شماره ۲۱۱۷ | ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۸ آبان
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

کرشمه مهر
به زبان چرب جانا بنواز جان ما را/به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را
ز میان برآر دستی مگر از میانجی تو/به کران برد زمانه غم بی‌کران ما را
به دو چشم آهوی تو که به دولت تو گردون/همه عبده نویسد سگ پاسبان ما را
ز پی عماری تو چه روان کنیم مرکب/چو رکیب تو روان شد چه محل روان ما را
به سرا و مجلس خود مطلب نشانی ما/چو تو بر نشان کاری چه کنی نشان ما را
گله فراق گفتم که نه نیک رفت با/به کرشمه مهر برنه پس از این زبان ما را
به تو درگریخت خاقانی و جان فشاند بر تو/اگرش مزید خواهی بپذیر جان ما را
خاقانی شروانی

شرم عشق
چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم/به ناله گرم بود محفلی که من دارم
بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب/به روی آب بود منزلی که من دارم
دل من از نگه گرم او نپرهیزد/ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم
بخون نشسته‌ام از جان ستانی دل خویش/درون سینه بود قاتلی که من دارم
ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق/که با تو شرح دهد مشکلی که من دارم
رهی چو شمع فروزان گرم بسوزانند/زبان شکوه ندارد دلی که من دارما
رهی معیری


تعداد بازدید :  310