شماره ۲۰۰۱ | ۱۳۹۹ شنبه ۷ تير
صفحه را ببند
روزنامه‌نگاری؛ بندبازی روی خط قرمزها

ولی خلیلی خبرنگار

روزنامه‌نگاری در ایران «بندبازی» روی خط قرمزهاست؛ روایت هر روزه «بایدها و نبایدها»ی دیکته و به مرور زمان ملکه ذهن شده‌ای که روزنامه‌نگاران در میانه آن باید تلاش کنند به مخاطبان‌شان حقایق را هم بگویند یا حداقل اگر نمی‌توانند تمام حقیقت را بیان کنند، دروغ تحویل ندهند. روزنامه‌نگاری که نه امنیت شغلی دارد، نه حمایت‌های خُرد و کلان صنفی، نه درآمد کافی برای زندگی ولی در مقابل باید به انتظارات بسیاری در جامعه پاسخ دهد و هر روز در رقابتی نابرابر با شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی بدود.
روزنامه‌نگاران ایران از سیاسی گرفته تا اقتصادی و ورزشی هر کدام دردهایی را فریاد می‌زنند که گوش شنوایی در سطوح مختلف حاکمیت و حتی مردم برای آن وجود ندارد و چندان جدی گرفته نمی‌شود. در بهترین حالت، نوشته‌هایشان موج خبری چندروزه‌ای ایجاد می‌کند که در بین تکذیب‌ها و حاشیه‌ها در شبکه‌های مجازی گم می‌شود و دوباره «روز از نو، روزی از نو» تا موج خبری دیگری که در کشور پُر داستان ما هم کم نیست. به کشوری طوفان‌زده تبدل شده‌ایم که یک موج خبری را با موج خبری بعدی به فراموشی می‌سپاریم.
در این بین روزنامه‌نگاری اجتماعی و نوشتن از وضع جامعه، که روزنامه شهروند چندسالی است در این مسیر کوشش می‌کند، نه‌تنها ماجرای بندبازی روی خط قرمزهاست که خبرنگاران اجتماعی بندبازان رسانه‌ای با چشمانی بسته‌شده هستند که دائم در گوش‌شان یک کلمه نجوا می‌شود: «سیاه‌نمایی»؛ آنانی که در میانه همه سوءظن‌ها به فعالیت‌های اجتماعی و مدنی باید در کنار مردم بمانند و از فقر، حاشیه‌نشینی، طلاق و... بنویسند؛ از کودکی که در یازده‌سالگی به اجبار خانواده پای سفره عقد نشسته است تا کودکی که باید بار زباله شهر را به دوش‌ بکشد و رومیناهایی که تمام آرزوهایشان با داس خشم پدر درو می‌شود و تمام سهم‌شان از زندگی به قبری کوچک در میانه قبرستانی پُر درخت ختم می‌شود. روزنامه‌نگاری اجتماعی فراتر از نوشتن خبر و گزارش، مسئولیت اجتماعی برای روزنامه‌نگار به همراه می‌آورد که باید در جهت آن حرکت و ایستادگی کند. حافظه روزنامه‌نگار اجتماعی صندوقچه دردهای جامعه و خاطره‌هایی تلخ است که هر از چندی در خواب و بیداری همچون کابوس و آوار زلزله‌هایی که پوشش داده، بر سرش خراب می‌شود و گاهی سیل چالش‌های جامعه چنان شدت می‌گیرد که زندگی روزانه او را هم با خود می‌برد
و غرق می‌کند.
اما افسوس اصلی در این میانه از «تکرار» است؛ روزنامه‌نگاری اجتماعی ما اگرچه موفقیت‌های بسیاری در طول سالیان گذشته به دست آورده و باعث تصویب قوانینی همچون حمایت از حقوق کودکان یا تشدید مجازات اسیدپاشی و... شده است، ولی درگیر مسائل حل‌نشده بسیاری در جامعه است که به نوعی به بحران‌های اصلی کشور هم بدل شده‌اند؛ حاشیه‌نشینی، فقر، اعتیاد، طلاق، مسائل زیست‌محیطی و.... نکته این است که بخش مهمی از جامعه نسبت به بسیاری از این موضوعات، به دلیل تکرار، «بی‌حس» و «بی‌تفاوت» شده و در این شرایط اصلاح وضعیت، کاری بس دشوار است.
البته با توجه به مسئولیت اجتماعی که از آن گفتم، کار روزنامه‌نگار اجتماعی‌نویس تنها بیان دردها نیست، زیرا جامعه خسته و گسسته امروز ما نیازمند درمان است و این وظیفه روزنامه‌نگاران است که با نگاهی تحلیلی به دنبال بیان ریشه‌های مشکلات و نگاه‌ کارشناسان اجتماعی، اقتصادی و.... برای حل مشکلات باشند و امید به ایستادن و فعالیت‌های اجتماعی را در ذهن مردم و جامعه مدنی، حتی با وجود مشکلات، زنده نگه دارند. ما به‌عنوان روزنامه‌نگاران اجتماعی باید در میدان باقی بمانیم؛ بنویسیم و بنویسیم.


تعداد بازدید :  260