یاسر نوروزی| صالحه زهرهوند، دانشآموخته کارشناسی رشته موسیقی و فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد است. ساز تخصصی زهرهوند، چنگ است و با اطلاعات توأمان در ادبیات، سابقه چندین ساله در ترانهسرایی دارد و همکاریهای متعددی با خوانندگان مطرح کشورمان داشته است. در واقع اگر بخواهیم شاخههای فعالیتش را به دو گروه برجستهتر دستهبندی کنیم، موسیقی و ترانهسرایی جزو جداییناپذیرشان است. او چنگ باستانی ایران، هارپ و قانون مینوازد و در ارکسترهای مختلف از جمله گروه موسیقی «مولانا»، «روناک»، «میراث»، «ارکستر آکادمیک تهران»، «ارکستر سنتی تالار وحدت»، «ارکستر استاد مشایخی» و... حضور داشته و نواخته است. در زمینه شعر و موسیقی نیز با خوانندگان مطرحی نظیر علیرضا افتخاری، سید حسامالدین سراج، سالار عقیلی، علی زند وکیلی، فریدون آسرایی، ایلیا منفرد، مانی رهنما، نیما مسیحا، حمید خزاعی و... همکاری داشته است. در کنار آن، البته فعالیتهایی در حوزه سینما هم داشته که از جمله میتوان به بازی در نقش مکمل زن در فیلم «آکمان» اشاره کرد. هرچند حضورش در نوازندگی تئاتر پررنگتر بوده و با امیر دژاکام، اصغر همت و کارگردانان متعدد همکاری داشته است. با این حال، در صفحه شخصیاش در اینستاگرام همچنان بسیاری از این فعالیتها مغفول است؛ شاید علاقهای به مطرح کردن خود ندارد که در این گفتوگو در اینباره هم پرسیدهایم؛ همچنین درباره تصاویری که با رحیم نوروزی (بازیگر) در صفحهاش وجود دارد؛ هرچند در همین مصاحبه عنوان کرد بهتازگی از این بازیگر جدا شده است. در هر حال، آنچه در ادامه میخوانید گذری است به رشته فعالیتهای صالحه زهرهوند به عنوان نوازنده و ترانهسرا.
چه زمانی نوازندگی چنگ را شروع کردید و چرا چنگ؟
وقتی 19 سالم بود، یک روز از جلوی مکانی رد شدم که نمیدانستم متعلق به کیست. آن مکان در واقع محل فروش ساز و متعلق به زندهیاد استاد محمد پرکان بود. همینطور که رد میشدم و ویترین را تماشا میکردم، سازهای چنگ ایشان نظرم را جلب کرد. در همان بدو امر، این ساز چنان توجه و شیفتگی آنی در من ایجاد کرد که احساس کردم میتوانم آن را بنوازم. خاطرم هست وارد مکان عرضه سازها شدم و بدون اینکه کنکاشی راجع به ساز کنم، به آقای پرکان گفتم من این ساز را میخواهم! ایشان گفتند دخترم اول این ساز را با دقت نگاه کن، توضیحات مرا گوش کن، شاید احساس کنی به کار تو نمیآید. من اما گفتم نه! همین ساز را میخواهم! بعد هم پشت ساز نشستم و بخشهایی از قطعه «ایران سرای امید»، ساخته استاد محمدرضا لطفی را نواختم. البته از چند سال قبلتر از آن، عضو گروه موسیقی مولانا، نوازنده سنتور و شاگرد استاد محمدجلیل عندلیبی بودم.
پس احتمالا خیلی زود وارد مجامع مختلف هنری برای نوازندگی شدهاید؛ درست است؟ همزمان در کار ترانهسرایی هم بودید؟
بله، زمانی کوتاه بعد از آنکه ساز را خریداری کردم و با نواختنش آشنا شدم، افتخار داشتم که همراه استاد علیرضا افتخاری روی صحنه بروم. این اجرا و در ادامه همکاریهای بعدی با گروههای موسیقی و مراودات بعدتر، باعث شد به ترانهسرایی هم رو بیاورم. هرچند ترانههایی برای خودم مینوشتم و داشتم، اما شاید اولین همکاریها به ویرایش یکی از ترانههای استاد افتخاری برگردد؛ زمانی که به استودیو رفته بودم و استاد محمدجلیل عندلیبی شعر را در اختیارم گذاشتند و کلماتی از شعر را ادیت کردم. همان زمان بود که استاد افتخاری دفتر شعرم را مطالعه کردند و به من پیشنهاد همکاری دادند. خب، واقعا این پیشنهاد، افتخار بزرگی برایم بود. از اینجا بود که ترانهسرایی را به شکل جدی شروع کردم.
