شماره ۲۲۱۳ | ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۷ اسفند
صفحه را ببند
مروری بر رویدادهای تلخ و جنجالی سال 99
از غرق‌شدگان مانش تا انجماد زندگی زیر برف

تراژدی مرگ حنانه، هانیه و زهرا

آخرین روز از تابستان بود که خبر تلخ رسید. خبری عجیب و دردناک؛ سه دختر بچه کوچک، پس از خوردن قرص برنج راهی بیمارستان شده و به طرز هولناکی جان خود را از دست دادند. این سه دختربچه گیلانی، با هم همسایه بودند. بازی مرگبار آنها به دلایل نامعلومی به خوردن قرص برنج انجامید. در حال شیطنت و بازی بودند. ناگهان درد زیاد در ناحیه شکم مانع ادامه بازی‌هایشان شد. دردی که تحملش برای آن سه دختربچه طاقت‌فرسا بود. حنانه و هانیه و زهرا هر سه با هم حالشان بد شد. آنقدر بد که حتی توان راه‌رفتن و حرف‌زدن هم نداشتند. همگی در خانه حنانه 7ساله بودند که این ماجرای عجیب و تلخ برایشان رخ داد. بلافاصله خانواده‌ها در جریان قرار گرفتند. موضوع به اورژانس اطلاع داده شد و دختربچه‌ها به بیمارستان منتقل شدند. در راه حقیقتی وحشتناک فاش شد. دختربچه‌ها به سختی حرف می‌زدند، خبر از خوردن قرص برنج دادند. این تنها صحبتی بود که دختربچه‌ها با خانواده‌هایشان داشتند. دیگر نفسی برایشان نماند و در بیمارستان جان خود را از دست دادند. حنانه اسماعیل‌پور، هانیه پیران و زهرا رستم سه دختربچه 7، 9 و 12ساله، در روستای داخل پایین از توابع بخش مرکزی آستانه اشرفیه درحال بازی بودند. حنانه و زهرا تک‌فرزند بودند. آشناهای این کودکان احتمال می‌دادند، چون قرص برنج درشت است و کمی به قرص جوشان شباهت دارد، آنها هم این قرص را با قرص جوشان اشتباه گرفته و خورده بودند.

جنایت در جنگل‌های 2هزار

یکی دیگر از جنجالی‌ترین پرونده‌های امسال در استان گیلان بود. قتل کارمند زن تأمین اجتماعی سیاهکل در جنگل‌ها تنکابن؛ این زن جسدش در جنگل‌ کشف شده بود. الهام سرلاتی روز سه‌شنبه اول مهر با سرویس محل کارش به میدان فرمانداری لنگرود رفت. او از آنجا به مقصد اَملَش خودرو را ترک کرد. بعد از آن دیگر هیچ خبری از او نشد تا اینکه جسدش در جنگل‌های دو‌هزار مازندران پیدا شد. این زن جوان اصالتا املشی و ساکن لنگرود بود. الهام سرلاتی کارمند سازمان تأمین اجتماعی سیاهکل بود و هر روز با سرویس اداره در میدان لنگرود پیاده می‌شد. او به گفته همکارانش زنی بسیار پرشور، مهربان و متین بود، هیچ‌کس از او بدی به یاد ندارد و همه او را با خوبی‌ها و سرزندگی‌اش می‌شناسند. مظنونان زیادی در این پرونده بازجویی شدند، حتی شوهر الهام نیز به‌‌عنوان مظنون بازداشت شد؛ اما باز هم سرنخی از این ماجرای هولناک کشف نشد. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه خبر رسید که رد پای یک زن و مرد در این ماجرا پیدا شده است. درنهایت این زن دستگیر شد و ادعا کرد همراه همسر صیغه‌ای خود مقتول را از لنگرود به‌‌عنوان مسافر سوار کرده و با دیدن طلا‌های دستش به طمع افتاده و تصمیم به سرقت گرفته‌اند.

