«چقد مامانم حرص خورده سر كشتی دیدن من موقع امتحانا، الانم زنگ زده میگه چیكار میكنی؟ میگم دارم والیبال میبینم. میگه امتحان نداری مگه تو، من میدونم تو آدم نمیشی.»یا «الان یکی میگرده تو آرشیو سیمپسونا نتیجه والیبال امروزم پیدا میکنه.»یا «دیگه نباید والیبال ایران نگاه کنم، کلا اعصابمو خرد میکنه. دیروز ۹ دفعه حرص خوردم و فحش دادم، فریاد زدم، بعضی مواقع هم دو مشت محکم روی پام کوبیدم. امروزم هفت دفعه چون آرومتر بشم با خودم یوگا کار میکنم.»یا «آقا با اینکه این همه به والیبال نقد میشه، ولی همین الان تیم ششم هستش، چهار امتیاز هم با تیم اول فاصله داره، در کل به نظرم با این حجم جوونگرایی خوب داره عمل میکنه.»یا «به نظر من میلاد عبادیپور خانواده آلکنو رو گروگان گرفته بود و با اونا تهدیدشون میکرد وگرنه هیچ دلیل منطقی وجود نداشت که بین این همه تعویض این بازیکن کار نابلد رو بیرون نبره.»
«من کاری به زمین فوتبال ندارم. من تیم محبوبی دارم که اول هر تورنمنتی تصور میکنم قهرمان میشه و تا زمانی که از بازیها حذف بشه، شبها با همین رویا میخوابم. دلچسبترین رویایی که بیستوپنج سال جوونم میکنه.»یا «خبر خوب اینه که امشب #جام_ملتهای_اروپا شروع میشه و تماشای چند فوتبال ناب و زیبا تمام سموم انتخاباتی انباشتهشده در مغز و ذهنمان را یکجا شسته و با خودش میبره...»یا «والیبال كه هیچی ولی كاش فوتبال و بریم جامجهانی.»یا «دیگه اگه جلوی کامبوج نتیجه نگیرن دیگه فوتبال نمیبینم.»یا «بازیِ عبادیپور تموم شد، حالا باید سانترهای حاجصفی رو نگاه کنیم!!! تا وقتی حاجصفی و عبادیپور تو فوتبال و والیبالن آبِ خوش از گلویِ ما پایین نمیره...»