بین ترانههایی که گفتهاید، کدام یک را بیشتر میپسندید؟
طبیعتا با تمام ترانههایی که برای خوانندگان مختلف نوشتهام ارتباط برقرار کردهام، چراکه همیشه در تلاش بودهام استانداردهای لازم را در ترانهسرایی مراعات کنم. اما اینکه کدام یک را بیشتر میپسندم، باید بگویم محبوبترین ترانههایم متأسفانه هنوز خوانده نشدهاند و در دفترم هستند.
بنده صفحه شما را در اینستاگرام رصد کردهام و چند سوال هم در اینباره دارم. اول اینکه گویا اشتیاق چندانی به ارائه فعالیتهایتان روی صفحه ندارید. در واقع فعالیتهای زیادی داشتهاید، اما به نظرم چندان علاقهای در ارائه اطلاعات مختلف راجع به آنها ندارید. چرا؟
راستش اینطور نبوده که نسبت به معرفی کارهایم بیعلاقه باشم اما خب، هر کاری روحیه و توانایی خاص خودش را میطلبد. واقعیت این است که تا به حال خیلی در این حس و حال نبودهام و البته پشتکارش را هم نداشتهام. هرچند، شاید در آینده بیشتر روی این موضوع کار کنم تا اگر روزنامهنگاری مثل شما یا علاقهمندانی به صفحهام آمدند، بیشتر درباره فعالیتهایم بدانند. البته حالا که فکر میکنم، دلیل مشخصتری هم برای این موضوع وجود دارد؛ اینکه فعالیتهای من به چند دسته تقسیم میشوند و شاید نتوانم مخاطب را در صفحهام با این فعالیتها آشنا کنم. یعنی احساس میکنم شاید اگر بخواهم در حوزه نوازندگی، ترانهسرایی و بازیگری تمام فعالیتهایم را در صفحات شبکههای اجتماعی بازتاب بدهم، ممکن است مخاطب را سردرگم کند.
سوال دیگرم درباره تصاویر شما کنار آقای رحیم نوروزی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است.
آقای رحیم نوروزی، بازیگر خوب و بااخلاق کشورمان، همسر من بودند، اما خب مدتی است که از ایشان جدا شدهام.
بله، متوجهام...
در واقع دلیل اینکه عکس جدیدی از ایشان در صفحهام قرار ندادهام، همین است. چون یکسری از دوستان سوال میکردند چرا دیگر عکس جدیدی با ایشان ندارید و خب، حالا که دارید این پرسش را مطرح میکنید، باید بگویم به این دلیل است که ما در واقع مدتی است از هم طلاق گرفتهایم.
پس احتمالا آشنایی شما با ایشان به دوران بازیگریتان در سینما برمیگشته، درست است؟
خیر، به زمانی دورتر مربوط بود. حدود 12 سال پیش بنده در تئاتری به نام «یک دامن ماه و ستاره» به کارگردانی استاد امیر دژاکام که در تالار وحدت اجرا شد، با ایشان آشنا شدم. در آن کار آقای رحیم نوروزی نقش یزید را داشتند و من نقش نوازندهای که حالات روحی او را در قالبی موسیقایی بیان میکرد. در واقع صدای ساز در آن کار، صرفا پسزمینه و زیرصدا نبود بلکه نوعی دوئت بود بین مونولوگ بازیگر و سولوی نوازنده. ما از آن تاریخ با هم آشنا شدیم و رفت و آمدهایمان ادامه داشت تا اینکه حدود 2 سال پیش به ازدواج منجر شد. هرچند در نهایت بهتازگی به طلاق رسید و جدا شدهایم.
البته در تمام صحبتهایتان، با وجود طلاق، همچنان با احترام از ایشان یاد میکنید و این نکته، حائز اهمیت است.
سپاسگزارم. خوشحالم که از رفتار من چنین دریافتی شده چون واقعیتش هم همین است. من از ایشان جدا شدهام اما همیشه برایشان احترام قائل بودهام. ایشان یکی از بازیگران خوب و بااخلاق کشورمان هستند. حالا اینکه جدا شدهایم، قطعا دلایل مختلفی داشته که مطرح کردنشان موضوعیت ندارد. به هر حال تفکرات و رویکردهای انسانها نسبت به موضوعات، بهویژه وقتی اختلاف سنی مشهودی با هم دارند، بیشتر به چشم میآید و شاید یکی از دلایلش همین باشد.
