مهدی مالمیر روزنامهنگار
گفتهاند ما ایرانیها با «شعر» میاندیشیم. زبان فارسی با شعر درآمیخته است. ناموران فرهنگ و اندیشه ما اگر نه همه، بیشترشان شاعر بودهاند و اندیشههای بکر و بدیعشان را به آرایههای ادبی (نماد، استعاره، تشبیه و...) آراستهاند. تا بدان جا که حتی لمپن بزرگی مثل «شعبان جعفری» معروف به شعبون بیمخ! در کتاب گفتگویش، جا و بیجا و وقت و بیوقت، لابد برای شیرفهم کردن مخاطب، از شعرهای پامنقلی و بند تنبانی بهره میبرد!... باری، اگر هزاران دلیل و سند برای بزرگی شعرمان در چنته داشته باشیم (که داریم!) اما یک بدی بزرگ و خسارتبار عجینبودن شعر و اندیشه در سرزمین ما شاید این باشد که تکنیکهای سرودن شعر و آرایههای ادبی مثل نماد و استعاره و جزو اینها، تمام مرز اندیشه ما را درنوردیده و در بیشتر اوقات ما بدون دست یازیدن به نماد و استعاره و... قادر به تفکر در زمینههای سیاسی و اجتماعی نیستیم. در سیاست ما چه بسیار سیاستمدارانی که به نماد بدل شدهاند؛ مثلا سیاستمداری چنان به «نماد» ملیگرایی و وطنپرستی و هر چه خوبی است، بدل شده است که اگر محققی پس از سالها تحقیق و خاکِ کتابخانه خوردن، در مقاله یا کتابی خللی به برداشت مرسوم وارد سازد، برقآسا از سرزمین مقدس روشنفکری آواره خواهد شد به این گناه که به «نماد» وطنپرستی یک ملت خیانت کرده است و....
در حوزه اجتماعی نیز چه بسیار موضوعات و پدیدههایی که برای ما نه موضوع قابل تحقیق و دگرگونشونده در بستر زمان و مکان که پدیدههایی «نماد واره» هستند. نمونه چنین برخوردی را در موضوع تنبیه بدنی در مدارس و خشونت فراگیرنده در نظام آموزشی شاهد بودیم. در جامعه ما کودک و دوران کودکی و نوجوانی چنان با بیگناهی و پاکدستی و نجابت و... گره خورده است که اگر کسی در این میان با تحقیق و مدرک بگوید که دوران کودکی و دانشآموزی آنچنان که برخی میپندارند نمادِ «عصر بیگناهی» و پاکدستی نیست، انگار که به امر مقدسی اهانت کرده است. در ماجرای دلشکن تنبیه کودکان و نوجوانان در مدارس در روزهای اخیر ما با دو برداشت رو در رو بودهایم: نخست آنانی که معلم را نماد قناعت، صبر، متانت و... میدانستند و تکیه استدلالاتشان را بیشتر بر خشونت گسیخته افسار در جامعه و ساختارهای معیوب آموزشی مثل بیانگیزهبودن بچهها و شلوغی کلاسها و مسائلی از این دست گذارده بودند و از جرم برخی معلمان پرخاشگر و بیملاحظه گذر کرده بودند.
دسته دیگر اما همه دانشآموزان را قربانیان مظلومی میدانستند که در چنگال برخی معلمان کاسبکار و خشن گرفتار آمدهاند و از خشونتی که از سوی برخی دانشآموزان به معلمان روا داشته میشود، آسان گذشته بودند. در حالیکه اگر یک تحقیق جدی میدانی در زمینه خشونت در مدارس صورت گیرد، شاید خشونتی که از سوی برخی دانشآموزان بر معلمین و دستاندرکاران مدرسه روا داشته میشود، هیچ کم نباشد! اینکه برداشتهای مسلط درباره موضوع تنبیه بدنی در مدارس حول و حوش این دو تفسیر بزرگ چرخ میزند، برآمده از ذهن نمادپرداز برخی از ما است که کودکی را نماد پاکی و پاکیزگی و معلمین را نماد قناعت و بزرگواری و... دانستهایم. در حالیکه اگر از نزدیکتر به دور و برمان بنگریم، نه کودکی «نماد» بیگناهی است و نه معلمان «نماد» قناعت و بزرگواری هستند. در جامعه پرشتاب امروزی برای گشودن قفل مشکلات اجتماعی اندیشیدن با نمادها پاسخگو نیست. تشکیل گروههای تحقیقی حرفهای و کاردیده و بهرهبردن از کارشناسان خبره در زمینه خشونت و تعیین سهم مشکلات اقتصادی و ساختاری و رفتاری و تلاش برای حل آنها در مراتب بالای اداری و سیاسی تنها راه کاستن از حجم خشونت در مدارس است. با نمادپردازی و انشانویسی درباره دوران طلایی کودکی و قناعت و درویشی معلمان، سنگی از سر راه نظام آموزشی برداشته نخواهد شد. هنگامی که پدیده اجتماعی و سیاسی را به «نماد» دگردیسه کنیم، تحقیق و تفحص درباره آن پدیده و به طریق اولی گرهگشایی را به تبعید فرستادهایم!