شماره ۵۱۸ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۶ اسفند
صفحه را ببند
مقایسه ساختارهای آموزشی در مدارس ایران با کشورهای توسعه‌یافته
تفاوت از زمین تا آسمان است

طرح نو| همه ما زمان زیادی از عمرمان را در مدرسه گذرانده‌ایم. با دوستان و معلمانی دمخور شدیم که هرکدام از آنها خواسته یا ناخواسته در بخشی از شخصیت ما و افکارمان تاثیرگذار بودند. همه ما 12‌سال از مهم‌ترین سال‌های زندگی‌مان را با کتاب‌ها و درس‌هایی گذراندیم و در محیطی بزرگ شده‌ایم که هرکدام بخشی از خاطرات و زندگی ما را تشکیل داده‌اند. اما ساختارهای آموزشی و آنچه که همه بچه‌های 6 تا 18‌سال در زندگی خود یاد می‌گیرند در همه کشورها یکسان نیست. در کشورهای پیشرفته روش‌های تدریس متفاوت است و درس‌هایی که آموزش داده می‌شود هرکدام به نحوی قرار است برای اعتلای روحی و رشد شخصیتی دانش‌آموزان قدم بردارد. با توجه به سند تحول بنیادی آموزش‌وپرورش که ‌سال 90 مطرح شد و هدف اصلی را بر اعتلای روحی و معنوی دانش‌آموزان گذاشته بر آن شدیم تا گزارشی از تفاوت ساختارهای آموزشی در ایران و سایر کشورهای پیشرفته بنویسیم. گزارش پیش‌رو مدارس ایران را با دیگر کشورهای توسعه‌یافته مقایسه می‌کند.
مدرسه‌سالاری
در نظام آموزشي ايران به اهميت آموزش علوم و استفاده از روش‌ها، الگوها و رويکردهاي نوين توجه خاصي شده است. از ‌سال 1999 سياست مدرسه‌سالاري در جهت بهبود كيفيت آموزش و سياست تمركززدايي آموزشي در سازمان‌هاي آموزش‌وپرورش اجرا شده است. وجود برنامه‌هايي چون جنبش نرم‌افزاري، چشم‌انداز 20ساله (ايران 1404) و برنامه‌هاي توسعه 5ساله، به نوعي نشان‌دهنده اهميت علوم و آموزش آن در سطح جامعه بالاخص مدارس بوده و پرداختن به اين امر را در سنين پايين‌تر به ويژه در دوره آموزش عمومي اجتناب‌ناپذير مي‌کند. در دوره آموزش عمومي ايران، 3حيطه مجزا يعني حيطه اهداف دانشي، اهداف مهارتي و اهداف نگرشي درنظر گرفته شده است. كسب دانستني‌هاي ضروري در زمينه‌هاي چهارگانه علوم تجربي، كسب مهارت‌هاي ضروري مثل روش يادگيري و كسب نگرش‌هاي ضروري برای تبديل شدن به يك شهروند مطلوب ازجمله اهداف كلي آموزش علوم در ايران محسوب مي‌شوند. این درحالی است که به‌گفته بسیاری از کارشناسان آموزشی، تقویت روحيه پژوهشي در بين دانش‌آموزان امري ضروري است و از آنجا که آموزش و پرورش به‌عنوان يکي از عظيم‌ترين و فراگيرترين نهادهاي اجتماعي مرتبط با اقشار مختلف مردم است مي‌تواند به‌عنوان منشأ تغييرات مهم و ارزشمند در تمامي ابعاد مختلف جامعه باشد. درواقع نظام آموزشي ما بايد به نحوي باشد که ميل به پژوهش و تحقيق در دانش‌آموزان و دانشجويان نهادينه شود و فرهنگ پژوهش و کاوشگري به‌عنوان يک هدف اصلي و باور راستين در بالاترين حد، مدنظر قرار گيرد.  
اصلاحات آموزشی
در سياست‌هاي کشورهای پیشرفته اما به اجراي اصلاحات آموزشي نظير بازسازي برنامه‌ درسي به‌طوري كه در آن سختگيري كمتر باشد و در عوض به تفكر مستقل بيشتر تأكيد شود، پرداخته شده است. همچنین در ساختارهای آموزشی برخی کشورها مثل استرالیا حفظ مطالب درسي اهميتي ندارد، بلكه عمده تأكيد بر خودآموزي، يادگيري از طريق كاوشگري، پرسشگري و تشويق جوانان به سوادآموزي فردي است. در نظام آموزشی این کشورها بکارگيري هوش و ذکاوت و نيز زندگي‌کردن در دنياي ماشيني که زاييده علوم و فناوري است، ايجاب مي‌کند تا همه افراد بتوانند براي بهره‌مندي بهتر از روابط اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي، داراي سواد علمي- فناورانه باشند. بايد افراد بتوانند از طريق آموزش و يادگيري، تفکر خلاق و نيز انتقادي، استدلال و جست‌وجوي منطقي علت‌ها و معلول‌ها و فرآيندهاي علمي موجود در فعاليت‌هاي روزمره به استقبال زندگي ماشيني بروند.
