گندهلات دیروز، منجی امروز
گفتوگوی «شهروندآنلاین» با شرور صاحبنامی که پس از توبه ۲۰۰ زندانی آزاد کرد
مریم رضاخواه- بهاره شبانکارئیان| توبه کرد؛ همان گندهلات صاحبنام. شد خیّر، منجی خانوادههای بیبضاعت؛ دختران دم بخت، محکومان زیر تیغ و مالی. شرور بود از همان کودکی از همان دوران مدرسه. ۱۰ سال بیشتر نداشت که تیزی کشید، حبسش را هم چشید. گواه شرارتهایش ۴۰۰ زخم روی بدنش است. خالکوبیهای گندهلات شهر هم حکایت دیگری دارد.
اما حالا از آن چاقوکش خیابانهای شهر خبری نیست. شرارتهایش را غلاف کرده و چاقویش را خم.
اهل اردبیل است و ساکن تهران. از همان بچگی در خیابان سیزده آبان شهر ری بزرگ شد و قد کشید. امین آقا فرزانه با فاصلههای زمانی مختلف جوانیاش را در زندانهای تهران سپری کرد. اما ناگهان به طور معجزهآسایی ورق زندگیاش برگشت و ۳۷ سال قلدری و لاتبازی را زمین گذاشت. او شده سفیر نجات، نجات زندانیان از بند، منجی دختران دم بخت.
محکومیت طولانی
کارهای خیرش بیتأثیر نبوده و روی لحن صدایش اثر گذاشته است؛ لحنی دلسوزانه و پدرانه.
از طولانیترین محکومیتش میگوید: «در یکی از درگیریها یکی از دوستانم با چاقو کشته شد. دعوا و چاقوکشی به خاطر کلکل بود. وقتی میان دعوا و چاقوکشی روی زمین افتاد، از زیر بدنش خون میرفت؛ اما کاپشن مشکی که به تن داشت خونی نبود. با صورت روی زمین افتاده بود. با عجله جلو رفتم، وقتی نزدیک شدم شاهرگش را زده بودند. برای همین هم تلف شد. هر بار یادش میکنم قلبم تیر میکشد و وجدانم درد میگیرد. سه، چهار سالی را به خاطر این دعوا که به قتل ختم شد، زندان بودم. طولانیترین زمانی که در زندان گذراندم، چهار سال بود، بیشتر نه.»
تصویری در ذهنش زنده ماند؛ به گفته خودش انگار یک ساعت پیش بود: «مداد را محکم به چشم یکی از همکلاسیهایم فرو کردم. خوشبختانه کور نشد، اما قرنیه چشمش آسیب دید. برای این ماجرا هم یک سالی در کانون اصلاح و تربیت بودم. وقتی از کانون برگشتم با هر مصیبتی بود دیپلم گرفتم. در کانون چشمم به خلافهای بزرگ باز شد و در سالهای بعد نیز در زندان خیلی چیزها یاد گرفتم و خیلی چیزها هم از یادم رفت. وقتی از کانون برگشتم، تا چهلوهفت سالگی با وجود همسر و فرزندانم، همان وضع ادامه داشت.»
زندانهای تکراری
با پشیمانی و سرافکندگی پراکنده از گذشته میگوید: «خدا رحمت کند مادرم را. یک روز وقتی به خانه رفتم ناراحت روبهروی من ایستاد و گفت نمیخواهی این کارها را تمام کنی؟ سال ۷۱ بود که ازدواج کردم. پدر و مادر همسرم راضی نبودند او را به من بدهند. برادرزنم خوب مرا میشناخت و یکی از دوستان صمیمی من بود؛ روز خواستگاری گفت امین هر چند شر و شور است، ولی مرام دارد و چشمپاک است.
سه فرزند دارم، هر سه دختر هستند. با وجود زن و بچه باز هم گهگداری به زندان میافتادم. زنم همیشه میگفت راه خدا پیغمبر را پیش بگیر. زندان ماندن و چهاردیواری را تحمل کردن برایم سختتر از قبل شده بود؛ دوری از زن و بچه یک طرف، زندان یک طرف. برای کسی که زن و بچه دارد ماندن در زندان و دوری از آنها سخت و طاقتفرساست. زندان تو زندان بود. زنم از این وضع خسته شده بود، او تنها کسی بود که به خاطرش راه زندگیام را عوض کردم. دخترانم زود ازدواج کردند. چهار نوه دارم که زندگی من هستند.»
بانی تمام کارهای خیرش یک دوست قدیمی است. امین آقا فرزانه در یک سفر تغییر کرد و لقب آقا را گرفت. «خدا خیرش بدهد. یکی از دوستانم پاسپورتم را گرفت. چهلوهفت سالم بود، رفتم نجف کربلا، پابوس امامحسین.»
حسی که تا آن زمان نداشتم
دلش جایی گرفتار است. مجدد همان حس به سراغش آمد، اما کلمهای برای توصیف این حس وجود ندارد: «وقتی رسیدم حس عجیبی داشتم. نمیدانم چه حسی بود، همان جا توبه کردم. به تهران که برگشتم، فرزانه سابق نبودم. امین قبل برایم غریبه شده بود. کارهای خیر حالم را خوب میکرد و به احساسی که در نجف به سراغم آمد نزدیکترم میساخت. رمضان سال ۹۴ میهمان برنامه ماه عسل بودم.»
منجی ۲۰۰ زندانی
جهیزیه برای دختران بیبضاعت، یتیمداری و رضایت برای محکومان به قصاص کارهای خیری است که امین آقا فرزانه انجام میدهد. حالا علاوه بر حجره قدیمی چند مغازه دیگر نیز به او ارث رسیده، اما بیشتر وقت خود را برای بازکردن گره و مشکلات مردم میگذارد. منجی ۲۰۰ زندانی شده است.
خاطرهای در ذهنش را به تصویر کشید: «چند وقت پیش آذربایجان بودم. برای یک محکوم به اعدام رضایت گرفتم و برگشتم. دو سه هفته پیش همراه با بچهاش و یک دسته گل به خانهمان آمد. کار پیدا کرده بود و تشکر میکرد.»
با حسی سرشار از شادی، کلماتش به هم پیچ میخورد: «نه ویلا دارم، نه ماشین آنچنانی و نه ثروت کلان، اما لبخند آن اعدامی و بازگشتش به زندگی برایم به دنیا میارزد. هر لبخند و خوشحالی از سمت کسانی که کاری برایشان انجام میدهم خوشحالم میکند. از همان اول هم تمام دوستانم و اهالی شهر ری مرا امین خود میدانستند. پشیمانم از تمام کارهایی که کردم پشیمانم.»
گزارش بسیار عالی بود .احسنت