شماره ۲۲۲۶ | ۱۴۰۰ شنبه ۲۸ فروردين
صفحه را ببند
پاداش علاقه به پیغمبر (ص)

داستان عشق و علاقه‌ مرد روغن فروش نسبت به رسول اكرم (ص)، شهره آفاق بود. همه مى‌دانستند كه او از بُن جان رسول خدا (ص) را دوست مى‌دارد و اگر يك روز آن حضرت را نبيند بى‌تاب مى‌شود. بسیار پیش می‌آمد مردم دور پيغمبر بودند و او پشت سر جمعيت قرار مى‌گرفت و پيغمبر ديده نمى‌شد، پس از پشت سر جمعيت گردن مى‌كشيد تا شايد يك بار که هم شده چشمش به جمال محبوب بيفتد. يك روز رسول اکرم (ص) متوجه شد كه مرد از پشت سر جمعيت سعى مى‌كند ایشان را زیارت کند، پس پيغمبر هم متقابلا خود را كشيدند تا او بتواند به مقصود برسد. مرد روغن فروش در آن روز پس از ديدن پيغمبر دنبال كار خود رفت، اما طولى نكشيد كه برگشت. همين كه چشم رسول خدا براى دومين بار در آن روز به او افتاد، با اشاره دست مرد را نزديك طلبيد. او آمد مقابل پيغمبراكرم و نشست .پيغمبر فرمود: «امروز تو با روزهاى ديگرت فرق داشت، روزهاى ديگر يك بار مى‌آمدى و بعد دنبال كارت مى‌رفتى، اما امروز پس از این که رفتى، دو مرتبه برگشتى، چرا؟» مرد گفت: «يا رسول‌اللّه، حقيقت اين است كه امروز آنقدر مهر تو دلم را گرفت كه نتوانستم دنبال كارم بروم، ناچار برگشتم.» پیغمبر اکرم درباره او دعاى خير كردند. چند روز گذشت و از مرد روغن فروش خبر و اثرى نبود. رسول خدا به اتفاق گروهى از اصحاب و يارانش به طرف بازارى كه او در آنجا روغن زيتون می‌فروخت راه افتادند و از همسايگان احوالش را پرسيدند. همسایه‌های مرد گفتند: «يا رسول‌اللّه، چند روز است كه وفات كرده است.» سپس با مشاهده تاثر پیغمبر خدا اضافه کردند: «يا رسول‌اللّه، او مرد امين و راستگويى بود، اما يك خصلت بد در او بود. از بعضى كارهاى زشت پرهيز نداشت، مثلا دنبال زنان را مى‌گرفت.» پیغمبر (ص) فرمودند: «خدا او را بيامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد. این مرد آن چنان من را دوست مى‌داشت كه اگر برده‌فروش هم مى‌بود خداوند او را مى‌آمرزيد.»


تعداد بازدید :  204