تفاوت دیگر
یکی دیگر از مهم‌ترین تفاوت‌های ساختاری بین ایران و کشورهای توسعه‌یافته به دروسی مربوط می‌شود که در کشورهای مختلف آموزش داده می‌شود. آلماني‌ها سال‌ها است که فلسفه و تاريخ را در برنامه درسي دانش‌آموزان مقطع ابتدايي قرار داده‌اند. آنها بر اين باورند که کودکان آلماني بايد از سنين پايين با چگونه فکر کردن آشنا شوند. علاوه‌بر اين آموزش تاريخ يک کشور به کودکان، شخصيت و هويت‌دادن به آنها است. همچنین در مدارس آلمان مانند مدارس بسياري از کشورهاي پيشرفته آموزش زبان خارجي از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. زبان محمل انديشه و دريچه‌اي است که باز بودن به ديدن فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي ديگر مي‌انجامد. در ايران نه‌تنها در پايه ابتدايي به آموزش فلسفه، تاريخ و زبان خارجه توجه ويژه و درستي نشده است بلکه، آنچه دانش‌آموزان در مقاطع بالاتر در اين مورد مي‌آموزند نيز به کارشان نمي‌آيد و کمکي به آنها نمي‌کند. زبان انگليسي که آموزش آن همزمان با ورود دانش‌آموزان به پايه راهنمايي آغاز مي‌شود نمونه خوبي در اين زمينه است. دانش‌آموزان ايراني بعد از گرفتن ديپلم نه‌تنها نمي‌توانند يک مکالمه معمولي به زبان انگليسي داشته باشند که از صحبت به اين زبان براي چند دقيقه نيز عاجز هستند. اين واقعيتي است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش نيز به آن اذعان دارند. براساس آمار رسمي وزارت آموزش و پرورش بيشترين افت تحصيلي دانش‌آموزان در مقطع راهنمايي و متوسطه بعد از درس رياضي به زبان انگليسي برمي‌گردد که در بسياري از موارد حتي به تکرار پايه دانش‌آموزان منجر مي‌شود.
معماری مدارس
و نقش آن در یادگیری دروس
نکته قابل‌توجه اینجاست که تفاوت در مدارس ایران با سایر کشورها تنها به تفاوت‌های آموزشی و ساختاری محدود نمی‌شود. بلکه معماری نیز یکی از مهم‌ترین فاکتورهایی است که تفاوت خودش را در کشورهای توسعه‌یافته و ایران به خوبی نشان می‌دهد. فاکتوری که می‌تواند روی یادگیری دانش‌آموزان تأثیر بگذارد. در همین راستا علی عرب احمدی، معمار و شهرساز درباره تفاوت معماری مدارس در ایران با کشورهای توسعه‌یافته و همین‌طور نقش آن در یادگیری به «شهروند» می‌گوید: در خارج از ایران و در کشورهای اروپایی و آمریکا توجه به خصیصه‌هایی مدنظر است که فراتر از الگوهای فرمی و شکلی مدرسه است، توجه به موقعیت قرارگیری زمین مدارس یکی از این موارد بسیار مهم است. مدرسه در این کشورها عمدتا در محدوده‌ای آرام و در زمین‌های حاشیه‌ای شهر و در مواردی در نزدیکی فضاهای سبز طبیعی ساخته می‌شوند. ایجاد فضاهای دلباز و شاد در داخل مدرسه، توجه به استفاده از نور طبیعی و نور خورشید در حیاط‌ها و فضاهای داخلی تا حد ممکن و همین‌طور استفاده بجا از نور مصنوعی برای افزایش تمرکز و بالابردن سطح یادگیری از موارد بسیار مهم است. در مجموع به‌نظر می‌رسد بکارگیری مناسب از پتانسیل‌های معماری باعث تهییج یا آرامش یا تمرکز در کودک و افزایش و ارتقای کارآیی او در این فضا می‌شود. از آنجا که فضا قرار است نقش مفید و موثری در روحیه کودک ایفا کند، موارد فوق در جهت کنترل کودک در مسیر مناسب رفتاری پیش‌بینی شده و سعی می‌کنند با تأثیر مطلوب فضا از رفتارهای خشن یا نابهنجار کودک جلوگیری کنند و طبیعتا کودک در فضایی که براساس نیازها و تناسبات روحی و رفتاری وی طراحی می‌شود عملکرد بهتری از خود بروز خواهد داد.
در ایران اما رویکرد عمدتا در جهت توسعه کمی فضاست و توسعه کیفی باتوجه‌به هزینه‌های بالا معمولا جزو اولویت‌های سیاست‌های ساخت‌ونوسازی مدارس نیست. فضای پرداخت نشده در طول زمان باتوجه‌به وقتی که کودک در طول روز در آن می‌گذراند، به‌طور طبیعی باعث دلزدگی و دلسردی کودک می‌شود. حیاط مدرسه که به‌عنوان یکی از فضاهای اصلی و درعین حال بازشناخته می‌شود. فضایی عمدتا محصور در بین ساختمان‌هاست که فاقد فضای سبز و بی‌ارتباط با فضاهای سبز بیرونی است. درواقع براساس سیاست توسعه کمی، مسأله محل استقرار مدرسه عمدتا از اولویت جدی برخوردار نیست و به همین لحاظ بحث ارتباط مدرسه با فضاهای بیرونی و استفاده از پتانسیل‌های این فضاها به همراه ضعف در کنترل فضاهای باز و حیاط مدرسه در حاشیه قرار می‌گیرد. در بسیاری از این مدارس تناسبات و استانداردها صرفا برای رفع نیازهای اولیه است. این مسأله فضای مدرسه را تبدیل به مجموعه‌ای می‌کند که کودک نمی‌تواند با آن ارتباط مناسبی برقرار کند و این فضا را متعلق به خود و خود را متعلق به آن نمی‌بیند و ماحصل این رویکرد کودک را تشویق به هنجارشکنی و درنهایت تمایل به خروج از این فضا می‌کند.


تعداد بازدید :  518