براي تأمين مخارج زندگي، دوري مدرسه و نداشتن امکان پرداخت هزينه اياب‌وذهاب، واقع‌شدن در مناطق دورافتاده، نداشتن سرويس اياب‌وذهاب در واحد آموزشي، ازدواج زودهنگام دختران و کودکان بدسرپرست ازجمله عوامل موثر در جاماندن دانش‌آموزان از تحصيل بوده است. کثرت مناطق مرزي و دورافتاده، کثرت مراکز جمعيتي با آمار اندک، بافت جوان جمعيت، کمبود شديد نيروي انساني و عدم ماندگاري نيروي موجود و همچنين کمبود معلم زن در روستا که سبب ترک تحصيل دختران مي‌شود نيز، از عوامل ديگر هستند.


تعداد بازدید :  901