| مجید سعیدی| عکاس جنگ|
روزهای زیادی را در خاک و کشتوکشتار جنگ گذراندهام، بهگونهای که دیگر هر زمان اسم جنگ را جلوی من آوردند، حالم به کلی رو به وخامت رفته است. نه دوست دارم از جنگ حرف بزنم و دوست دارم در موردش فکر کنم. دلیلش هم مشخص است، خشونت بیش از حدی که دیده میشود، انسان دو دسته است یکدسته کسانی هستند که با شرایط اطرافشان تطبیق پیدا میکنند و خودشان هم آن رویه مشخص را میپذیرند و دستهای هم هستند که تا اندازهای خاص با شرایطشان کنار میآیند. من از یک زمانی به بعد دیگر نمیتوانستم جنگ را درک کنم و ببینم.
امروز عنوان عکاسجنگ را هم از خودم دور کردهام و فکر میکنم این لقب به خودیخود باری منفی همراه خود دارد، پیشینه ما انسانها آینده هرکدام از ما را نیز رقم میزند. زمانی که در افغانستان بودم تصاویر و اتفاقاتی که صورت میگرفت جاهای خالی زیادی را در ذهن من به وجود میآورد که تا این حد خشونت بین افرادی که با هم هموطن هم حساب میشوند دلیلش چیست؟
تنها دلیلش هم اختلافات قومیتی و مذهبی بود که وجود داشت و در منطقه کماکان هم وجود دارد یعنی ما به 2 هزار سال قبل برگشتهایم، این اختلافات در کشورهای غربی به وضوح دیده نمیشود. با عدهای افغان دوست شده بودم که هر روز میدیدمشان، به هم عادت کرده بودیم و در روز حداقل زمانی را برای هم قایل میشدیم، حرفهای روزمره اما نه حرفهای روزمرهای که توأم با آرامش باشد؛ از تغییرات و جابهجاییها میپرسیدم، روزی دستپاچه بودند، پرسیدم چه شده است؟ گفتند تهدیدمان کردند. دیگر نمیتوانیم بمانیم و خداحافظ آقایعکاس! دیدم که چه راحت خانههایشان را رها میکنند و کشورشان را ترک! عموما مذهب، خود را بهعنوان یک مکمل نشان داده؛ به این معنی که انسانها در طول زندگی بتوانند از رهنمودهای آن استفاده کنند تا زندگی بهتری داشته باشند. سالهاست منطقه ما درگیر مسلمانکشی است، ما خودمان را از بین میبریم ما به قوم و مذهب دیگری لطمه نمیزنیم، ما گور خودمان را میکنیم.
سالیانسال است درباره نوعدوستی، انسانیت و دوستداشتن یکدیگر صحبت میکنیم اما روشهای جدید کشتار مثل سوزاندن، غرقکردن و سر بریدن جا افتاده است و ترس و وحشت را نمایش میدهند. ما صلح را حالا حالاها نخواهیم دید و نمود آن هم وضع کنونی منطقه است، ایران امنیت بینظیری دارد و همه به آن اذعان دارند اما منطقه بهگونهای شده است که اگر ما پیام صلح را به خوبی صرف نکنیم، این نا امنی به ما هم سرایت میکند.
بچههای ما از ما یاد میگیرند، چرا ما هر روز باید بگوییم مرگبر فلانی، زندهباد، مردهباد... ما موضوعات زیبایی داریم که میتوانیم به بچههایمان یاد دهیم. من تجربه زیادی در افغانستان دارم بهگونهای که سالهای زیادی را در این کشور زندگی کردهام، در افغانستان هیچگاه صلح نهادینه نمیشود، چون مردم نه تعریفی از آن دارند و نه صلح را درک میکنند. در آنجا جنگ نهادینه شدهاست. جنگ جزیی از زندگی روزمره مردم است، روزی اگر از خیابانها یا کوچهها صدای گلوله را مردم نشنوند، فکر میکنند اتفاق عجیبی افتاده است. همواره تشنه جنگ و صدای توپ و خمپاره هستند، جنگ در روح و جان مردم نهادینه شده است.