شماره ۱۰۴۱ | ۱۳۹۵ سه شنبه ۲۸ دي
صفحه را ببند
آخرین اجرا

|  صادق رضازاده|

سالن مملو از جمعیت بود. پسر و دختر جوانی که برای دیدن کنسرت آمده بودند هرجا را که نگاه می‌کردند، آدم‌هایی را می‌دیدند که پچ‌پچ‌کنان در گوش هم چیزی می‌گفتند. یکی می‌گفت: «خوب شد اومدیم کنسرتش رو ببینیم وگرنه معلوم نیست دوباره کنسرت بذاره یا نه»، مرد پنجاه‌وچند ساله‌ای که کراوات قرمزی زده بود، می‌گفت: «اون سال‌ها رو باید می‌دیدید که از زدن نمی‌افتاد. جوری آرشه رو می‌کشید که بیا و ببین، اما الان که دیگه براش نایِ زدن نمونده.» پسر نمی‌دانست ماجرا چیست و اصلا هم نمی‌خواست به حرف‌های دیگران گوش کند. او آمده بود که کنسرت استادش را ببیند. کنار او پسر جوانی بود که از شهرستان آمده بود. ردیف سوم نشسته بود و دسته گلی در دستش. با هیجان خاصی اطراف را نگاه می‌کرد. هرجا را که می‌دید چند ثانیه‌‌ای به آن زل می‌زد، گویی می‌خواست از آنها که آمده بودند سوالی بپرسد و مدتی کوتاه با نگاهش با آنها حرف بزند. همهمه‌ غریبی سالن را فراگرفته بود و همچنان منتظر بودند. میخکوب بر صندلی‌هایشان نشسته بودند و جملگی شوری در سر داشتند. دوربین‌هایشان را به دست گرفته بودند تا از لحظه ورود گروه موسیقی، فیلم و عکس بگیرند تا خاطره‌بازی‌شان تکمیل شود. آن پسر هم این‌بار به سن خیره شده بود، گویی از پشت پرده خبردار است و فقط نمی‌تواند آن را برای دیگران روایت کنند. لحظه‌ای سکوت حاکم شد. مردی لاغراندام با موهای سپید وارد شد. دستان او خالی بود، زیرچشمی نگاهی به جمعیت انداخت و جلوتر از دیگران و لبخندزنان روی جایگاه آمد. همه به احترامش ایستادند و تشویقش کردند. پسر جوان هم که خوشحال‌تر از دیگران بود، بغض غریبی گلویش را می‌فشرد. مردی که همه به خاطرش آمده بودند سازش را بیرون آورد و بر آن بوسه زد. ویولن را روی شانه چپش گذاشت و با آرشه بر سیم‌های ساز کشید. صدایی شیرین، پرصلابت، سنگین و با احساس که هر لحظه قادر بود نت‌های متفاوتی اجرا کند. لحظاتی را آن پسر جوان ایستاده مشغول تماشای هنرنمایی استادش بود. اجرا که تمام شد همه به احترامش دست زدند و آن پسر جوان دوان‌دوان سمت استاد رفت و دسته گل را تقدیمش کرد. عشق به استاد نگذاشت که صحبتی بین آنها صورت بگیرد، انگار زبانش بند آمده بود، اما پشت آن سکوت و نگاه، دریایی از حرف و لطف بود که نخواست جاری شود. او برای نخستین و آخرین‌بار استادش را دید و بغضی که در اجرا نترکید در مراسم خاکسپاری آسمان را هم به گریه انداخت. در غوغای ستارگان، در میان گل‌ها اشک پسر جوان شهرستانی بود که هویدا شد.
28 دی (1391)  سالروز درگذشت همایون خرم  
نوازنده ویولن، موسیقیدان و آهنگساز


تعداد بازدید :  259