[شهروند]شکی نیست که منابع مختلف تاریخی بر رفتارهای وحشتناک و دور از شأن و نزاکت پهلوی اول و دوم، رضا و محمدرضا شاه، تأکید دارند. با این حال گویا عدهای نمیخواهند از تصوری که بعضی رسانهها برایشان ایجاد کردهاند، بیرون بیایند و واقعیت را بپذیرند. کار ما نیز در این صفحه همین است؛ اینکه برخی حقایق تاریخی را بیرون بکشیم و بار دیگر به مخاطبان گوشزد کنیم. این بار سراغ رفتارهایی از محمدرضا و رضاشاه رفتهایم که مطالعه آنها میتواند مفیدفایده باشد. این روایتها را از اسناد وزارت خارجه آمریکا (ترجمه محمدقلی مجد)، کتاب «خاطرات نخستین سپهبد ایران» (نوشته احمد امیراحمدی و غلامحسین زرگری)، کتاب «گفتوگوهای من با شاه» (خاطرات اسدالله علم، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی)، «یادداشتهای علم» و «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» (نوشته جعفر شهری) انتخاب کردهایم که میخوانید.
شاهی که اطرافیانش را کتک میزد!
دائما عصبانی بود و از دست هر کسی غضبناک میشد، بلافاصله شخصا او را کتک میزد. قبلاً وقتی وزیر جنگ هم بود، موقع عصبانیت، بهصورت طرف مقابلش سیلی میزد یا او را به باد کتک میگرفت! حال میخواست آن فرد، رئیسالوزرا باشد یا رئیس نظمیه. مدیر روزنامه، افسر یا هر مقام دیگر! رضاخان با اینکه حالا رئیسالوزرای جدید ایران و عالیترین مقام سیاسی کشور شده، اما نتوانسته بود لااقل یکی از اخلاق روزهای گذشتهاش را که سرباز و افسر قزاز بود کنار بگذارد.
شاه فحاش!
سر شام، نظر اسدالله علم، نخستوزیرش، را درباره گزارش بیبیسی پرسید. علم هم گفت: «اهمیت زیادی نداشت. فقط به واقعیتها پرداختند.» محمدرضا پهلوی بخشهایی از آن گزارش را خواند و گفت: «بسیار خب! شما به این میگویید بیاهمیت؟» و علم پاسخ قبلیاش را تکرار کرد. محمدرضا گفت: «پس حالا فهمیدیم! حالا دیگر میدانیم که عین واقعیت از نظر بعضی اشخاص یعنی چه!» و سپس رگباری از فحش و ناسزا نثار علم کرد و چنان فریاد زد که مادرش و تمام خانواده سلطنتی، نفسهایشان از وحشت در سینه حبس شد. علم هم در حیرت مانده بود از اینکه چرا محمدرضا باید بهخاطر یک گزارش درست و البته بیاهمیت، اینقدر عصبانی شود و فحّاشی کند.
٧نفری که اضافه کشته شدند!
رضاخان نقشه فلان شهر را جلوی خودش میگذاشت و دو خط موازی روی آن میکشید و دستور میداد خیابان جدید (خیابان پهلوی) را طبق آن خطوط احداث کنند. مقامات محلی ناگزیر بودند پیش از بازدید او، خیابان جدید را بسازند. حتی درختها را از جای دیگر میکندند و شب پیش از ورود او، در خیابان جاگذاری میکردند تا خیابان طبق میل او باشد. در یکی از این بازدیدها او درختها را شمرد و دید که یک درخت، کم است! برای همین، مقام مسئول را بهشدت تنبیه کرد! حتی در ماجرایی، ٥٤نفر را دستگیر و محاکمه کردند و طبق دستور تلگرافی رضا پهلوی، آنان را به رگبار بستند. وقتی نعشها را شمردند، معلوم شده بود که به جای ٥٤نفر، ٦١نفر را کشتهاند! بنا به آنچه در کتاب «نخستین سپهبد ایران» (نوشته احمدمیراحمدی و غلامحسین زرگری نژاد) در صفحه ٢٦٧ آمده است، در این اتفاق وحشتناک، ٧نفر را در اثر عجلهای که بهخاطر دستور رضا پهلوی ایجاد شده بود، بیگناه کشته بودند!
برود بگوید غلط کردم!
از نخستوزیرش پرسیده بود: «این دکتر کنی، رئیس و دبیرکل حزب مردم، چه غلطهایی کرده؟ در اصفهان میتیک داده و گفته این دولت، یک دولت ارتجاعی است و بهعلاوه، اگر انتخابات شهرداریها و انجمنهای ولایتی آزاد باشد، حزب ما خواهد برد. اولا چطور بهخود جرأت داده است بگوید دولت من، دولت ارتجاعی است؟ ثانیا چطور ممکن است به این حرف تأکید کند که انتخابات در سلطنت من آزاد نیست؟» خلاصه، دستور داد که کنی را عوض کنند و ناصر عامری را به جایش بگذارند، اما محمدرضا پهلوی انتقادات و پیشنهادات اصلاحی عامری را هم برنتابید و از نطق او که در گرگان گفته بود باید تحصیلات و معالجه برای مردم مجّانی شود، عصبانی شد و دیگر او را به درگاهش راه نداد و مجازاتش را اینگونه تعیین کرد: «برود در آذربایجان بگوید من غلط کردم!» چند روز بعد، نطق دبیرکل حزب مردم را در تبریز، به گوش محمدرضا رساندند. عامری تقریبا گفته بود: «در گرگان غلط کردم!» محمدرضا هم گفت: «خوب است.»
نتیجه اجرای قانون کشف حجاب
القاب سید، حاجی، مشهدی و کربلایی را ممنوع کرد؛ مراسم عزاداری عمومی را به یک روز محدود کرد. او برگزاری آیینهای خیابانی محرم و عید قربان را هم ممنوع اعلام کرد؛ حرم امام رضا(ع) و مسجد اصلی اصفهان را به روی گردشگران خارجی گشود؛ سنت اعلام آغاز ماه رمضان با شلیک توپ و کاهش ساعات کاری در این ماه را برداشت؛ اداره بنیادهای روحانی را از دفتر اوقاف مذهبی به وزارت آموزشوپرورش منتقل کرد؛ پوشیدن چادر را در مکانهای عمومی، اعم از خیابانها، ادارات دولتی، سینماها، حمامهای عمومی، اتوبوسهای شهری و حتی کالسکههای شهری، ممنوع کرد! او برای رواج بیحجابی، همسر و دخترانش را در فروردین ١٣٠٦، بهصورت بیحجاب به حرم حضرت معصومه(س) فرستاد که باعث اعتراض واعظ حرم و شیخ محمد بافقی شد. او سپس در روز اعلان عمومی قانون کشف حجاب، ترتیبی داد که ملکه و دخترانش بهصورت بیحجاب از مدعوّین پذیرایی کنند. پس از اجرای این قانون، نسبت طلاق به ازدواج، بالا رفت، طوریکه در ماه اول اعلام آزادی زنان، بیش از ١٢هزار زن فقط در تهران از شوهرانشان جدا شدند؛ تهرانی که در آن زمان، جمعیتش به ٣٠٠هزار نفر هم نمیرسید! بدینترتیب، رضاپهلوی سنگ بنای انحرافات زیادی را به جای گذاشت.