برگردم به کارنامه هنری شما. گمان کنم کفه نوازندگی و ترانهسرایی در کارنامه شما سنگینتر باشد. همراهی این دو با هم، چه کمکی به ترانهسرا میکند؟ به نظرتان وقتی ترانهسرا خودش نوازنده و به موسیقی وارد است، چه تأثیری در کارش دارد؟
به نظر من آشنایی ترانهسرا با موسیقی به قدری لازم است که در صورت فقدان آن، شاید ترانهسرایی گاهی غیرممکن باشد. حداقل درباره خودم فکر میکنم اگر آشنایی با موسیقی نداشتم واقعا نمیتوانستم کار ترانهسرایی انجام بدهم. البته شاید در بعضی قالبها وضعیت بهگونهای دیگر باشد و در وهله اول به تسلط زیادی نیاز نباشد. مثلا زمانی که آهنگساز قرار است بر اساس شعر شما ملودی بسازد، شاید چندان به این تسلط احتیاجی نباشد. اما اگر قرار باشد شما به عنوان ترانهسرا روی ملودی شعر بگویید، در این حالت قطعا به تسلط و مهارت، نیاز پیدا میکنید. حتی اگر بخواهیم نگاهی عمیقتر به ماجرا داشته باشیم، برای به بار نشستن بعضی تلفیقهای مناسب، تسلط کامل بر موسیقی، برای پیوندی صحیح بین شعر و موسیقی، لازم و ضروری است.
مدتی پیش در همین صفحه سراغ موضوعی به نام حقالتألیف یک ترانه رفتیم و با خانم نیلوفر لاریپور هم گفتوگویی داشتیم. در آن گفتوگو ایشان اشاراتی داشتند درباره معضلی که برخی خوانندگان به آن دچار شدهاند و آن هم پرهیز از هزینه کردن بابت ترانه است! چقدر در طول کارتان با این معضل درگیر بودهاید؟
خانم لاریپور از جمله کسانی هستند که سابقه بسیار بیشتری نسبت به بنده دارند و بهنوعی از جمله پیشکسوتهای ما محسوب میشوند. اتفاقا همان زمان مباحث ایشان را درباره موضوعی که گفتید میخواندم. برای همین، باید بگویم با توجه به اطلاعاتی که در این زمینه از دیگران هم شنیدهام، این معضل وجود دارد و خانم لاریپور هم بهدرستی به آن اشاره کردهاند. اما بنده در طول کارم تا به حال با چنین مواردی برخورد نکردهام. شاید بهتر است اینطور بگویم بخت این را داشتهام که در طول همکاری با افراد مختلف، با چنین معضلی برخورد نکنم. در واقع تا به حال در تمام همکاریها احترام متقابل وجود داشته و هیچوقت شخصا به این موضوع برنخوردهام.
با وجود جوانی، اجراهایی با چهرههای سرشناس در کارنامهتان داشتهاید: شاپور رحیمی، حسن ناهید، ایرج، افتخاری، سراج، آسرایی و .... شاید برای خواننده جالب باشد بخشی از خاطرات همکاریتان با هر کدام از این چهرهها را بگویید.
همکاری با تمام کسانی که اسم بردید برای بنده افتخار بوده و اگر بخواهم از خاطرات این همکاریها بگویم، پر از خاطرات خوب است؛ اما اگر بخواهم بداهتاً نکتهای یا صحنهای از این خاطرات بگویم باید به ماجرایی کنار خانه زندهیاد استاد پورتراب اشاره کنم. خاطرم هست یکبار برای کلاسهای موسیقی منزل استاد پورتراب میرفتم و اتفاقا شب تولدم هم بود. آژانس گرفتم و سر راه خواستم کیک بخرم و به منزل مادرم که در همان محدوده بود، بروم. زمانی که داخل آژانس بودم، با یکی از دوستانم تماس گرفتم و گفتم من شعری گفتهام که هر طور نگاه میکنم فکر میکنم فقط فریدون آسرایی باید آن را بخواند. تلفنم که تمام شد و از ماشین پیاده شدم، فریدون آسرایی را کنار ماشین دیدم! همانجا با ایشان چند دقیقهای صحبت کردم و همین شد آغاز انتشار ترانه «چشمات مال منه». این اتفاق جالب، هیچوقت از یادم نمیرود.