ریحانه خلج| محمد امین اسماعیلی همان بازمانده بمباران شیمیایی حلبچه است که مدتی قبل توانست از طریق یک گفتوگوی خبری، خانواده خود را پیدا کند. وی هم اکنون عضو جمعیت هلالاحمر قم و یکی از امدادگران فعال است. با توجه به فعالیتهای این داوطلب و همچنین سرگذشت جالبی که محمد امین پشت سر گذاشته، با وی گفتوگوی ویژهای انجام دادهایم که با هم مرور میکنیم.
چه مدت است که در هلالاحمر فعال هستید؟
حدود 7سال است که در جمعیت هلالاحمر هستم. ازسال 90 وارد جمعیت هلالاحمر شدم.
چگونه با هلالاحمر آشنا شدید؟
در اصفهان با توجه به مسئولیتی که در بسیج و سپاه استان اصفهان داشتم، همزمان عضو هلالاحمر هم شدم و دوره مقدماتی را گذراندم. درواقع عضو کمیته امدادونجات پایگاه بسیج بودم، اما فرصت گذراندن دورههای تخصصی را نداشتم. حوزه کاری من در پزشکی قانونی بود و موارد ارجاعی پیش میآمد که صدماتی را ببینیم و دوست داشتم دوره آموزشی را نیز سپری کنم و این امر اتفاق افتاد.
کدام دورهها را طی کردید؟
بعد از دوره مقدماتی، تکمیلی و امدادونجات را هم سپری کردم. در دورههای تخصصی نیز چون قم شاهراه مواصلاتی 17 استان است و نیاز اینجا تقریبا مشخص است، امداد تخصصی جادهای و تخصصی اسکان اضطراری و اقدامات پیش بیمارستانی را گذراندم.
عضویت در هلالاحمر چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
چون من جنگ را احساس کردهام، هلالاحمر را بهتر درک میکنم. اینکه فردی در مقاطعی از زندگی یکسری از افراد دخیل باشد و در نقطه حساس در جایی حضور داشته باشد، زیبا است. من این مسیر را انتخاب کردم؛ مسیر نجات را. وقتی نجات یک انسان مساوی با نجات همه انسانهاست. چقدر زیباست که بدون چشمداشت مالی تنها به نجات افراد بیندیشیم.
در حال حاضر فعالیتهای شما به چه صورت است؟
مشغله کاری مجالی برای فعالیتهای گسترده در هلال به من نمیدهد، اما در طول هفته در برخی فعالیتها حضور دارم. در پایگاه جادهای در پزشکی قانونی نیز فعال هستم و بر این اساس حتی روزهای تعطیل نیز برای من پر مشغله است. البته اگر آموزشها عصر باشد بهتر است و روزهای تعطیل میتوانیم در پوششهای امدادی و مناسبتها شرکت کنیم.
در چه پوششهای امدادی و مناسبتهایی حضور داشتید؟
در مناسبتهایی مانند نیمهشعبان و دهه محرم. همچنین در پایگاه جادهای و شیفت پایگاهی نیز فعال هستم.
زندگی شخصیتان مانع فعالیت در هلالاحمر نمیشود؟
وقتی مدیریت باشد هم میتوان در عرصه اجتماعی نقش موثری داشت و هم به برنامههای دیگر رسید و فردی مفید بود. دخترم 5ساله است و اجازه میدهم که او هم عضو شود. البته همسرم نیز قصد دارد دورهها را سپری کند، چون اتفاقاتی میافتد که با اقدامات ساده میتوان جان یک نفر را نجات داد. برای نمونه دوسال قبل وقتی منزل بودم دخترم آلوچه خورد و نزدیک بود خفه شود که با روشی که از آموزشهای هلالاحمر یاد گرفته بودم او را نجات دادم.
آیا دورههای هلالاحمر توانسته برای شما مفید باشد؟
بله، به غیراز نجات فرزندم، وقتی به جاده میروم و تصادفی میبینم حتما کمک میکنم. بنده زیاد سفر میروم. یک روز در آزادراه کاشان تصادف شده بود. فردی مجروح و مچ دستش قطع شده بود و میخواستند او را به زور از ماشین پایین ببرند. من برحسب وظیفه ماندم و گفتم نیازی نیست. او آسیب نخاعی دیده بود و احتمال قطع نخاع میرفت. به دلیل شغلم در پزشکی قانونی گاهی بچهها سوالاتی در مورد مسائل قضائی و پزشکی عمومی دارند و من نیز در بحث هلالاحمر از دوستان کارکشته کمک میگیرم و ارتباط صمیمی وجود دارد.