ناامیدی پدر شیما پس از یک جنایت هولناک

قتل شیما نیز یکی از هولناک‌ترین پرونده‌های جنایی امسال بود. بیست‌وششم مرداد ‌سال 98 بود که شیما با یک پسر بدلیجات‌فروش از خانه‌شان رفت. پدرش 15ماه به دنبال دخترش بود. روزی 18ساعت نقطه به نقطه شهر را گشت، ردش را پیدا کرد اما هرگز به شیما نرسید. سرنوشت دختر 15ساله با مرگ گره خورد. خبر تلخی که پلیس به پدر و مادر چشم‌انتظار داد. تنها مظنون پرونده بار دیگر بازداشت شد و به قتل دختر گمشده اعتراف کرد. شیما که از سوی آرش پسر بدلی‌فروش اغفال شده بود، پس از ساعتی به پایانه بیهقی می‌رود. درحالی‌ که سرگردان و درمانده بود، از طریق مغازه اسباب‌بازی‌فروشی با مادرش تماس می‌گیرد. گریه‌های شیما و التماس‌های مادر پشت گوشی هنوز در خانه آقای احمد صباگردی‌مقدم شنیده می‌شود. مکالمه آخر شیما که پلیس آن را ردیابی و ضبط کرد. التماس‌های مادر هم فایده‌ای نداشت. شیما دیگر هرگز راه خانه‌شان را ندید و برنگشت. ربودند، اسیرش کردند و در آخر او را کشتند. عامل همه اینها بهلول بود. مردی که در پایانه بیهقی مواد توزیع و زن‌ها و دختران جوان را اغفال می‌کرد. مردی که 7‌سال پیش از همسرش جدا شد و در خانه‌ای قدیمی در چهارراه نظام‌آباد مستأجر بود. او شیما را کشت تا یکی دیگر از جنجالی‌ترین ماجراهای سال 99 را رقم بزند.

ویرایش انتقام‌جویانه

بازی با زندگی هفت دانشجو هم از دیگر اتفاقات مهم امسال بود. دانشجویانی که رویاها و هدف‌های زیادی برای آینده‌شان داشتند، اما تصمیم غیرمنطقی و انتقام‌جویانه یک دانشجوی دیگر، زندگی آنها را به باد داد. «اطلاعات شما ویرایش و تغییر یافت.» این پیامک کوتاه زندگی هفت همکلاسی مدرسه نمونه هاشمی قروه را تغییر داد. هفت همکلاسی نمونه‌ای که سال‌ها برای آزمون کنکور 99 تلاش کرده بودند، اما اطلاعات کنکورشان دستکاری شد. رشته تحصیلی، زبان امتحانی، محل آزمون، اطلاعات شخصی همه تغییر کرده بود. اطلاعات داوطلبان 10بار ویرایش شد، اما دانش‌آموزان بازنده این دوئل نابرابر ویرایش‌ها و تغییرات شدند. از آموزش‌وپرورش و سازمان سنجش خواستند تا کاری بکنند، اما اطلاعات داده شده بسیار مغایر بود. رشته تحصیلی از علوم انسانی به ریاضی تغییر کرده بود. زبان روسی و ایتالیایی به جای زبان انگلیسی انتخاب شده بود. مریوان و کامیاران هم محل آزمون کنکور بود. این درحالی بود که این دانش‌آموزان نمونه شهرستان قروه بودند. مریوان و کامیاران با شهرشان چهارساعت فاصله داشت. همه اینها موانع بزرگی سد راه کنکورشان بود. وقتی حامد چهارماه بعد دستگیر شد، راز این بازی نابرابر هم فاش شد. پشت‌ پرده همه این ویرایش‌ها و تغییرات یکی از ۲۶ دانش‌آموز رشته علوم انسانی مدرسه نمونه هاشمی قروه بود. حامد در بازجویی‌ها اختلاف شخصی را بهانه کرد.

