شماره ۳۰۵۶ | ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
صفحه را ببند
رؤیای فرار

هر موجود زنده‌ای که در قفس زندانی شود، نخستین فکری که به ذهنش می‌رسد، فرار است و همه اسرا در این فکر بودند. همیشه از فرار صحبت می‌شد. گاهی اوقات که صحبت‌ها جدی‌تر می‌شد، بعضی‌ها بقیه را ناامید می‌کردند و می‌گفتند نمی‌شود؛ ممکن است کشته شویم، سیم‌های خاردار ممکن است برق داشته باشند، دور اردوگاه را مین‌گذاری کرده‌اند، نیروهای عراقی تعدادشان زیاد است یا لب مرز را چه کار کنیم. بالاخره به هر دلیلی بچه‌ها را منصرف می‌کردند. اگر هم کسی برای فرار طرحی داشت، سعی می‌کرد پنهان نگه دارد تا لو نرود یا کسی او را لو ندهد، البته صحبت کلی درباره فرار در ملأعام مشکلی ایجاد نمی‌کرد.

 


تعداد بازدید :  235