نظرتان در مورد دورههای تخصصی هلالاحمر چیست؟
خیلی خوب است که در برگزاری دورههای تخصصی از بچهها کمک بگیرند. اینها میتوانند سفیران خوبی در ادارهها باشند. در قسمتهای مختلف، پرسنلهایی هستند که میتوانند آموزشها را منتقل کنند. در افزایش سرفصل کاری بهعنوان یک پیشنهاد میخواهم که هلالاحمر از تخصص افراد استفاده کند. اگر خدا توفیق دهد در هلالاحمر میمانم. برخی کارها را برای دلشان انجام میدهند، من نیز همینطور هستم.
شاخصترین فعالیت شما در این مدت کدام است؟
امدادرسانی و حضور در پایگاههای جادهای. شاخصترین کارها حوادثی بوده که در آنجا اتفاق میافتاد.
خاطره خاصی از این ایام دارید؟
تلخترین جریانها را گاهی در هلالاحمر میبینیم که توأم با زیباییهایی است. به یاد دارم به من گفتند نخستین کسانی که مرا نجات دادند همین اعضای هلالاحمر بودند، این خیلی زیباست. در اوج فشار و آسیبهایی مانند زمین لرزه وقتی هلالاحمر را میبینیم، نور امیدی به دلها میافتد. خدا لطف کرده در این فضا حامیان نجاتبخشی آمدند و افراد زیادی را نجات دادند.
چه زمانی ازدواج کردید؟
8سال قبل ازدواج کردم و شروع زندگیام با آمدن به هلالاحمر و قم و درس خواندن همراه شد. صبحها سر کار و عصرها دانشگاه بودم. مباحث خوبی را به ما در هلال احمر یاد دادند و به گفته امام علی(ع) استادان هلال احمری با آموزش ما را بنده خود کردند.
در هلالاحمر موفقیتهایی داشتید؟
بله؛ در طرح خادم جزو برترینها بودم و جزو داوطلبانی هستم که خانوار بیشتری را آموزش داده بودم. من میگویم حتما همه عضو شوند ما تشکلهای مردمنهاد عمومی داریم و خودم نیز پروژه کشوری بازماندگان جنگ و حامیان گمشده را در فضای مجازی دارم؛ در مورد بچههای کار نیز فعالیم؛ اگر بهزیستی ورود کند برخی از این معضلات اجتماعی رفع میشود در اینباره کارگروه تشکیل میشود و جلساتی شکل میگیرد و فضا برای همراهی بهتر میشود.
چه پیشنهادات دیگری برای معرفی هلالاحمر و فعالیتهایش داشتید؟
پیشنهاد دادم سوالات چالشی مطرح شود تا برای پاسخ، هلالاحمر آموزشهای لازم را ارایه بدهد؛ فضای مجازی و کلاسهای خوب وجود دارد، پیشنهاد دادم سرفصل برنامههای صداوسیما گاهی برمبنای آموزش استوار باشد و آموزشهای هلالاحمر به صورت سراسری پخش شود؛ زیرا تأثیرگذارتر است. با گفتن یک نکته میتوان جان افراد را نجات داد وقتی چالش ایجاد شود، انسان موجودی است که برای پاسخگرفتن حرکت میکند و میآید در هلالاحمر و چون داوطلبانه است و نظام اداری خشکی وجود ندارد، افراد از نظر اجتماعی تجربیات زیادی به دست میآورند.
عضویت در هلالاحمر چه شاخصه اخلاقی میخواهد؟
گذشت مهمترین شاخصه است. ماموریت و شیفتهای زیادی وجود دارد گاهی جا و مکان خوب نیست و برنامهها زمانبر است. وقتی لباس هلالاحمر میپوشیم، دیگر یک شخص نیستیم، نماینده یک سازمان انساندوست هستیم و ما را با نگاه هلالاحمر میشناسند. باید عملکرد خوبی داشت. ما همه توانایی و ضعفهایی داریم، خیلی از افراد ممکن است در شرایطی نتوانند تحمل کنند؛ صبر و گذشت را باید تقویت کرد. در ماموریت افراد آسیبدیده هستند که احساس میکنم باید کاری کنیم غم مردم غم ما باشد و خدمتی که میکنیم در کمترین زمان ممکن با حداکثر قابلیت باشد.
