شماره ۲۱۶۰ | ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۸ دي
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

داغ تنهایی
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم/بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد/گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع/لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب/سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک/شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعله‌ای در آتشند/در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود/رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
رهی معیری

فتنه عشق
کار عشق از وصل و هجران درگذشت/درد ما از دست درمان درگذشت
کار، صعب آمد به همت برفزود/گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت
در زمانه کار کار عشق توست/از سر این کار نتوان درگذشت
کی رسم در تو که رخش وصل تو/از زمانه بیست میدان درگذشت
فتنه عشق تو پردازد جهان/خاصه می‌داند که سلطان درگذشت
جوی خون دامان خاقانی گرفت/دامنش چه، کز گریبان درگذشت
خاقانی شروانی


تعداد بازدید :  274