دکتر شفیعیکدکنی مقالهای دارد که شاید سالهای 42 تا 45 منتشر شده. اسمش این است که ادبیات معاصر ایران از اندیشههای انسانی تهی است. یعنی ادبیات ایران دارد از تجربههای انسانی خود عقب میافتد. آن روزها هم ممیزی بود اما اینجوری نبود که دور و بر هر نویسندهای یک خندق حفر کنند و او را در بی ارتباطی با مخاطبش نگه دارند...
حرف شما درست است. من نیز میگویم یکی از عوامل، ممیزی است، اما مهمترین، همان است که اشاره کردم.
آیا نمیتونیم واضحتر از این جریان حرف بزنیم.
منظورت مصداقی است؟ نخیر. نه به دلیل اینکه میترسیم، به این سبب که اگر مصداقیاش کنیم، گناه را به گردن یک یا 2 نفر میاندازیم و این کار ناثوابی است. اما میتوانم بگویم عدهای تلاش میکنند بگویند همه چیز خوب است، ادبیات هم حالش خوب است و همه چیز درحال تعالی است و برای اینکه ما به تعالی برسیم ناگزیریم وضع موجود را حفظ کنیم. دعوا از همین جا شروع میشود که وظیفه ادبیات حفظ وضع موجود نیست. وظیفه ادبیات به تصویر کشیدن بحرانها و آشوبهاست. وظیفه ادبیات مسألهدار بودن و مسألهدار کردن آدمهاست. اینکه همه چیز خوب است و ما دور هم جمع شدهایم و خوش میگذرد و قرار است در آینده ادبیاتی درخشان خلق شود، ربطی به موجودیت واقعی ادبیات ندارد.
پیشنهادت برای نسل جوان چیست.
من اصلا آنها را مقصر نمیدانم. پیشنهادم به شما، به خودم و به دوستان مثل خودم است که باید نسبت به آثار تولیدشده سختگیرتر باشیم و لزومی ندارد که تسلیم شرایط شویم.
این سختگیری را ناشر انجام میدهد.
اینجا بحثی اتفاق میافتد که ما ناشر به معنای واقعی نداریم چون بازار فروش آنچنانی نداریم. وقتی گفتم پایتختهای ادبی باید جابهجا شود به این دلیل بود که ناشرهای شهرستانی نیز جان میگیرند و ناشرهای تهرانی هم شروع به رقابت میکنند و در نتیجه قدرت در تمام ایران تقسیم میشود. آن روز خوانندگان ادبیات نیز بیشتر میشود. اینجاست که ناشرها میتوانند در فضایی حرفهایتر حرکت و نویسندگان خود را حمایت و آنها را تا چاپ و فروش و امضای کتابشان همراهی کنند اما لوگوی خودشان هرگز مقابل اسم نویسنده نیست. این در ایران ممکن است، مثلا چطوری؟ ناشر حرفهای کسی است که یک نویسنده را برند کند. یک جابهجایی در برندها اتفاق افتاده. نویسندههای مهم دنیا، هم خودشان برند میشوند، هم برند معرفی میکنند. اگر قرار است ناشر کاری کند، اول باید سرویراستارهای جدی داشته باشد. این سرویراستارها فقط و فقط به دلیل دانش و تخصص در خدمت آن نشر باشند، نه وابسته به نشر. سپس ناشر استعدادهایی را پیدا و نام آنها را برند کند، درواقع تشخیص بدهد که این آدمها پیشنهادهایی برای ادبیات دارند.