شماره ۲۴۰۱ | ۱۴۰۰ شنبه ۶ آذر
صفحه را ببند
گفت‌وگوی «شهروند» با قاتلی که توانست از طناب دار رهایی یابد و فرشته نجات مجرمان دیگر شود
چتر نجات یک اعدامی برای هم‌سلولی‌هایش

چندین سال عذاب کشید. کابوس اعدام لحظه‌ای رهایش نکرد. 9 سال مرگ را لحظه‌به‌لحظه تجربه کرد. تااینکه توانست مورد بخشش قرار بگیرد. خانواده مقتول رضایت دادند. از کابوس رها شد. توانست طعم آزادی را بچشد و زندگی بیرون از پشت میله‌ها را دوباره تجربه کند. ولی این پایان ماجرا نبود. صابر از زندان آزاد شد، ولی در کنار زندگی عادی خودش، به اعدامی‌ها کمک کرد. نتوانست آن شب‌ها و روزهای سخت زندان را فراموش کند. نتوانست نسبت به اعدامی‌هایی مثل خودش که پشیمان بودند، بی‌تفاوت باشد. با گروه چتر نجات فرشته همکاری کرد. همان گروهی که خودش را نجات داده بودند. وارد این گروه شد و تمام زندگی‌اش را وقف آزادی زندانیان کرد. از هیچ چیز برای گرفتن رضایت دریغ نکرد. تااینکه بالاخره توانست دو نفر از هم‌سلولی‌هایش را که در ایستگاه آخر بودند، نجات دهد. آنقدر رفت و آمد تا بالاخره توانست رضایت خانواده مقتول را جلب کند.
صابر، مرد جوانی است که روز بیستم فروردین سال 90 برایش روز سیاهی بود. همان روزی که در نانوایی سرنوشتش عوض شد. دست به قتل زد و او را به زندان بردند. حکم قصاصش صادر و تایید شد و هر شب کابوس اعدام دید. تا بالاخره توانست نجات پیدا کند. حالا یک‌سالی می‌شود که آزاد است. یک‌سالی که برای زندانیان دیگر تلاش کرد: «کارگر نانوایی بودم. یک روز مشتری ثابت‌مان به نانوایی آمد. سر پول خرد با صاحب‌کارم درگیر شد. دعوا بالا گرفت. او رفت و با میله برگشت. من هم در دستم چنگک نانوایی بود. در این درگیری نمی‌دانم چه شد که با چنگک به او زدم. آن مرد راهی بیمارستان شد. پنج روز بستری بود. تااینکه جان باخت. در آن مدت پنج روز همیشه بالای سرش بودم. پیگیر حالش بودم، اما جان باخت.»
صابر به‌عنوان قاتل دستگیر شد. در دادگاه به جرمش اعتراف کرد و در نهایت حکم قصاصش صادر شد. هر روز و هر لحظه منتظر مرگ نشست: «روزگار خیلی سختی بود. اینکه هر بار یک یا چند نفر از زندانیان را صدا می‌زدند. برای اعدام آنها را می‌بردند. گاهی اوقات بعضی‌هایشان برمی‌گشتند. این یعنی یا رضایت یا مهلت گرفته بودند. اما بعضی‌ها برنمی‌گشتند. یعنی اعدام شده بودند. همین برایمان بزرگ‌ترین عذاب بود. اینکه چه زمانی نوبت به ما می‌رسد. دوستان زیادی داشتم که اعدام شدند. خیلی برایم سخت و زجرآور بود. برای همین همان زمان تصمیم گرفتم که اگر توانستم رضایت بگیرم، برای اعدامی‌های دیگر تلاش کنم. نمی‌توانستم بی‌تفاوت باشم. هرچند که خیلی ناامید بودم. خانواده مقتول اصلا حاضر به رضایت نمی‌شدند.»

رضایت بعد از 9 سال
مقتول یک پسر کوچک داشت که قیم او پدربزرگش بود. پدربزرگ حاضر به رضایت نمی‌شد. قاتل بارها از زندان با او تماس گرفت و التماس کرد. ولی فایده‌ای نداشت. تااینکه گروه چترنجات فرشته پایش به این پرونده باز شد: «این گروه تمام تلاششان را برای گرفتن رضایت در پرونده‌های مختلف می‌کنند. البته پرونده‌هایی که در آن زندانی توبه کرده باشد، پشیمان و در زندان هم رفتار خوبی داشته باشد. یعنی مسئولان و مددکاران رفتارهای او را تایید کنند. مرا هم مسئولان زندان به این گروه معرفی کردند. در نهایت این گروه آنقدر با خانواده مقتول صحبت کردند که در نهایت سال 99 آنها رضایت خود را اعلام کردند.»
حالا باید پول دیه جور می‌شد. گروه چتر نجات با کمک خیرین پول دیه را تهیه کردند: «سرانجام خانواده مقتول به من زندگی بخشیدند و کابوس‌های وحشتناک چوبه دار برایم تمام شد. مبلغ تعیین‌شده جور شد و سرانجام پس از گذشت 9 سال از زندان آزاد شدم، اما همچنان عذاب وجدان داشتم. من ناخواسته کسی را به قتل رسانده بودم. این عذاب مرا رها نمی‌کرد. از طرفی وقتی آزاد می‌شدم خوشحال نبودم. چون هم‌سلولی‌هایم منتظر اعدام بودند. برای همین نتوانستم بی‌تفاوت باشم. تصمیم گرفتم با همین گروه چترنجات فرشته همکاری کنم. من باغدار هستم و در یک مزرعه آفتابگردان در روستایی در حوالی قزوین، کشاورزی می‌کنم. درآمد خیلی زیادی ندارم، اما تصمیم گرفتم به اندازه پولم به این گروه کمک کنم تا شاید یک اعدامی بتواند نجات پیدا کند.»

تلاش برای تهیه پول دیه
صابر بعد از آزادی از زندان به سراغ خانواده مقتولان رفت. دو مقتول در دو پرونده جداگانه؛ آنهایی که به هیچ‌عنوان حاضر به رضایت نمی‌شدند، اما او توانست رضایت بگیرد و دو هم‌سلولی خود را نجات دهد: «این دو زندانی را از قبل می‌شناختم. آنها هم مثل من در یک عصبانیت و درگیری، ناخواسته دست به قتل زده بودند. خیلی پشیمان بودند و در زندان رفتارهای بسیار خوبی داشتند. آنها هم به من گفتند اگر مثل من آزاد شوند، حتما به زندانی‌های دیگر کمک می‌کنند. همین مساله مرا ترغیب کرد که تمام تلاشم را برای جلب رضایت انجام دهم. اوایل اصلا حاضر به رضایت نمی‌شدند. ولی کم‌کم تلاش‌ها نتیجه داد و خانواده مقتولان حاضر شدند در مقابل دریافت دیه رضایت بدهند. حالا هم با گروه، در حال جمع‌آوری و تهیه پول دیه هستیم تا دو هم‌سلولی من بعد از سال‌ها از زندان آزاد شوند. آنها نیز قرار است بعد از آزادی همین کار را در پیش بگیرند و به اعدامی‌های دیگر کمک کنند.»


تعداد بازدید :  148