فاجعه هنگام استراحت بیماران اوتیسمی

یکی تلخ‌ترین حادثه‌های امسال مربوط به آرین بود. پسر مبتلا به اوتیسمی که اردوگاه گرفتار آتش شد و سوخت. ساعت ١۵ روز پنجشنبه هفده مهرماه بود که این اتفاق رخ داد. حریقی در اردوگاه شهید باهنر در محدوده تجریش تهران به یک فاجعه تلخ و دردناک ختم شد. حریقی که در یکی از سوییت‌های این اردوگاه رخ داد. اردوگاهی که میهمانان آن گروهی از بچه‌های اوتیسم بودند. پسران بالای 15‌سالی که با مربیان خود برای اردو به این محل رفته بودند. این افراد با مربی‌های خود مجموعا ١۵نفر بودند اما پس از وقوع انفجار و آتشی که دلیلش هنوز مشخص نیست، همه چیز به هم خورد. حریق جان یک‌نفر را گرفت و یک پسر 16ساله را نیز با سوختگی ٧٠‌درصد راهی بیمارستان شهیدمطهری کرد. لحظه حادثه آرین ترسیده بود. نمی‌دانست باید به کجا پناه ببرد. مغزش فرمانی برای فرار صادر نکرد. آرین به زیر تختش پناه برد و همان‌جا نفس‌هایش به شماره افتاد. در آن مهلکه آتش و دود زیر تخت ماند، تا اینکه جانش را از دست داد و به تنها قربانی این حادثه تلخ تبدیل شد. پسر 25ساله‌ای که از بیماری اوتیسم رنج می‌برد و به اردوگاه شهید باهنر آمده بود تا دو روزی را تفریح کند، اما تفرجگاهش به قتلگاه او تبدیل شد. محل آتش‌سوزی یک مرکز پذیرایی و اقامتی در حدود 400متر بود که در بخشی از آن ساختمان یک طبقه یعنی در یکی از اتاق‌های این ساختمان که حالت خوابگاه داشت، حریق رخ داده بود.

مرگ پرابهام مانی

ماجرای مانی پورحامدی و مرگ اسرارآمیزش هم جنجال زیادی به پا کرد. حاشیه‌های مرگ این پسربچه 11ساله‌ تا مدتی مورد بحث بود. از همان روز اول فوتش، خبرنگاری در اهواز، در توییترش نوشت که مانی به خاطر مومو و وحشت‌های این بازی خطرناک سکته قلبی کرده و جان باخته است. گفته‌ای که خیلی زود از سوی پلیس تکذیب شد. «کرونا بس نبود، مومو هم بهش اضافه شد. آخر سکته می‌کنم.» اینها آخرین جملاتی است که مانی پورحامدی در استوری‌های واتساپش منتشر کرد. درست چندساعت پیش از مرگ اسرارآمیزش؛ مرگ مبهمی که خبرساز شد و نگرانی‌های زیادی در جامعه برجای گذاشت. پسربچه باهوش و شادی که هیچ‌کس تصورش را هم نمی‌کرد این‌طور رازآلود جان خود را از دست بدهد. براساس شنیده‌ها، گویا او بیرون از خانه حالش بد شده و تا به بیمارستان برسد، جان خود را از دست داد. با این حال، نظر قطعی پزشکی قانونی در این‌باره اعلام نشد و مشخص نشد که این بچه چطور جان خود را از دست داد.

یک تراژدی تلخ خانوادگی

اما مرگ یک خانواده پنج‌نفره در واژگونی قایق، تلخ‌ترین حادثه سال را رقم زد. در بین 22 مهاجر قایق تنها یک خانواده وجود داشت. خانواده ایران‌نژاد از سردشت ارومیه. رسول ایران‌نژاد 35‌ساله، همسرش شیوا محمدپناهی 35‌ساله، آنیتا ایران‌نژاد 9‌ساله، آرمین ایران‌نژاد 6 ساله و آرتین 15‌ماهه. آنها خانه و وسایلشان را فروختند اما کافی نبود. کل دارایی‌شان 150میلیون تومان بود اما قاچاق‌برها 800میلیون تومان می‌خواستند. مادر و خواهر طلاهایشان را فروختند، پدر زمینش را داد و برادر وسایل خانه‌اش را حراج کرد تا پول مهاجرت جور شود. 100میلیونی هم قرض گرفتند برای سفر بی‌بازگشت. سفر مخاطره‌آمیزی که قلب هر ایرانی و غیرایرانی را به درد آورد. قایق مهاجران در حدود ۲کیلومتری ساحل فرانسه به‌‌طور اتفاقی توسط یک قایق بادبانی درحال عبور در ششم آبان‌ماه شناسایی شد. در عملیات نجات و جست‌و‌جو ۴ فروند شناور فرانسوی، یک فروند بالگرد بلژیکی و یک قایق ماهیگیری فرانسوی شرکت داشتند اما زمانی تیم‌های امدادونجات رسیدند که قایق پناهجویان غرق شده بود. سرانجام 15 مسافر ایرانی از کانال مانش نجات پیدا کردند. 14 مرد سردشتی و یک مسافر شمالی. پیکر بی‌جان 5 عضو خانواده ایران‌نژاد اما به وسیله تیم‌های دریایی و هوایی از آب گرفته شد.

