قرآن خود را کتاب هدایت و رستگاری میداند و پیوسته ما را به تلاوت و تدبر در خود دعوت میکند. قرآن ما را به تماشای حروف و کلمات خود دعوت نمیکند، بلکه همواره ما را به قرائت و تدبر و توجه به هشدارهای خود فرا میخواند. قرآن خود را احسنالحدیث میخواند که باز جنبه معنایی آن مدنظر است نه ساختار لفظی آن. قرآن خود را حکمت، علم، نور، ذکر، هدایت، موعظه، بلاغ، وسیله جدایی حق از باطل، شفای بیماریها و وسیله خروج از تاریکی به نور میداند و همه این عناوین در پرتو توجه به محتوای قرآن و پیروی از رهنمودهای آن میسر میشود، نه از طریق دقت در ساختار لفظی و کشف تناسب و توازن حروف و کلمات این کتاب آسمانی. هرگز به وصف یا عنوانی برای قرآن برخورد نمیکنیم که به جنبه لفظی آن هم از این زاویه خاص نظر داشته باشد. البته یکی از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است، اما آن دو نیز طریقی برای توجه هرچه بیشتر به مفاد و محتوای این کتاب آسمانی است. عربی بودن قرآن نیز در همین راستاست. قرآن فلسفه عربی بودن خود را تدبر و دقت بیشتر بندگان میداند چنانکه میدانیم، زبان عربی انعطافی بسیار بالا دارد و دقائق و لطائف معانی را در قالب هیچ زبانی همچون زبان عربی، نمیتوان به مخاطب القاء نمود: انا انزلنا قرانا عربیا لعلکم تعقلون. ما در هیچ جای قرآن حتی تلویحا به کاوش در کشف راز و رمزهای ظاهری این کتاب آسمانی دعوت نشدهایم. حتی میتوان گفت به عدم آن تشویق شدهایم. چنانکه میدانیم، یکی از قصههای عبرتانگیز و جالب قرآن قصه اصحاب کهف است. قرآن بعد از ذکر داستان آنها، اظهار تأسف میکند که چرا مردم به جای آن که به پیام این قصه توجه کنند و راه اصحاب کهف را پیموده و از بیدار شدن آنها بعد از 300 سال خواب، نتیجه بگیرند که خداوند قادر است آدمیان را بعد از خواب گران مرگ در روز قیامت زنده نماید، خود را مشغول مطالب حاشیهای قصه نمودهاند و بر سر تعداد اصحاب کهف با هم جدال میکنند. بعضی میگویند 4 نفر، بعضی میگویند 6 نفر و عدهای آنها را 8 نفر میدانند. قرآن در این خصوص میفرماید: «ای پیامبر در این باره با آنها جدال مکن و از آنها چیزی مپرس و به افسانههای آنها اعتماد منما.»