برای فراگیرشدن فعالیتهای هلالاحمر چه راهکاری میدهید؟
هیچچیزی تأثیرگذارتر از شیوه درست استفاده از فضای مجازی نیست؛ فضای مجازی یک قطب و فضای آموزشی است. در فضای مجازی مانند کانالهای پربیننده در قم میتوان هلالاحمر را با ظرفیت ملی و بینالمللی معرفی کرد و میتوان فعالیتها و آموزشهایش را نشر داد؛ چرا نباید هلالاحمر در فضایهای مجازی قوی باشد. وقتی افراد میتوانند ارتباط بیشتری در فضای مجازی با هم داشته باشند و این فضا میتواند آموزشمحور باشد، چرا باید برنامههایی دراینباره نداشته باشیم.
در مورد برنامه حامی گمشدگان توضیح دهید؟
در برنامههایی که برای حامی گمشدگان داریم، قصد دارم در این برنامه سرفصلی را برای هلالاحمر باز کنم و هفتهای یکی دو بار خبری را بگذاریم تا یکسری اتفاقات خوبی بیفتد.
در حوزه فرهنگی و هنری کاری انجام میدهید؟
نوشتن را دوست دارم و دست به قلم هستم؛ مباحثی در مورد ایمان و توکل هست و در اینباره یکسری کتابی نوشتهام و میخواهم چاپ کنم.
نقش پدر و مادر و خانواده در موفقیت چیست؟
من بازمانده شیمیایی حلبچه هستم؛ در سال 66 من را از طریق پرواز 548 باختران به شیراز بردند؛ آن زمان من 9 ماه داشتم که این اتفاق افتاد؛ چند ماه قبل خانوادهام را که اصالتا کرد عراق هستند، پیدا کردم این باعث شد معنای به دستآوردن و از دست دادن را بفهمم. پدر و مادر ایرانی من نقش مهمی در زندگیام داشتند من را تا اینجا رساندند و هیچ کمبودی احساس نکردم تا بیستوچهار سالگی چیزی نمیدانستم و فردای ازدواج برایم ماجرا را گفتند.
در مورد پیداکردن خانوادهتان توضیح میدهید!
سه سال قبل فاز اجرایی پیداکردن خانواده را آغاز کردم و از طریق آزمایش دیانای توسط سازمان پزشکی قانونی و مرکز ژنتیک تحقیقات نور در تهران اقدام کردم. یکی از درخواستهای من مربوط به همین موضوع است. ما در این زمینه 70 کودک مفقود داریم؛ خانوادهها در حلبچه چشمانتظار هستند از متولیان بهویژه هلالاحمر میخواهیم اطلاعات لازم را بدهند تا کودکان را بازگردانیم.
خودتان چند وقت پیگیر بودید؟
بیش از 3 سال بود نمونه آزمایش را برای انگلیس فرستادم که جواب نیامد؛ سفری به حلبچه در سالگرد این حادثه داشتم آنجا در یک کنفرانس خبری شرکت کردم؛ برادری داشتم شبیه من بود من را در تلویزیون دیده بود و گفته بود شما خلیل ما هستید. یک آزمایش در ایران داد و مشخص شد که برادر من است؛ درگیری زیادی داریم 4 خواهر و 4 برادر دارم پدرم شهید شده است و مادرم شیمیایی است.
با خانوادهات در ایران ارتباط دارید؟
بله، در اصفهان هستند. یک برادر اینجا دارم باید زندگیام را مدیریت کنم با همه نگرانیهایی که وجود دارد باید توکل به خدا را از دست ندهیم.
چگونه در کودکی مفقود شدید؟
بعد از شیمیایی من را برای شستوشو داخل حمام میبرند، در شلوغیهای جنگ و عملیات والفجر من گم میشوم. من را به دلیل جراحات و بعد از تقسیمبندی به شیراز میفرستند؛ به خاطر شرایط جنگی من را پیدا نمیکنند، برادرهایم در استانهای دیگر بستری میشوند و پدرم هم شهید میشود. وقتی برمیگردند میبینند من نیستم با آن همه افرادی که بدترین شکل ممکن را داشتند تنها میمانم، انسانها چقدر به درجه پستی میرسند که در چند ساعت 5هزار نفر را به بدترین شکل ممکن شهید میکنند و دههاهزار نفر مجروح میشوند، افراد زیادی شیمیایی میشوند که مانند مادر من در این شرایط زندگی میکنند.