تصمیم آتشین

زنی که در بندرعباس خانه خراب شد، خیلی زود به مهم‌ترین تیتر رسانه‌ها تبدیل شد. زن سرپرست خانواده به همراه دو زن و پنج فرزند دیگر در یک آلونک کوچک زندگی می‌کردند. اما نیروهای شهرداری آبان‌ماه امسال خانه آنها را خراب کردند. اتفاق دردناکی که باعث شد مادر دست به خودسوزی بزند. او به بیمارستان منتقل شد و بقیه اعضای خانواده نیز آواره و سرگردان شدند. این تخریب زندگی آنها را نابود کرد. آنهایی که از هیچ نهادی حمایت نمی‌شدند. آنهایی که تنها با پول یارانه زندگی می‌کردند و دلشان خوش بود که یک سقف، هرچند ناچیز بالای سرشان دارند، اما خراب کردند سقف‌شان را؛ دیگر هیچ سقف و دیواری نبود که خودشان و بچه‌ها در آنجا روزگارشان را بگذرانند.

مرگ در بهمن

سقوط بهمن در ارتفاعات شمال پایتخت با مرگ 8 کوهنورد گره خورد. دی‌ماه بود که بهمن در ارتفاعات دارآباد کلک‌چال، آهار و شیرپلا سقوط کرد. کوهنوردان در برف محبوس شده بودند. این درحالی بود که  تعداد زیادی از کوهنوردان هم در ایستگاه هفتم توچال گرفتار شده بودند. خط تله‌کابین به‌طور موقت خاموش شده بود و گفته می‌شد حدود 100 کوهنورد در سرمای آنجا گرفتار شده‌اند. زمان می‌گذشت، تا اینکه کوهنوردان با راه‌اندازی مجدد خط تله‌کابین به پایین انتقال یافتند، اما ریزش برف در کلک‌چال و آهار و شیرپلا حوادث تلخی را رقم زده بود. کوهنوردانی که در جهنم سفید مدفون و مصدوم شده بودند. پیکر بی‌جان 8 کوهنورد در ارتفاعات پیدا شد تا این حادثه نیز به یکی از تلخ‌ترین ماجراهای امسال تبدیل شود.

انجماد زندگی

پنج مرد روستای کوران نیز ماجرای تلخی را در سال 99 رقم زدند. اتفاقی که دل مردم جامعه را سوزاند. همان مردانی که 7 صبح 27 دی‌ماه به کوه زدند تا با کوله‌های پر برگردند، اما برنگشتند. آوار بهمن امان نداد و دفن‌شان کرد. از آن بهمن بی‌رحم هشت روز گذشته بود که تن جامانده یاور، متین، بیلن، فرات و مولایی در ارتفاعات پوشيده از برف در عملیات خودجوش مردم روستا پیدا شد. بهمن در روستای دریشک در خاک ترکیه آوار شد روی سر مردان روستای کوران. جایی در 8کیلومتری مرز ایران و ترکیه. این جوانان، کولبر بودند. آنها به دلیل نبودِ شغل و روشی مناسب برای امرارمعاش به ناچار دست به کولبری زدند.


تعداد بازدید :  1175